مدرسه كارخانه بازتوليد اشرافيت پنهان
محمد ملاكي
نظام آموزشي نوين، اغلب به عنوان نماد اصلي «شايستهسالاري» و فرصتهاي برابر براي همه شهروندان معرفي ميشود. اين وعده را ميدهند كه موفقيت تحصيلي و درنهايت موفقيت اجتماعي، مستقيما نتيجه تلاش، استعداد و پشتكار فرد است. با اين حال، تحليل جامعهشناختي، به ويژه در مكتب بازتوليد، اين روايت را به چالش ميكشد. مدرسه، به جاي آنكه يك ميز شروع برابر براي همه فراهم آورد، اغلب به عاملي تبديل ميشود كه مزاياي غيربرابر موجود در ساختار خانواده را تثبيت و قانوني ميسازد. كانون اصلي اين مكانيسم، مفهوم «سرمايه فرهنگي» بورديو است. اين سرمايه شامل مجموعهاي از دانشها، مهارتها، زبان، عادات و سليقههايي است كه در محيط خانوادههاي داراي طبقه اجتماعي بالاتر (اشرافيت پنهان) به ارث رسيده و به طور طبيعي آموخته ميشود. اين سرمايه، كه بورديو آن را به صورت نهادينه شده (مانند طرز صحبت كردن يا رفتار)، عيني شده (مانند كتابخانه خانوادگي يا آثار هنري) و نهادي شده (مانند مدارك تحصيلي) تعريف ميكند، در دنياي مدرسه به عنوان «دانش مشروع» و ارزشمند تلقي ميگردد. دانشآموزي كه از چنين پيشزمينهاي ميآيد، با زباني رسميتر، توانايي بيشتري در تفسير متون درسي، درك انتظارات ضمني معلمان و همسويي ناخودآگاه با فرهنگ غالب دانشگاهي دارد. رتبه عالي او در كنكور در واقع بازتابي از شايستگي ذاتي يا تلاش صرف نيست، بلكه نشاندهنده «سازگاري بالا» با فرهنگي است كه نظام آموزشي آن را معيار سنجش قرار داده است. مدرسه اين سرمايه فرهنگي موروثي را به عنوان «استعداد طبيعي» يا «هوش محض» رمزگذاري و پاداش ميدهد. در نتيجه، نمره خوب به جاي آنكه نشاندهنده موفقيت فردي در رقابت باشد، به بازتوليد موقعيت خانوادگي تبديل ميشود. دانشآموزاني كه فاقد اين سرمايه هستند، مجبورند براي كسب همان نتايج، تلاشي مضاعف و ناهمگون انجام دهند و
اغلب در مواجهه با فرهنگي كه زبان آن را نميشناسند، با شكستهاي مكرر مواجه ميشوند كه اين شكستها به عنوان «بيكفايتي فردي» تفسير ميشود و نهايتا به تقويت ساختار موجود و مشروعيت بخشيدن به تقسيمات طبقاتي ميانجامد. بدين ترتيب، مدرسه به مثابه كارخانهاي عمل ميكند كه ظاهري عقلاني و بيطرف دارد، اما در بطن، اشتراك امتيازات اشرافي را براي نسلهاي بعدي تضمين مينمايد. اما پرسش اساسي اين است كه اين اشرافيت اقتصادي محور مدارس، كه براساس ساختار روابط اجتماعي در مدرسه بايد با ساختار روابط در محل كار سرمايهداري همخواني داشته باشد آيا قادر خواهد بود نيروي كار مطيع و سازگار توليد كند؟ آيا مدرسه هنوز هم قادر است سلسله مراتب، نظم سختگيرانه، براي آمادهسازي دانشآموزان جهت پذيرش سلسله مراتب كارفرمايان در آينده را تضمين نمايد؟ شواهد بيانگر آن است كه پديده دانشآموزسالاري بيش از يك دهه است كه مدارس ما را در نورديده و معلمان عملا از كنترل آنان ناتوانند، چراكه ديگر هيچ كدام از ابزارهاي بازدارندگي (تنبيه- نمره) را دراختيار ندارند. بدين ترتيب، مدرسه به طور همزمان دو وظيفه را انجام ميدهد؛ توليد فرهنگي نابرابري از طريق امتيازدهي به سرمايه فرهنگي و توليد اجتماعي نابرابري از طريق آموزش انضباط لازم براي بازار كار. اين ساز و كار تثبيت كننده، هر چند قدرتمند است، اما نبايد به مثابه يك فرآيند كاملا بسته و اجتنابناپذير تلقي شود، چراكه هژموني آموزشي از طريق انتخاب محتواي درسي و آنچه به عنوان دانش مشروع پذيرفته ميشود، اعمال ميگردد. محتواي آموزشي سالهاست كه ديگر با بلوغ فكري دانشآموزان در تمامي پايههاي تحصيلي همخواني ندارد با اين حال، همين فرآيند به مثابه ميداني براي مقاومت است. دانشآموزان و معلمان همواره ميتوانند در برابر معناي رسمي محتوا مقاومت كرده، آن را به چالش بكشند يا آن را به شيوههايي تفسير كنند كه ديدگاههاي طبقاتي خود را تقويت نمايد. بنابراين، مدرسه در پارادوكس دايمي ميان كاركرد آشكار (آموزش شايستهسالار) و كاركرد پنهان (تثبيت امتيازات از طريق سرمايه فرهنگي و الزامات اقتصادي) عمل ميكند، اما اين فرآيند همواره با عامليت انساني و پتانسيل كنشگري در تقابل است.
پژوهشگر فلسفه تعليم و تربيت