عظيم محمودآبادي
پيش از اين نيز در نوشتههاي خود آورده بودم كه تشيع در ايران قبل از اينكه يك «مذهب» باشد، يك «فرهنگ» است. در مقالات قبلي توضيح دادهام كه اساسا چه شد كه ايرانيها بعد از حمله اعراب، تن به اسلام دادند و اكثريت قريب به اتفاق ايشان از آيين اجدادي خود كه بر دين زرتشت بودند، دست كشيدند و در فاصله نه چندان زيادي به تشيع گراييدند و مهمترين پايگاه پيروان خاندان پيامبر(ص) در ايران زمين پايهگذاري شد. اكنون نيز در اين نوشتار بنا دارم بخشي از بازتاب تشيع فرهنگي را در آيينه زبان و ادبيات فارسي بازنمايي كنم. چنانكه ميدانيم غالب شعراي بزرگ ما در دورهاي ميزيستند كه هنوز تشيع به عنوان مذهب اكثريت مردم در ايران جا نيفتاده و لذا مذهب رسمي ايرانيان نبود. با اين وجود اما شعرا و اديباني كه طبيعتا به مذاهب اهل سنت تعلق خاطر داشتند چنان در شأن مولاي متقيقان و سلاله رسول خاتم(ص) زبان به مدح ميگشودند كه گويي در عقايد ايشان نسبت به ائمه اماميه تفاوتي با پيروان مذهب جعفري ندارد!
اين مساله اما ظاهرا به همان سبقه فرهنگي تشيع در ايران بر ميگردد هر چند برخي تحليلها ناظر به تغيير مذهب اين بزرگان و حتي تقيه ايشان بوده كه البته راقم اين سطور - بنا به دلايلي كه بيان آن مجال ديگري ميطلبد- چنين نظري را چندان بر صواب نميداند. علاوه بر اين نبايد فراموش كرد شخصيت بينظيري همچون اميرالمومنين(ع) اساسا بزرگتر از آن است كه محدود به مذهب يا حتي دين خاصي باشد. بر همين اساس است كه بزرگاني نه فقط از غير شيعيان بلكه حتي از غير مسلمانان نيز سر به آستانه حضرتش ساييدهاند و گاه در وصف مرامش كاغذها سياه كردهاند تا او را منادي عدالت انساني بشناسانند.
علاوه بر شخصيت امام علي(ع) اما واقعه غدير خم نيز از مهمترين رويدادهاي تاريخ اسلام است كه نهتنها در حوزه دين و تاريخ، بلكه در فرهنگ و ادبيات فارسي نيز جايگاهي ويژهاي يافته است. اين واقعه، كه در آن پيامبر اكرم(ص) به امر الهي، اميرالمومنين علي بن ابيطالب(ع) را به عنوان جانشين و ولي مومنان معرفي كردند، در طول قرنها الهامبخش شاعران، نويسندگان و اديبان پارسيگوي بوده است. در اين مقاله، با نگاهي به بازتاب واقعه غدير و شخصيت حضرت علي(ع) در ادبيات فارسي، به بررسي نقش اين موضوع در آثار شاعران برجسته و تاثير آن بر فرهنگ ادبي ايران ميپردازيم.
غدير؛ رويدادي فراتر از تاريخ
واقعه غدير خم، كه در سال دهم هجري و در بازگشت پيامبر(ص) از حجهالوداع در ميانه مكه و مدينه رقم خورد، لحظهاي سرنوشتساز در تاريخ اسلام است. پيامبر(ص) در اين واقعه، در حضور كثيري از حضار، دست حضرت علي(ع) را بالا بردند و فرمودند: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه». اين سخن كه به عنوان حديث غدير شناخته ميشود، در فرهنگ شيعي نوعي اعلام رسمي ولايت و امامت حضرت علي(ع) - و به تبع ايشان ائمه بعدي- تفسير شده است. اما چنانكه اشاره شد اين رويداد نه تنها از منظر ديني و سياسي اهميت دارد، بلكه به دليل ابعاد معنوي و انساني آن نيز در ادبيات فارسي بازتاب بسيار گستردهاي يافته است. بازتابي كه شايد در كمتر موردي ميتوان نظير آن را يافت. ادبيات فارسي، به عنوان يكي از غنيترين گنجينههاي فرهنگي جهان، همواره بازتابدهنده باورها، ارزشها و آرمانهاي جامعه ايراني بوده است. بازتاب واقعه غدير و شخصيت حضرت علي(ع) در ادبيات فارسي نيز به جايگاه استثنايي و منحصر به فرد علي بن ابيطالب(ع) در فرهنگ شيعي - و حتي ساير مذاهب اسلامي- باز ميگردد. شاعران پارسيگوي، از قرنهاي اوليه هجري تا دوران معاصر، با الهام از اين واقعه و شخصيت بيهمتاي اميرالمومنين، آثاري خلق كردهاند كه هم از نظر ادبي و هم از نظر معنوي داراي ارزشي بيبديل هستند. شعر پارسي، به عنوان يكي از مهمترين جلوههاي ادبيات فارسي، بستري مناسب براي بيان احساسات عميق ديني و عرفاني فراهم كرده است. واقعه غدير و شخصيت حضرت علي(ع) نيز در شعر شاعران بزرگي چون فردوسي، مولانا، سعدي، حافظ، سنايي، عطار و ديگران بازتاب يافته است. اين شاعران، با بهرهگيري از زبان شاعرانه و تصاوير بديع، به ستايش مقام والاي حضرت علي(ع) و اهميت واقعه غدير پرداختهاند.
فردوسي و حماسه غدير
حكيم ابوالقاسم فردوسي، شاعر بزرگ حماسهسراي پارسي، در «شاهنامه» بهطور مستقيم واقعه غدير را مورد بازخواني قرار نداده است. اما ستايش او از حضرت علي(ع) و جايگاه ايشان در فرهنگ اسلامي در اشعارش چنان مشهود است كه جاي كوچكترين شك و شبههاي در ميزان بالاي ارادت او به مولاي متقيان باقي نميگذارد. چنانكه ميدانيم بسياري از محققان و شاهنامه پژوهان -و البته در راس همه آنها استاد جلال خالقي مطلق- فردوسي را فردي شيعه آن هم از شيعيان اثني عشري ميدانند. فردوسي در بخشهايي از شاهنامه به فضايل حضرت علي(ع) اشاره ميكند و ايشان را به عنوان نماد شجاعت، عدالت و حكمت معرفي ميكند. اگرچه غدير به صورت صريح در شاهنامه موضوع شعر نيست، اما وقتي در مقدمه خود سخن در وصف و ستايش مولاي متقيان ميراند از تعابيري بهره ميگيرد كه يادآور واقعه غدير و خطبه رسول خدا(ص) است: «اگر چشم داري به ديگر سراي / به نزد نبي و وصي گير جاي» آري هر چند در برخي نسخههاي شايع به جاي كلمه «وصي»، واژه «علي» آمده است اما استاد خالقي مطلق در تصحيح خود از شاهنامه «وصي» را ارجح دانسته است و لذا اهميت مساله هم به مراتب بالاتر از «علي» است، چراكه حكيم طوس به جاي آوردن نام اميرالمومنين(ع) ترجيح داده از مفهومي بسيار مهمتر و تعيينكنندهتر -و حتي كلاميتر- كه خود گوياي جاي و جايگاه ديني حضرت امير(ع) است استفاده كند. به ويژه آنكه فردوسي ميگويد اگر كسي به جهان پس از مرگ باور دارد، لاجرم بايد نبوت حضرت خاتم(ع) و امامت علي(ع) را پذيرفته باشد. به بيان ديگر فردوسي، شرط نجات (به تعبير متالهان مسيحي) و حسن عاقبت -به تعبير اسلامي- را در گرو باور به نبوت رسول خدا(ص) و ولايت خليفه بلافصل ايشان علي(ع) ميداند.
