• 1404 دوشنبه 19 خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6063 -
  • 1404 دوشنبه 19 خرداد

سينماي فرهنگي و هنري ؛ مرگ خاموش يا امكان احيا؟

علي كريم

اين روزها، سينماي فرهنگي و هنري ايران روزهاي سختي را پشت سر مي‌گذارد؛ سينمايي كه گاه با نبوغ فردي فيلمسازانش، دستاوردهاي درخشاني براي فرهنگ و هنر اين سرزمين در صحنه جهاني به ارمغان آورده است. اما اين تلاش‌هاي فردي اغلب با برداشت‌هاي نادرست و گاه مغرضانه از سوي مديران و جريان‌هاي سخت در ساختار حاكميت، مورد بي‌مهري قرار گرفته ‌است. در نتيجه، ناخودآگاه هنرمنداني با درك عميق و نگاهي آينده‌نگر همواره در تقابل با سياست‌هاي فرهنگي دستوري حاكميت قرار گرفته‌اند؛ سياست‌هايي كه بي‌توجه به جايگاه والاي هنر و نخبگان فرهنگي و غافل از بينش ژرف آنها نسبت به جامعه پيرامونشان كه گاه به پيشگويي‌هايي شگفت‌انگيز شبيه شده تنها سدي بزرگ در برابر رشد و شكوفايي فيلمسازان و صنعت سينماي ايران ايجاد كرده است.
در دوران پهلوي دوم، كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان خاستگاه ارزشمندي براي رشد و نمو سينماي فرهنگي و هنري ايران بود و خوشبختانه پس از انقلاب تا اواسط دهه هفتاد هم با مديريت عليرضا زرين، اين كشف و شهود در توليد آثار فرهنگي و هنري ادامه يافت و شوربختانه از جايي به دليل سياست‌هاي غلط و مشكلات اقتصادي دچار ركود و در ادامه، كمبود بودجه شد و مزرعه پر تنوع «كانون» ديگر محصولي نداد.
ناگفته نماند كه پس از انقلاب ۵۷، گروهي از افراد كه خود را نمايندگان تفكر ايدئولوژيك نظام نوپاي جمهوري اسلامي مي‌دانستند، با تاسيس «حوزه هنري انقلاب اسلامي» در پي ترسيم مسيري نو در عرصه فرهنگ و هنر برآمدند. اين نهاد با برگزاري كارگاه‌هاي فيلمنامه‌نويسي و حمايت از توليد آثار سينمايي، زمينه‌ساز ورود نسل تازه‌اي از فيلمسازان جوان به سينماي ايران شد؛ فيلمسازاني كه رويكردي معناگرا، معنوي، ديني يا ايدئولوژيك را دنبال مي‌كردند. اين جريان كه در آغاز بر مباني اعتقادي و تجربه‌هاي ايدئولوژيك استوار بود، به ‌تدريج به زبان و ساختارهاي سينماي فرهنگي و هنري و اصيل نزديك شد، از فضاي شعاري و ايدئولوژيك فاصله گرفت و فيلمسازان ارزشمندي را به سينماي ايران معرفي كرد. با اين حال، اين حركت ريشه‌دار و جريان‌ساز، پس از بركناري محمدعلي زم از مديريت حوزه هنري در سال ۱۳۸۰ متوقف شد، پويايي اوليه‌اش را از دست داد و شوربختانه يكي ديگر از مهم‌ترين مراكز كشف استعدادهاي سينمايي و توليد آثار فرهنگي و ‌‌هنري از چرخه تاثيرگذار سينماي ايران كنار رفت. البته اين مراكز، چه كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان و چه حوزه هنري، تلاش‌هايي جسته‌و‌گريخته را ادامه دادند، اما ديگر از دقت، كيفيت و شتاب خلاقه‌اي كه در سال‌هاي پيش از آن ديده مي‌شد، خبري نبود.
هرازگاهي در دولت‌هاي مختلف، به‌ويژه با روي كار آمدن سياست‌هاي معتدل‌تر، روزنه‌هايي براي شكوفايي و توسعه سينماي فرهنگي و هنري گشوده شده است؛ مانند شكل‌گيري گروه سينمايي «هنر و تجربه» در دولت يازدهم و به همت حجت‌الله ايوبي، رييس سازمان سينمايي كه آثاري فرهنگي و هنري به محاق رفته را به نمايش گذاشت و جاني تازه در رگ‌هاي سينماي فرهنگي ايران كه در وطن خود غريب بود، دميد.
