مساله تندروها
عباس عبدي
در عرصه سياسي ايران موضوعي خطيرتر از مساله تندروها نيست. بدون حل اين مساله، ممكن نيست كه سياستگذاري كشور در مسير عقلاني قرار گيرد. البته در غياب آنان هم ممكن است اين هدف رخ ندهد، ولي با وجود آنان در ساختار قدرت، هيچ اميدي به حل مشكلات نخواهد بود. تندروها نيرويي برآمده از احمدينژاديسم و پس از افزايش درآمدهاي نفتي در قدرت هستند كه ذهنيت ضد و شبه علمي دارند، اغلب ادبياتي تند و ستيزهجويانه و غير پاكيزه دارند، امور اعتقادي براي آنان نقش ابزاري براي رسيدن به هدف كه همان قدرت است را دارد، از دروغ مضايقه نميكنند، در بيان سخن راست بسيار ممسك و بخيل هستند. فاقد كوچكترين مسووليتپذيري هستند. نگاه آخرالزماني دارند، معتقد به طالعبيني و پيشگويي و ارواح و طلسم هستند، بسيار فرقهگرا و لجباز هستند و... اين صفات به معناي آن نيست كه در همه آنان به يك اندازه وجود دارد، بلكه ويژگيهاي غالب در آنان است.
به راحتي در خدمت سياستهايي ويژه و حذفي درميآيند. گرچه ريشه آنان در اصولگرايي است، ولي اصولگرايان سنتي را مرتدان از آنچه بهزعم خود انقلاب و دين ميپندارند، ميدانند. به همين دليل دشمني آنان با اصولگرايان سنتي كمتر از دشمني آنان با جريانهاي سياسي ديگر نيست. براي همه اين ويژگيهايي كه ذكر شد، ميتوان مصاديق گوناگوني را شمرد.
برخلاف ادعاهاي خود درباره دينداري، شكاف بزرگي با دينداران سنتي دارند. دين و هر چيز ديگري را در خدمت آنچه كه ادعا ميكنند انقلابي و عدالتخواهي، ميخواهند. گمان ميكنند كه با اطلاق عناويني براي افراد مثل شهيد و شهيد آبرو، آنان را تبرئه و جايگاهشان را ارتقا ميدهند در حالي كه نميدانند كاربرد اين كلمات در اينگونه موارد، آنها را از معناي اصلیاش تهي ميكند و مردم خواهند گفت پس همه شهدا مثل آقاي صديقي هستند!
آنان هيچگونه مسووليتي را در برابر سخنان و مواضع خود نميپذيرند. دركي از عدد و رقم بزرگ ندارند. وعده ۱۱ ميليارد دلار صادرات صيفيجات به روسيه ميدهند و تورم را تك رقمي ميكنند ولي در عمل دو برابر گذشته ميكنند. وعده دوم شدن اقتصاد ايران را در جهان ميدهند. درحالي كه اقتصاد و جامعه را در سراشيبي قرار دادهاند. مدعي هستند با يك ميليون تومان يك شغل ايجاد ميكنند، بعد كه مسوول ايجاد شغل شدند، هزاران ميليارد را تلف ميكنند و دريغ از چند ده شغل ايجاد شده!! وعده همزمان نابودي امريكا و اسراييل و چند جاي ديگر را ميدادند، ولي روزي كه جنگ شد، افتخار ميكنند كه طرف نتوانست به اهدافش كه سقوط ما است برسد.
مدعي بودند كه دشمن جرات حمله ندارد و احتمال جنگ صفر است، بعد انگار نه انگار و تمام ادعاهاي گذشتهخود را فراموش ميكنند. در سياستگذاري لجباز هستند، نمونه آن در تغيير ساعت و قانون فرزندآوري و سياستهاي اينترنت. نگاهشان به حكومت و دولت به گونهاي است كه آن را مثل مايملك شخصي ميدانند، هر كس را خواستند با هر سطح از صلاحيت نداشتهاي استخدام ميكنند. در مدركگرايي يد طولايي دارند و با مدارك صوري، عنوان دكتر به دُم خود ميبندند، درحالي كه همه حرفهايشان شبه علم و حتي ضدعلم و آخرالزماني است.
وجود چنين نيروهايي در هر جامعهاي نه تنها عجيب نيست، شايد طبيعي هم باشد. در توسعهيافتهترين جوامع هم اينگونه افراد ديده ميشوند. تعداد طرفداران طالعبيني و فالبيني و تاثير موقعيت ستارگان بر زندگي بشر نيز در امريكا تا حدود ۳۰درصد مردم را تشكيل ميدهد. مخالفان با تغييرات اقليمي حدود ۱۵درصد هستند حداقل ۹درصد طرفداران تئوري توطئه هستند و از همه جالبتر حداقل ۲درصد مردم امريكا معتقدند كه زمين قطعا تخت و مسطح است و فقط ۶۶درصد به كروي بودن زمين اطمينان دارند!! آنهم در جامعهاي كه فضانوردش روي كره ماه نشسته است!! و ۵درصدشان كلا به فرود آپولو ۱۱ و نشستن روي ماه باور ندارند.
بنابراين طرفداران اينگونه تفكرات حتي در ايالاتمتحده هم كم نيستند، ولي يك تفاوت مهم با ما دارند؛ اينكه آنان در ساختار قدرت و با تكيه بر ابزار قدرت نقشي ندارند. در واقع در حد يك نگرش محدود هستند كه ربطي به دولت و سياستهاي آن ندارند. در ايران ماجرا متفاوت است. يكي از فعالان و تحليلگران اصولگرا در گفتوگو با روزنامه همميهن و براي رفع نگراني و دغدغه از مواضع تندروهاي موردنظر با اشاره به سخنان برخي سياستمداران و معرفي آنها به عنوان بدسليقگي و كجفهمي ميگويد كه «من اعتقادات و نظرات ايشان را هرگز قبول نداشته و ندارم ولي ميگويم خفه كه نبايد شوند. بايد اظهارنظر كنند.» اين حرف درستي است، ولي انتقاد ديگران به داشتن اين مواضع نيست.
وي تاكيد ميكند: «آقاي ... فردي است كه نظراتي دارد، نظراتش را هم مطرح ميكند، اما در عرصههاي مختلف اداره كشور تاثيرگذار نيستند.»
در اينجا نميتوان با نظرات ايشان موافق بود. اين افراد و دوستان آنان از همه مواهب قدرت يكسويه بهرهمند هستند و از اين موضع هم رفتار ميكنند والا صرف بيان اين مواضع هيچ اشكالي ندارد، يا حداقل اينكه به ما مربوط نيست. كسان ديگري هم هستند كه از اين حرفها ميزنند و كسي به آنان كاري ندارد. مشكل اين جماعت حضور رانتي آنان در داخل نهادهاي قدرت و استفاده از امكانات آن براي پيشبرد مقاصدشان است. والا با نفس داشتن چنين افكاري مسالهاي نداريم، چون به جز اين نميتوانند فكر كنند.