سنايي و عرفان غدير
سنايي غزنوي، از پيشگامان شعر عرفاني پارسي، يكي از اولين شاعراني است كه به طور مستقيم به واقعه غدير و مقام ولايت حضرت علي(ع) پرداخته است. در «حديقهالحقيقه»، سنايي با زباني عارفانه و پرشور، به ستايش علي(ع) و نقش او در هدايت امت اسلامي ميپردازد. او غدير را به عنوان لحظهاي الهي توصيف ميكند كه در آن پيامبر(ص) رسالت خود را به كمال رساند. سنايي در كتاب حديقه الحقيقه در فضيلت اميرالمومنين علي(ع) بيش از ۱۸۰ بيت سراييده است كه از آنجمله ميتوان به ابيات زير اشاره كرد؛
«اي اميرالمومنيناي شمع ديناي بوالحسن /اي به يك ضربت ربوده جان دشمن از بدن /اي به تيغ تيز رستاخيز كرده روز جنگ / وي به نوك نيزه كرده شمع فرعونان لگن / از براي دين حق آباد كرده شرق و غرب / كردي از نوك سنانت عالمي را پر سنن / تيغ «الاالله» زدي بر فرق «لا» گويان دين / هر كه «لا» ميگفت وي را ميزدي بر جان و تن»
اين بيت نشاندهنده باور عميق سنايي به جايگاه والاي حضرت علي(ع) است. او همچنين با استفاده از زبان عرفاني، غدير را نهتنها يك رويداد تاريخي، بلكه لحظهاي الهي و معنوي معرفي ميكند كه در آن حقيقت ولايت آشكار شد: «مصطفي را مطيع و فرمان بر / همه بشنيده رمزِ دين يكسر / بهر او گفته، مصطفي به اِلاه / كاي خداوند، «والِ من والاه»!/ گفته او را رسول جبّارش / كاي خداي از بدان نگه دارش»
عطار نيشابوري و واقعه غدير
عطار نيشابوري نيز كه حتي در وصف امامان باقر و صادق -عليهما السلام- در تذكرهالاوليا سخنان رسايي دارد وقتي به واقعه غدير و مساله ولايت اميرالمومنين(ع) ميرسد، چنين ميسرايد:
«گفت پيغمبر به ياران اين سخن / پيك ربّ العالمين آمد بمن / گفت حيدر را خدا اين تحفه داد / بر همه خلق جهان فضلش نهاد / گفت او والي بود در ملك من / خود يقين ميدان و را در سلك من / گشت داخل از يقين زوج بتول / در ولايت با خداوند و رسول / حاكم و مير و ولي خلق شد / در ولا با مصطفي هم دلق شد / هر كه باشد مصطفي او را ولي / پس ولي او بود بيشك علي / مصطفي چون هست هادي خدا / شد علي هادي شرع مصطفي»
مولانا و عشق به علي(ع)
جلالالدين رومي و ارادتش به اميرمومنان با آن ابيات نابش -چه در مثنوي و چه در ديوان شمس- شهره آفاق است. مولانا يكي از قلههاي ادبيات عرفاني پارسي است كه در آثار خود، بارها به ستايش حضرت علي(ع) پرداخته است. او كه خود از عاشقان و شيفتگان اهل بيت بود، در اشعارش علي(ع) را به عنوان مظهر حكمت، شجاعت و محبت الهي توصيف ميكند. اگرچه اشاره مستقيم به واقعه غدير در مثنوي كمتر ديده ميشود، اما روح اين واقعه در توصيفات مولانا از ولايت و امامت علي(ع) جاري است. در ميان ابيات متعدد او در ثناي مولاي متقيان نگارنده اين سطور اما يكي را بيش از همه ميپسندد. آنجا كه براي اشاره به نقش هدايتگري مولا، استعاره «ماه» را به كار ميگيرد كه در شبهاي ظلماني هدايتكننده رهروان است. بعد خطاب به مولا ميگويد تو همان ماه هستي كه نقش هدايتگري در تاريكي داري با اين تفاوت كه ماه از گفتن سخن عاجز است اما تو آن ماهاي هستي كه سخن هم ميگويي و لذا روشنايي تو بالاتر از هر روشنايي ديگر و اساسا نورُعلي نور است: «ماه بيگفتن چو باشد رهنما / چون بگويد شد ضيا اندر ضيا»
مولانا در اواخر عمر و در دفتر ششم مثنوي به نظر ميرسد پا را از محبت صرف نسبت به مولاي موحدان فراتر ميگذارد و لذا به مقوله ولايت اميرالمومنين(ع) نيز بدون لكنت و با صراحت به مراتب بيشتري ورود ميكند: «زين سبب پيغمبر با اجتهاد / نام خود وان علي مولا نهاد / گفت هر كو را منم مولا و دوست / ابن عم من علي مولاي اوست». مولوي در ادامه حتي معناي مولا را با تعابير بسيار عالي و رفيع عرفاني تعبير و معني ميكند: «كيست مولا؟ آنكه آزادت كند / بند رقيت زپايت بر كند» بعد هم ميگويد اساسا انبيا بودند كه «آزادي» را به انسان بخشيدند: «چون به آزادي نبوت هادي است / مومنان را زانبيا آزادي است» پس از اينها هم با ذوقي كه مخصوص شخص شخيص او است سعي ميكند از بهجت و طراوت روح خود به ديگران نيز ببخشد و لذا بابت آزادي مومنانه كه توسط انبيا، براي بشريت به ارمغان آمده و نعمت ولايت علي(ع) كه خداوند به بندگان خود ارزاني داشته است آنها را دعوت به شادي و سرور ميكند: «اي گروه مومنان شادي كنيد / همچو سرو و سوسن آزادي كنيد»