اما اين مسيرهاي نوپديد و تلاش‌هاي تازه‌ جان‌ گرفته دوام چنداني ندارند و با تغيير دولت‌ها به سرعت متوقف شده و به فراموشي سپرده مي‌شوند؛ گويي با تغيير هر رييس‌جمهور، انقلابي جديد در دل حاكميت رخ مي‌دهد كه با برنامه كلان توسعه كشور در تضاد است و نه تنها در بافتار چشم‌انداز چندين ساله جايي ندارد، بلكه چشم‌انداز را نيز تار كرده است. اين تحولات نه تنها مسير طبيعي و خودجوش توسعه سينماي فرهنگي و‌ هنري را كه معمولا بدون تكيه بر نهادهاي رسمي و با تلاش‌هاي فردي سينماگران شكل مي‌گرفت، تخريب كرده‌اند، بلكه با تحميل مفاهيم شعاري، ريل‌گذاري‌هايي دستوري براي سينما و سينماگران تعيين كرده‌اند؛ ريل‌گذاري‌هايي كه رانندگان لكوموتيو، تنها نگاهي محدود به فرهنگ، مبتني بر مذهب و باورهاي خاص دارند. نتيجه اين است كه قطار توسعه نه تنها به مقصد نرسيده، بلكه بارها از مسير خود منحرف شده و اكنون با تاخيري چشمگير در حركت است. تلخكامي ماجرا آنجاست كه قرباني اصلي اين گونه تفکر، خود سينما و سينماگران بوده‌اند. يكي از اين قربانيان، جشنواره‌ بين‌المللي بود كه در دولت يازدهم، باز هم با تلاش جناب ايوبي و همراهي جمعي از سينماگران ارزشمند، به استقلال رسيد، شكوفا شد و جايگاه معتبري در تقويم جهاني جشنواره‌ها پيدا كرد. اما با آغاز به كار دولت سيزدهم، اين دستاورد نيز عملا از مسير بالندگي خارج شد.
امروز، سينماي فرهنگي و هنري ايران در برزخي تاريك گرفتار آمده و فرصت عرضه مفاهيم ارزشمند انساني و جهان‌شمول كه در دوره‌هايي، به پشتوانه تلاش‌هاي فردي فيلمسازاني چون عباس كيارستمي و اصغر فرهادي، به جايگاهي بين‌المللي و تاثيرگذار دست يافته بود، به ‌تدريج از ميان مي‌رود. شوربختانه، مديران همچنان با همان رويكردهاي كهنه و در چارچوب توسعه سينماي سرگرمي‌محور برنامه‌ريزي مي‌كنند و از سينماگراني همراستا با همين جريان نيز مشورت مي‌گيرند. 
فرهنگ اين سرزمين سال‌هاست در احاطه شوراهايي بي‌ثمر گرفتار شده كه هر روز بر شمارشان افزوده مي‌شود، بي‌آنكه نشاني از اثرگذاري در اعتلاي فرهنگ يا هر حوزه ديگري برجاي گذارند. نهادهايي كه مسووليت حمايت از آثار فرهنگي را بر عهده دارند، در مواردي دچار تعارض منافع و موازي‌كاري‌اند و تكليف همين اندك نهادهاي حمايتي نيز روشن نيست. هر يك ساز خود را مي‌نوازند و در غياب بستري منسجم و تعريف ‌شده، نه براي توسعه پايدار سينماي فرهنگي و هنري و نه حتي سينماي سرگرمي‌محور، برنامه‌ مشخصي دارند و نه شبكه‌سازي موثري انجام مي‌دهند.
چنين است كه بخشي از اولويت‌هاي حمايتي فارابي به دوران دفاع مقدس، انقلاب و ديني اختصاص يافته است؛ سازمان عريض و طويل اوج نيز تمركز خود را بر شهدا، سينماي جنگي و انقلابي گذاشته است و حوزه هنري نيز با همين رويكرد پيش مي‌رود. اين تعارض منافع و موازي‌كاري به حدي است كه در جشنواره چهل‌وسوم فجر، دو فيلم درباره يك قهرمان ملي از دو نهاد مختلف، يعني حوزه هنري و سازمان اوج به نمايش درآمدند.
