روزگار سپري شده راهبان پير
حسن لطفي
زندگي چيست؟ زندگي همانا جاري كردن مدام آن چيزي است كه خواهان مرگ است. (نيچه)
آدم گاهي وقتها فراموش ميكند پيش از او چه كساني در خياباني كه قدم ميزند، در باغي كه از ميوههايش ميخورد، در هنري كه فعاليت ميكند، تلاشهاي زيادي كردهاند تا درختان به بار، خيابان به آباداني و هنر به آينده برسد. دنياي سينما و فيلم كوتاه هم از اين قاعده مستثني نيست(تلاش گذشتگان و فراموشي بعضيها). خوب است هر از چندي نگاهي به پشت سر خودمان بيندازيم. حداقل آدمهاي مهم آن تلاشها را ببينيم. بهطور نمونه شروع جدي فيلم كوتاه در ايران با فيلمسازان سينماي آزاد بوده است. افرادي در زماني بيش از نيم قرن پيش با كمترين امكانات و در زمانهاي كه ساخت فيلم دشوارتر بود فيلمهاي كوتاهي ساختهاند كه هنوز قابل استناد و يادگيري است. برخي از آن نفرات (عياري، غلامرضايي، قاريزاده، جيراني، امكانيان و...) در سالهاي پس از انقلاب وارد سينماي حرفهاي شدند و فيلمهاي بلند ساختند. عدهاي نيز تا مدتها در دنياي فيلم كوتاه ماندند و سينماي مطلوب خود را با اين نوع از فيلم دنبال كردند. رضا سبحاني از جمله اين افراد است. او كه از بازماندگان سينماي آزاد است، پس از انقلاب اسلامي هم دست از علاقهاش نكشيد و با ساخت فيلمهاي هشت ميليمتري، ويدئويي و بعدها دستياري كارگرداناني كه از سينماي آزاد وارد فيلمسازي شده بودند (كيانوش عياري و مجيد قاريزاده) دنياي سينما را دنبال كرد. اقبال از فيلمهایش هم كم نبود. فيلم هشت ميليمتري كشتار او در جشنواره ميلاد برگزيده شد و فيلمهاي ديگرش در جشنوارههاي مختلف به نمايش درآمد. در ميان آثارش فيلم «راهبان» كه در قطع سيوپنج ميليمتري ساخته شده جايگاه ويژهاي دارد. فيلم تاييد شده عباس كيارستمي است و در جشنوارههاي مختلف به نمايش درآمده است. (تاكيدم بر جشنوارهها به اين معنا نيست كه ارزش يك فيلم توسط جشنواره مشخص ميشود. فقط قصد دارم توجه ديگران را به اين فيلم نشان دهم.) در نگاه اول به نظر ميرسد رضا سبحاني بنا داشته بعد از بيست و سه سال در سال هزار و سيصدو هفتاد و هفت، طبيعت بيجان ديگري بسازد. مثل سهراب شهيد ثالث از آخرين روزهاي زندگي پيرمردي بگويد كه به روز بازنشستگي رسيده است و فرد جواني قرار است جايگزين او شود. از زمان ميخكوب شده و ايستاي زمان در زندگي آدمها حكايت كند. اما با كمي دقت متوجه ميشويم خوشبختانه چنين نيست. خوشبختانه را به خاطر اين گفتم كه فيلم طبيعت بيجان سهراب شهيد ثالث در نوع خودش در اوج است و تكرار اين اوج كار بسيار دشواري است. خيليها هم كه خواستند پا جاي پاي شهيد ثالث بگذارند موفق نشدند. البته عدهاي هم بودند كه سهراب شهيد ثالث برایشان آغاز بود و در ادامه خودشان را در سينما پيدا كردند. رصا سبحاني هم چنين فيلمسازي به نظر ميرسد. راهبان از همان نماي ابتدايياش نشان ميدهد بيشتر از انسان بر مسير رفته تكيه دارد. (پيرمرد پشت به دوربين داخل ريل در حال حركت است.) اين تاكيد بر مسير در جاهاي ديگر هم بخشي از فيلم شده است. بيننده اگرچه با تنهايي و تلاش پيرمرد براي ترميم مسير و درست كردن ريلهاي خراب روبرو است، اما گاهي خود ريل و مسيري كه پيش روي بيننده است توجه او را جلب ميكند. البته تاكيد سبحاني بر زمان هم قابل درنگ است. وقتي حدود دقيقه شش فيلم جانشين جوان راهبان پير ميآيد، پيرمرد روي ريل مينشيند و به ساعت جيبياش نگاه ميكند. موسيقي كه بيشباهت به صداي نواختن ساعتي نيست و ريلهایي كه بيننده را به مسيري هدايت ميكند، به شكلي بصري حال روز زمان از دست رفته راهبان پير را نشان بيننده ميدهند. انگار قرار است پيوندي بين زمان رفته و مسير طي شده برقرار گردد. فيلم كوتاه راهبان در زمان اندك سيزده دقيقه و سي ثانيهاش از چنين لحظات سينمایي كم ندارد. همين لحظات است كه باعث شده فيلم صرفا گزارشي از روزهاي آخر زندگي كاري راهبان پير نباشد. هر بار كه فيلم را تماشا كردهام وقتي به صحنهاي رسيدم كه مثال زدهام با خودم زمزمه كردهام اگر قرار بود برلب جوي نشين و گذر عمر را ببين را به تصوير بكشيم بهترين شكلش هم چند نمايي ميشد كه رضا سبحاني در فيلمش آورده است. راهبان فقط براي سازندهاش نقطه عطفي نبوده بلكه براي فيلم كوتاه ايران هم در جشنوارههاي مختلف (تامپره فنلاند، تورنتوي كانادا، كلن آلمان، توكيو و...) نماينده مقتدري بوده است. نمايش اين فيلم در چهل و دومين جشنواره بينالمللي فيلم كوتاه تهران فرصت مغتنمي بود تا نسل جوان با بخش ديگري از فيلمسازاني آشنا شود كه سينما برايشان جور ديگري محبوب بود. در سينما پي ديده شدن هم اگر بودن به خاطر دنيايي بود كه تصوير كرده بودند و فيلمي بود كه با مشقت و امكانات كم ساخته بودند.