سعدي
شيخ اجل نيز وقتي زبانش به نام مبارك مولا(ع) ميرسد، اولين سخنش اظهار عجز است. او با استناد به آيات نخست سوره انسان، ميگويد من چه بگويم در وصف كسي كه خداوند در شان او سوره «هلْ أتي علي» را نازل فرموده است؟ «كس را چه زور و زهره كه وصف علي كند / جبار در مناقب او گفته هل اتي / زورآزماي قلعه خيبر كه بند او / در يكدگر شكست به بازوي لافتي / مردي كه در مصاف، زره پيش بسته بود / تا پيش دشمنان ندهد پشت بر غزا / شير خداي و صفدر ميدان و بحر جود / جانبخش در نماز و جهانسوز در وغا / ديباچه مروت و سلطان معرفت / لشكر كش فتوت و سردار اتقيا» سعدي حتي در ادامه ميافزايد كه براي نجات اخروي و رستگاري ابدي جز به شفاعت اميرمومنان اميدي ندارد: «فردا كه هر كسي به شفيعي زنند دست / ماييم و دست و دامن معصوم مرتضي»
حافظ و شحنه نجف
حافظ شيرازي نيز در اشعار خود به سياق عموم غزلياتش با ابهام و ايهام اشاراتي غيرمستقيم به اميرالمومنين(ع) دارد كه محل توجه برخي از علماي شيعه نيز قرار گرفته است. اما علاوه بر آنها بيتي دارد كه در ديوانش ميدرخشد و با صراحت كم نظيري ارادت خود را به پيشگاه اميرمومنان عرضه داشته است. آنجا كه ميگويد: «حافظ اگر قدم زني در ره خاندان به صدق / بدرقه رهت شود همت شحنه نجف»
شاعران معاصر و غدير
در دوران معاصر نيز، شاعران بسياري به واقعه غدير و شخصيت حضرت علي(ع) پرداختهاند. شاعراني چون ملكالشعراي بهار، شهريار و قيصر امينپور با زباني امروزيتر، به بيان اهميت غدير و نقش آن در فرهنگ شيعي پرداختهاند. ملكالشعراي بهار (نام اصلي: محمد بهار) شاعر، نويسنده و فعال سياسي كه در دوره قاجار و پهلوي فعاليت داشت نيز در سرودهاي اينچنين ارادت خود را به ساحت قدسي و ملكوتي اميرمومنان(ع) ابراز ميدارد: «اي نگار روحاني، خيز و پرده بالا زن / در سوادق لاهوت كوس لا و الا زن / در ترانه معني دم ز سر مولا زن / وانگه از غدير خم باده تولا زن / تا ز خود شوي بيرون زين شراب روحاني / كز صفاي او روشن جان باده نوش آمد / در خم غدير امروز بادهاي به جوش آمد / كان صنم كه از عشاق برده عقل و هوش آمد / وان مبشر رحمت باز در خروش آمد / با هيولي توحيد در لباس انساني / آن حبيب و صد معراج، آن كليم و صد سينا / حيدر احد منظر احمد علي سيما / بزم قرب را محرم، راز غيب را دانا / در جمال او ظاهر سر علمالاسما / ملك قدس را سلطان، قصر صدق را باني»
علاوه بر شعر، نثر پارسي نيز از واقعه غدير و شخصيت حضرت علي(ع) تاثير پذيرفته است. در متون عرفاني و تاريخي، نويسندگان پارسيگوي بارها به اين واقعه اشاره كردهاند. براي مثال، در آثار عرفاني مانند «تذكرهالاوليا»ي عطار نيشابوري، داستانهايي از زندگي حضرت علي(ع) و فضايل ايشان با زباني ساده و دلنشين روايت شده است. عطار، با تأكيد بر مقام معنوي علي (ع)، او را به عنوان قطب عارفان و اسوهاي براي سالكان معرفي ميكند. واقعه غدير خم و شخصيت حضرت علي(ع) در ادبيات فارسي جايگاهي بيبديل دارند. اين رويداد، كه نمادي از انتقال ولايت و هدايتاللهي است، در شعر و نثر پارسي به عنوان يكي از مهمترين موضوعات ديني و عرفاني مورد توجه قرار گرفته است. شاعران بزرگي چون فردوسي، سنايي، عطار، مولانا، حافظ، ملكالشعرا، شهريار و... هر يك به شيوه خود، به ستايش اين واقعه و شخصيت بيهمتاي اميرالمومنين پرداختهاند. در نثر پارسي نيز، از متون عرفاني گرفته تا آثار تاريخي، غدير و علي(ع) حضوري پررنگ دارند. اين بازتاب گسترده، نشاندهنده عمق تاثير فرهنگ شيعي و به ويژه واقعه غدير بر ادبيات و فرهنگ ايراني است. غدير، در ادبيات فارسي، نهتنها يك رويداد تاريخي، بلكه نمادي از ايمان، عدالت و عشق به حقيقت است كه همچنان الهامبخش شاعران و نويسندگان است.
