• 1404 چهارشنبه 7 آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6176 -
  • 1404 چهارشنبه 7 آبان

تكرار تراژدي نخبگان ايراني

حسين عليجاني

در روزهايي كه هجمه و تخريب عليه نخبگان اجتماعي، فرهنگي و سياسي بار ديگر شدت گرفته، ذهنم ناگزير به ياد كتابي مي‌افتد كه دو دهه پيش بحث مهمي را در جامعه ما گشود: «جامعه‌شناسي نخبه‌كشي» نوشته زنده‌ياد علي رضاقلي. كتابي كه در زمان خود تكان‌دهنده بود، چون نشان داد نخبه‌كشي در ايران، اتفاقي مقطعي نيست، بلكه ساختاري فرهنگي و تاريخي دارد. رضاقلي در آن اثر، سرنوشت چهره‌هايي چون قائم‌مقام فراهاني، اميركبير و دكتر مصدق را به عنوان نمونه‌هايي از نخبگان اصلاحگر ايراني تحليل كرد كه در مسير تغيير و اصلاح، قرباني سازوكارهاي معيوب قدرت و بي‌اعتمادي اجتماعي شدند. امروز، سال‌ها پس از آن كتاب، پرسش اصلي اين است: 
آيا ما از آن چرخه عبور كرده‌ايم؟
يا هنوز همان مردماني هستيم كه با سازوكارهايي تازه‌تر، همان مسير را تكرار مي‌كنيم؟ گويي اگر آن كتاب دوباره نوشته شود، بايد نام‌هاي ديگري در كنار آن سه چهره تاريخي قرار گيرد؛ نام‌هايي از امروز ما - از ميان اهل علم، فرهنگ، سياست و جامعه مدني - كه يا به انزوا رانده شده‌اند يا در هجمه بي‌رحمانه تخريب و بي‌اعتمادي خاموش شده‌اند. از نگاه جامعه‌شناسي تاريخي، «نخبه‌كشي» در ايران فقط كنشي سياسي نيست، بلكه يك الگوي رفتاري فرهنگي است كه در ساختارهاي اجتماعي و ذهني ما نهادينه شده. در جامعه‌اي كه تحمل صداهاي متفاوت اندك است، در فرهنگي كه نقد را با دشمني يكي مي‌گيرد و در ساختاري كه قدرت تمركزگراست، نخبگان دير يا زود حذف مي‌شوند؛ يا از بالا يا از درون. 
اما آنچه در روزگار كنوني رخ مي‌دهد، شكل تازه‌اي از نخبه‌كشي است:  نه با تبعيد يا تيغ، بلكه با بي‌اعتنايي، با تهمت و با فرسايش تدريجي. در دانشگاه‌ها، انديشمندان مستقل به حاشيه مي‌روند و ميدان علم، سياسي‌تر از هميشه مي‌شود. در عرصه فرهنگ و هنر، سانسور و محدوديت، خلاقيت را خسته و خاموش مي‌كند. در جامعه مدني، كنشگران اجتماعي، روزنامه‌نگاران و دلسوزان مردم، پيش از آنكه صدايشان شنيده شود، در گرداب بي‌اعتمادي يا فشار اجتماعي فرو مي‌روند. در نگاه پي‌ير بورديو، جامعه فرهنگي زماني زنده است كه ميدان‌هايش از استقلال نسبي برخوردار باشند.وقتي سياست و ايدئولوژي بر ميدان فرهنگ و علم غلبه مي‌كنند، نخبه‌كشي نه به‌ صورت فيزيكي، بلكه در سطح نمادين اتفاق مي‌افتد:  فروكاستن انديشه به مصلحت، حذف تفاوت به ‌نام وحدت و جايگزيني وفاداري به‌ جاي شايستگي. اما مساله فقط ساختار قدرت نيست؛ ما مردم نيز در بازتوليد اين چرخه سهم داريم. رضاقلي در همان كتاب به نكته ظريفي اشاره كرد:  مردم ايران، در طول تاريخ، گاه نه‌تنها قرباني نخبه‌كشي بوده‌اند، بلكه در آن مشاركت داشته‌اند. به تعبير او، نوعي «همدستي فرهنگي» ميان جامعه و قدرت شكل گرفته است؛ 
جامعه‌اي كه به ‌جاي دفاع از نخبگانش، در بزنگاه‌هاي تاريخي يا سكوت كرده يا با سوء‌ظن و حسادت، آنان را تنها گذاشته است. دانشمندي كه نااميد از استقلال دانشگاه، راه مهاجرت را برمي‌گزيند؛ هنرمندي كه ميان خودسانسوري و حذف، يكي را بايد انتخاب كند و فعال مدني‌اي كه ميان ايمان به مردم و فشار از هر سو، در سكوت فرو مي‌رود. گويا ما هنوز درك نكرده‌ايم كه حذف نخبگان، در واقع حذف آينده است. شايد برخي بگويند كه مسوول اين وضعيت، تنها ساختار قدرت است؛ اما جامعه امروز، اگر بخواهد در چرخه توسعه سياسي و فرهنگي گام بردارد بايد به سهم خود نيز بنگرد. دموكراسي، فقط راي ‌دادن نيست؛ يادگيري انتخاب آگاهانه است. يادگيري شنيدن صداهاي متفاوت، حتي وقتي خوشايندمان نيست. دموكراسي يعني مردم مسووليت انتخاب‌هاي خود را بپذيرند و نخبگان را نه در روز پيروزي، بلكه در روزهاي دشوار همراهي كنند. تا زماني كه جامعه نتواند نخبگانش را تحمل كند، هيچ اصلاحي پايدار نخواهد ماند.
نخبه‌كشي، در هر شكلش، يعني انكار عقلانيت و گفت‌وگو و جامعه‌اي كه گفت‌وگو را از دست بدهد، در نهايت، در تكرار تاريخ خويش فرو مي‌رود. امروز بيش از هر زمان ديگر بايد بپرسيم: 
آيا ما از تاريخ آموخته‌ايم؟
آيا مي‌توانيم از چرخه نخبه‌كشي عبور كنيم يا همچنان در مسير تكرار گام برمي‌داريم؟ شايد زمان آن رسيده باشد كه كتاب جامعه‌شناسي نخبه‌كشي دوباره نوشته شود، اين‌بار با نام‌هاي جديد، اما با اميدي نو: اميد به آنكه اين فصل، سرانجامِ رهايي باشد، نه تكرار تراژدي.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون