رنجها و آرمانها
محمد صادقي
همانطور كه ميدانيم، ميرزاحسن تبريزي كه با نام رشديه شناخته ميشود، براي مدرسهسازي و آموزشِ نوين در دوره قاجار كوششهاي زيادي انجام داد و بسيار هم آزار ديد و كتك خورد. بيبيخانم استرآبادي هم در سالِ 1285 يعني در سالي كه فرمانِ مشروطيت صادر شد، مدرسه «دوشيزگان» را براي دخترها تاسيس كرد. او هر چند خيلي محتاط رفتار كرد تا حساسيتي ايجاد نشود ولي برخي افرادِ بانفوذ و مردمِ متعصب كه با اين كار مخالف بودند، تعابيرِ زشتي درباره بيبيخانم به كار بردند، گفتند ميخواهد بيعفتي را رواج بدهد و مدرسه را هم آتش زدند. مهدي ملكزاده نيز مينويسد: «بعضي از مردمان نادان و جاهل سر راه معلمان و دخترهايي را كه ميخواستند به مدرسه بروند، ميگرفتند و به آنها بياحترامي ميكردند و آنها را بيعفت ميخواندند و تف به صورت دخترهاي بيگناه ميانداختند.». واقعيت اين بود كه در آستانه جنبش مشروطه، از سوي افراد بانفوذ و مردم متعصب در برابرِ تعليم و تربيت جديد مقاومتِ جدي صورت ميگرفت. براي نمونه، اِليز ساناساريان روايتي از زندگي فخرآفاق پارسا آورده كه جاي انديشيدن دارد. پدرِ فخرآفاق با سوادآموزي زنان مخالف بوده و مانع از رفتنِ فخرآفاق به مدرسه ميشود. اما فخرآفاق با كمك مادرش و بهطورِ پنهاني به مدرسه ميرود و وقتي پدرش متوجه ميشود او را تهديد به مرگ ميكند و همان زمان او را كه فقط نه سال داشته مجبور به ازدواج ميكند. اما با وجودِ همه اين مخالفتها ميبينيم كه آموزش و پرورش نوين به ويژه از ابتداي قرن چهاردهم شمسي تقويت شد و گسترش يافت و براي نمونه، زنان در سالهاي بعد و به طور دقيق، در دو دهه نخستِ قرنِ چهاردهمِ شمسي توانستند در مقاطعِ بالايي تحصيل كنند و در سال 1317 اولين زنانِ دانشجوي دوره كارشناسي از دانشسراي عالي فارغالتحصيل شدند. اگر به آماري كه اِليز ساناساريان در كتابي (جنبش حقوق زنان در ايران) از رشدِ آموزشِ دختران در مدارس آورده نيز بنگريم، ميبينيم كه طبقِ گزارشِ يك نشريه در سال 1936 و در لندن كه همان سال در «ژورنال تهران» هم چاپ ميشود، آمار نشان ميدهد كه 2167 دختر در سال 1289 و در 41 مدرسه تحصيل ميكردند، 11489 دختر در سال 1308 و در 190 مدرسه تحصيل ميكردند و 50000 دختر در سال 1312 و در 780 مدرسه مشغول به تحصيل بودند. هر چند در آن دو دهه، پشتيباني محكمي براي ايجادِ نظامِ آموزش و پرورش انجام شد، اما قبل و بعد از آن و به ويژه براي تعليم و تربيتِ زنان و آگاهسازي آنها، خودِ زنان هم كوشا بودند كه در اين زمينه از شخصيتهايي همچون بيبيخانم استرآبادي (نويسنده و پايهگذار مدرسه دخترانه در تهران)، صديقه دولتآبادي (روزنامهنگار، پايهگذار مجله زبان زنان و پايهگذار نخستين مدرسه دخترانه در اصفهان)، مرضيه ضرابي (روزنامهنگار و صاحب امتياز نشريه نسوان شرق، نشريه اختصاصي زنان در گيلان)، طوبي آزموده (پايهگذار مدرسه دخترانه در تهران)، روشنك نوعدوست (روزنامهنگار، بنيانگذار جمعيت پيك سعادت نسوان و برگزاركننده كلاسهاي سوادآموزي براي زنان)، محترم اسكندري (از پايهگذاران جمعيت نسوان وطنخواه)، مستوره افشار (عضو و دومين رييس جمعيت نسوان وطنخواه)، فخرآفاق پارسا (مدير مجله جهان زنان و عضو جمعيت نسوان وطنخواه)، شهناز آزاد (مدير نامه بانوان)، نورالهدي منگنه (نويسنده، مدير نشريه بيبي و عضو جمعيت نسوان وطنخواه)، زندخت شيرازي (نويسنده، بنيانگذار نشريه دختران ايران و بنيانگذار مجمع انقلابي نسوان) و... ميتوان نام برد. اما در ميان شخصيتهاي برآمده از جنبش مشروطه، جا دارد به سيد حسن تقيزاده نيز اشاره كنيم كه اهميت و ضرورت سوادآموزي و راهاندازي آموزش و پرورش نوين را در جامعهاي كه اكثريت مطلق آن بيسواد بودند به خوبي فهم كرده بود و در اين زمينه نوشتههاي اثرگذار و ارزشمندي ارايه كرد. تقيزاده (21 فروردين 1300) مينويسد: «براي آنان كه درست در فلسفه ترقي و تمدن ملل غور كردهاند، مسلم است كه نجات ايران از مذلت حاليه و تمدن و ترقي آن ملك بلاشك بسته به تعليم عمومي است و بس يعني انتشار سواد خواندن و نوشتن در ميان عامه فقط و فقط راه نجات و اصلاح و ترقي است و تمام اقدامات و تشبثات ديگر از هر قبيل اصلاحات جزيي و بياثري هستند كه محال است مملكت را نجات بدهند و همه حكم شربت آبليمو و مشتمال و آب يخ و غيره را دارد كه مريض براي تسكين و رفع اضطراب آني بدانها رجوع ميكند. اگر صد بار مجلس عالي تشكيل بدهيد، مجلس اساسي انتخاب كنيد، مجلس شوراي ملي منعقد كنيد، تغيير اساسي جبري در وضع اداره مملكت به عمل بياوريد، انجمن تجار و اصناف درست بكنيد، فتواي جهاد يا تحريم امتعه خارجه از تمام فقها صادر نماييد، مليون ايران چندين هزار كلمه از شيراز به تبريز و از مشهد به كرمان مخابره تلگرافي حضوري بكنند و شعرهاي دلسوز در مصيبت وطن به همديگر تلگراف نمايند، اگر هر هفته صد نوع روزنامهها به اسامي گوناگون طلوع كرده و ناپديد شود، اگر صدها ناطق و خطيب در انجمنها و مجالس عزا مانند بلبل نطق كنند و بالاخره اگر هزار بار كابينه عوض شود... باز بعد از همه اينها مملكت در همانجا كه بود، خواهد بود يا اندكي افاقه آن هم موقتي در حال او به عمل خواهد آورد... فقط چيزي كه مايه يگانه نجات ايران است تعليم عمومي است و بس.»
روزنامهنگار