فهرست منابع:
- ديوان سنايي غزنوي
- مثنوي معنوي، مولانا
- ديوان حافظ
- غزليات سعدي
- شاهنامه فردوسي
- تذكرهالاوليا
- ديوان عطار نيشابوري
غالب شعراي بزرگ ما در دورهاي ميزيستند كه هنوز تشيع به عنوان مذهب اكثريت مردم در ايران جا نيفتاده و لذا مذهب رسمي ايرانيان نبود. با اين وجود اما شعرا و اديباني كه طبيعتا به مذاهب اهل سنت تعلق خاطر داشتند چنان در شأن مولاي متقيان و سلاله رسول خاتم (ص) زبان به مدح ميگشودند كه گويي در عقايد ايشان نسبت به ائمه اماميه تفاوتي با پيروان مذهب جعفري ندارد! اين مساله اما ظاهرا به همان سبقه فرهنگي تشيع در ايران بر ميگردد هر چند برخي تحليلها ناظر به تغيير مذهب اين بزرگان و حتي تقيه ايشان بوده كه البته راقم اين سطور چنين نظري را چندان بر صواب نميداند.
همچنين نبايد فراموش كرد شخصيت بينظيري همچون اميرالمومنين (ع) اساسا بزرگتر از آن است كه محدود به مذهب يا حتي دين خاصي باشد. بر همين اساس است كه بزرگاني نه فقط از غير شيعيان بلكه حتي از غير مسلمانان نيز سر به آستانه حضرتش ساييدهاند و گاه در وصف مرامش كاغذها سياه كردهاند تا او را منادي عدالت انساني بشناسانند.
حكيم ابوالقاسم فردوسي، شاعر بزرگ حماسهسراي پارسي، در «شاهنامه» بهطور مستقيم واقعه غدير را مورد بازخواني قرار نداده است. اما ستايش او از حضرت علي(ع) و جايگاه ايشان در فرهنگ اسلامي در اشعارش چنان مشهود است كه جاي كوچكترين شك و شبههاي در ميزان بالاي ارادت او به مولاي متقيان باقي نميگذارد. چنانكه ميدانيم بسياري از محققان و شاهنامه پژوهان -و البته در راس همه آنها استاد جلال خالقي مطلق- فردوسي را فردي شيعه آنهم از شيعيان اثني عشري ميدانند. فردوسي در بخشهايي از شاهنامه به فضايل حضرت علي (ع) اشاره ميكند و ايشان را به عنوان نماد شجاعت، عدالت و حكمت معرفي ميكند. اگرچه غدير به صورت صريح در شاهنامه موضوع شعر نيست، اما وقتي در مقدمه خود سخن در وصف و ستايش مولاي متقيان ميراند از تعابيري بهره ميگيرد كه يادآور واقعه غدير و خطبه رسول خدا (ص) است: «اگر چشم داري به ديگر سراي / به نزد نبي و وصي گير جاي».
جلالالدين رومي و ارادتش به اميرمومنان با آن ابيات نابش -چه در مثنوي و چه در ديوان شمس- شهره آفاق است. مولانا يكي از قلههاي ادبيات عرفاني پارسي است كه در آثار خود، بارها به ستايش حضرت علي(ع) پرداخته است. او كه خود از عاشقان و شيفتگان اهل بيت بود، در اشعارش علي(ع) را به عنوان مظهر حكمت، شجاعت و محبت الهي توصيف ميكند. اگرچه اشاره مستقيم به واقعه غدير در مثنوي كمتر ديده ميشود، اما روح اين واقعه در توصيفات مولانا از ولايت و امامت علي(ع) جاري است.
در ميان ابيات متعدد او در ثناي مولاي متقيان نگارنده اين سطور اما يكي را بيش از همه ميپسندد. آنجا كه براي اشاره به نقش هدايتگري مولا، استعاره «ماه» را به كار ميگيرد كه در شبهاي ظلماني هدايتكننده رهروان است. بعد خطاب به مولا ميگويد تو همان ماه هستي كه نقش هدايتگري در تاريكي داري با اين تفاوت كه ماه از گفتن سخن عاجز است اما تو آن ماه اي هستي كه سخن هم ميگويي و لذا روشنايي تو بالاتر از هر روشنايي ديگر و اساسا نورُعلي نور است: «ماه بيگفتن چو باشد رهنما / چون بگويد شد ضيا اندر ضيا»