ساختن چنين آثاري درباره قهرمانان ملي و دوره‌هاي ارزشمند تاريخ ايران به خودي خود كاري ارزشمند و قابل‌ تقدير است. نقد نويسنده متوجه آنجاست كه موازي‌كاري‌هاي موجود، ناخواسته بستري براي رقابت‌هاي نهادي و سازماني فراهم كرده و موجب صرف هزينه‌هايي مي‌شود كه گاه بي‌نتيجه و بي‌تاثيرند. در نتيجه، كار به نهاد‌ها و گروه‌هاي متخصص سپرده نمي‌شود و اثربخشي فرهنگي همين آثار هم به ‌شدت كاهش يافته است. در اين ميان، همه خود را داناي راز كيمياي توسعه سينماي ايران مي‌دانند و همين موازي‌كاري‌هايي كه ريشه در نوعي رياكاري نهادينه‌ شده دارد، سينماي فرهنگي، زاينده و بالنده ايران را به حاشيه رانده و منزوي كرده است. اين رياكاري‌ها، بيش از آنكه از دغدغه‌اي فرهنگي يا چشم‌اندازي براي اعتلاي مفاهيم برخاسته باشد، برآمده از ميل به حضور در چرخه بودجه‌هاي دولتي، سهم‌خواهي از منابع عمومي و بهره‌برداري تبليغاتي از مقوله فرهنگ است. در چنين بستري، پروژه‌هاي فرهنگي نه براساس نيازهاي اصيل اجتماعي يا ظرفيت‌هاي هنري، بلكه بر پايه بده‌بستان‌هاي پشت‌پرده و مناسبات نهادهاي قدرت شكل مي‌گيرند؛ روندي كه نه‌تنها توسعه‌اي در پي ندارد، بلكه خود به يكي از موانع اصلي در مسير رشد واقعي و ريشه‌دار فرهنگ بدل شده است. امروز ديگر نهاد يا موسسه‌اي وجود ندارد كه بتواند جاي خالي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان را پر كند؛ نهادي كه روزگاري همچون زميني حاصلخيز، پذيراي بذر فرهنگ، تخيل و انديشه در فضايي تعريف‌ شده بود تا روزي از دل آن، محصولي زنده، بديع و ماندگار برويد. يكي از دلايل بنيادينِ ناتواني در شكل‌گيري نهادهاي موثر و حمايتگر در عرصه فرهنگ، فقدان تعريفي جامع و روشن از خودِ «فرهنگ» در ساختار حكمراني است. به ‌گمان نويسنده، درك حاكميت از فرهنگ تا امروز عمدتا به تقويت تفكرات  خاص محدود مانده و همين تلقي محدود، مسير سياستگذاري فرهنگي را از ابعاد خلاق، انساني، اجتماعي و ناظر به حقوق فردي منحرف ساخته است.
اين نگاه در نحوه اختصاص بودجه‌هاي فرهنگي نيز آشكار است؛ جايي كه بخش عمده منابع، نه به نهادهاي فرهنگي خلاق و تخصصي، بلكه به نهادهاي وابسته تخصيص يافته است، نهادهايي كه حتي در چارچوب گفتماني‌اي كه خود مدعي آن بوده‌اند، پس از چهار دهه تحميل بودجه كلان به حكمراني، ناكام مانده‌اند و نتوانسته‌اند پاسخگوي نيازهاي فرهنگي جامعه امروز ايران باشند.
بخش تخصيص منابع مالي به فعاليت‌هاي فرهنگي و اجتماعي در شركت‌هاي خصوصي نيز گرفتار همان سرنوشت پيچيده و گنگ شده است؛ چراكه همچنان ميان فهم واقعي از «فرهنگ» و «هنر» با معناي اصيل و بنيادي آنها فاصله‌اي عميق وجود دارد. اين ناهماهنگي، خود به يكي از موانع ساختاري بدل شده و در نهايت مسير حمايت‌هاي مالي را به سوي پروژه‌هايي سوق مي‌دهد كه بيش از آنكه واجد هويت فرهنگي و‌ هنري باشند، كاركردي اقتصادي يا تبليغاتي دارند.
در اين ميان، سينما به عنوان هنري پرمخاطب و بستري بسيار مناسب براي شكل‌گيري و گسترش گفتمان‌هاي فرهنگي، بيش از هر هنر ديگري آسيب ديده است. در سال‌هاي اخير، سينما بيش از پيش به توليد ثروت و درآمدزايي پرداخته و توجه خود را، بدون در نظر گرفتن كيفيت قصه‌گويي و ارزش‌هاي بصري، به بازار و فروش معطوف كرده است؛ غافل از اينكه يكي از وظايف اصلي آثار سينمايي، توليد فكر، خلق آثار فاخر و اعتلاي فرهنگ بصري، ملي و انساني است.
شوربختانه در چند سال گذشته شاهد بوده‌ايم كه نهادهايي كه با سرمايه عمومي مديريت مي‌شوند نيز همسو با اين روند، ميل به مسير توليد ثروت يافته‌اند و اين امر در گفتمان‌هايشان با اهالي سينما و در آثارشان به وضوح پيداست. گفتماني كه منجر به خلق آثاري با موجوديتي كاريكاتوري شده است؛ آثاري با هزينه‌هاي بالا، كيفيت فرهنگي‌هنري ضعيف و بازده اقتصادي ناكافي. اين وضعيت باعث شده سينما از جايگاه واقعي خود به عنوان ابزاري براي رشد فكري و فرهنگي فاصله بگيرد و صرفا در مسير تجاري‌سازي قرار گيرد.
