ظهورِ كارگردانِ جوان، صادق و مردمي
سهيلا انصاري
جواديه صرفا نام يك محله بر نقشه تهران نيست، بلكه در اين نمايش، به نمادي از يك زيست اجتماعي خاص بدل ميشود؛ محلهاي كه در آن طبقه كارگر، حاشيهنشيني و فشارهاي اقتصادي و فرهنگي در هم تنيدهاند. نمايشنامه كهبد تاراج تلاش ميكند نشان بدهد كه سرنوشت آدمهاي اين محله صرفا انتخابهاي فردي نيست، بلكه در بستر شرايط تاريخي و اجتماعي شكل گرفته است.
نمايش با ساختاري اپيزوديك و تاكيد بر مونولوگ، صداهاي متفاوتي را روي صحنه ميآورد؛ صداهايي كه هر كدام روايت شخصي خود را دارند. اين انتخاب فرمي، دو نتيجه به همراه دارد: نخست آنكه هر شخصيت بهطور مستقل ديده و شنيده ميشود. دوم اينكه حقيقت واحدي ارايه نميشود؛ بلكه مانند پازلي است كه تماشاگر بايد خود ميان قطعات آن پيوند برقرار بكند. چنين ساختاري، مخاطب را فعال و درگير نگه ميدارد. در بطن روايت، مساله «گناه و مجازات» حضوري پررنگ دارد. شخصيتها در بزنگاههايي ميان خطا، خشونت و قضاوت اجتماعي گرفتار ميشوند. نمايشنامه اما به جاي صدور حكم اخلاقي، ما را در موقعيت اين افراد قرار ميدهد تا فشارها و محدوديتهايي را ببينيم كه آنها را به نقطههاي بحراني رسانده است.
زبان اثر نيز قابل تامل است؛ زباني صريح، كوچهبازاري و بيپرده كه كمتر رنگ و بوي ادبي دارد و بيشتر «زيسته» به نظر ميرسد. اين انتخاب باعث ميشود شخصيتها به آدمهاي واقعي نزديك بشوند و نه كاراكترهاي مصنوعي. در نتيجه، بافت اجتماعي جواديه با همه سادگي، خشونت و سرزندگياش در كلام جاري ميشود.
در ميان نقشها، سيفالله يكي از درخشانترين شخصيتهاست. بازيگري كه اين نقش را ايفا ميكند، با دقت در جزييات رفتاري، لحن و ريتم بيان، توانسته از خطر كليشه و اغراق دور بشود. نتيجه آن است كه سيفالله نه يك تيپ قراردادي، بلكه مثل يك انساني واقعي بر صحنه حضور مييابد؛ انساني كه تماشاگر ميتواند با او همدلي بكند. اين بازي تميز و كنترل شده، به روشني بخشي از بار اثر را بر دوش ميكشد.
احمدرضا حجارزاده، در نخستين تجربه كارگرداني خود، مسيري ساده و مينيماليستي را انتخاب كرده است. او به جاي تكيه بر دكورهاي سنگين يا تكنيكهاي پيچيده، كوشيده با سادهترين المانها فضاسازي بكند؛ انتخابي كه هم تمركز تماشاگر را روي بازيگر و متن نگه ميدارد و هم بافت بيپيرايه محله را در فرم اجرا بازتاب ميدهد. سرمايهگذاري او روي بازيگران جوان و هدايت آنها به سوي بازيهاي تميز و كنترل شده، يكي از نقاط قوت اجراست. البته نبايد اين نكته را ناديده گرفت كه بيشك در طول تمرينها و بازبيني، بسياري از خواستههاي كارگردان كنار گذاشته شده يا تغيير كرده و حذف برخي جزييات، اجرا را به سمت نوعي سادگي اجباري برده است؛ نوعي سادگي كه هرچند گاهي به نقطه قوت تبديل شده، اما در بعضي لحظات انسجام روايت را تحت تاثير قرار داده است. با اين حال، حجارزاده نشان داده حتي در مواجهه با اين محدوديتها ميتواند روح كلي كار را حفظ بكند و تمركز را بر بازيگر و روايت نگه دارد.
در نهايت، نمايش «جواديه» به عنوان اولين تجربه كارگرداني حجارزاده، اثري است صادق و اجتماعي كه بيش از هر چيز به بازيگران و ارتباط مستقيم با تماشاگر تكيه دارد. هر چند متن نيازمند دراماتيزه شدن عميقتر و انسجام روايي بيشتري است، اما اجراي حاضر نشان ميدهد كارگردان جوان مسيري مستقل را برگزيده؛ مسيري كه ميتواند در آينده به خلق تئاتري مردمي، اجتماعي و بازيگرمحور منتهي شود.