تلخكامي آنجاست كه سينماي فرهنگي و ‌هنري ارزشمند ايران، امروز تنها و بي‌پناه مانده است؛ در اقتصادي آشفته، توان جذب سرمايه را از دست داده و جدال فرساينده ميان سينماي به اصطلاح حكومتي و مستقل، تير خلاص را بر پيكر نحيف آن نشانده است. اين نبرد نه‌تنها دست سينماگران مستقل را از منابع داخلي كوتاه كرده، بلكه شانس بهره‌گيري از حمايت‌هاي بين‌المللي و امكان عرضه آثار در بازار جهاني را نيز از آنان ربوده است.
اگر انديشكده‌هايي چندوجهي، متشكل از مديران فرهنگي و اقتصادي با نگاه راهبردي، در كنار سينماگران متفكر و مستقل شكل نگيرد، خروجي شوراها همان خواهد بود كه هميشه بوده: بي‌اثر، واكنشي و كوتاه‌مدت. خبر بد آن است كه بلوغ حكمراني فرهنگي و ‌هنري در درك ضرورت‌هاي جامعه متكثر، احترام به حقوق شهروندي و همسويي با دگرگوني‌هاي سبك زيست ايرانيان در مقايسه با حكمراني سياسي، به‌طرز نگران‌كننده‌اي عقب مانده و اين شكاف در حال تعميق است. امروز، بيش از هر زمان ديگر، نيازمند نگاهي نو به ساختار سياستگذاري فرهنگي هستيم؛ نگاهي كه سينما را نه تنها ابزاري براي توليد ثروت يا تبليغ تفكري خاص، بلكه فضايي براي گفت‌وگو، آگاهي، مدارا و همزيستي بداند. تنها در چنين بستري است كه مي‌توان در مواجهه با دگرگوني‌هاي الگوي زيست جامعه، راهي براي عبور از بحران‌هاي پيش‌بيني‌ناپذير گشود. اگر اين تحول بنيادين در حكمراني فرهنگي رخ ندهد، نه فقط سينماي فرهنگي و  ‌‌هنري، بلكه بنيان زيست فرهنگي جامعه نيز بيش از پيش تضعيف خواهد شد. 
اتاق تاريك سينما، همچنان امن‌ترين و روشن‌ترين مكان براي شنيدن صداي متفكران و معترضان و منتقدان است و سينماي صريح، بي‌لكنت و مستقل، يكي از موثرترين و كم‌هزينه‌ترين راهكارهاي بازدارندگي در برابر بحران‌هاي سخت و خشن اجتماعي‌‌ و سياسي است؛ بحران‌هايي كه نه فقط امنيت رواني جامعه، بلكه تماميت ارضي سرزمينمان را نيز هدف گرفته‌اند.
تهيه‌كننده، نويسنده و كارگردان

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
تیتر خبرها
ماجرای نفوذ ایران به قلب امنیت اسراییل پشت پرده ميدان‌داري غرب در شوراي حكام مخالفت مجلس با لايحه اعطاي اختيار به دولت ماموريت غيرممكن مدني‌زاده پشت پرده قتل «الهه حسين‌نژاد» ؟ رسانه‌هاي نوين و نقش پيشگيرانه از شوق معلمي تا ته‌ديگ معيشت (1) صورت و معناي قانون ايران (2): پرسش‌هاي ابدي نظام مردسالاري و ستاندن جان نگاهي چندلايه به قتل الهه حسين‌نژاد و اميرمحمد خالقي پيروزي ديپلماتيك يا بازي ژئوپليتيكي؟ گفت‌وگو براي درمان بيگانگي به بهانه روز ملي فرش سينماي فرهنگي و هنري ؛ مرگ خاموش يا امكان احيا؟ برند تهران! درخت موي يونس فراموشي در كارتن‌هاي اسباب‌كشي سفري در مرز ميان تمايل اخلاق و آزادي سلوك سرخوشانه رفقا غافلگيركننده با پيچش‌هاي غيرمنتظره رسانه‌هاي نوين و نقش پيشگيرانه از شوق معلمي تا ته‌ديگ معيشت (1) صورت و معناي قانون ايران (2): پرسش‌هاي ابدي نظام مردسالاري و ستاندن جان نگاهي چندلايه به قتل الهه حسين‌نژاد و اميرمحمد خالقي
کارتون
کارتون