جنگ اشباح در منطقه خاكستري
علي ودايع
ظاهرا يك آتشبس نصفه و نيمه كه هر لحظه امكان فروپاشي دارد بين تهران و تلآويو برقرار شده است. جنگ محدود پينگپنگي بين ايران و اسراييل ظرف 12 روز نفس خاورميانه را حبس كرده بود. در اين مدت، بيسابقهترين زد و خورد طرفين رخ داد. اسراييليها به آب و آتش زدند تا پاي امريكا به جنگ گشوده شود اما درنهايت ترامپ سناريوي شماره يك را برگزيد. پنتاگون در اقدامي سمبليك در جهت پرستيژ امريكا اقدام به تهاجم عليه اماكن هستهاي ايران زد كه درنهايت با پذيرش آتشبس مواجه شد.
اين آتشبس تفاوتي با وضعيت جنگي ندارد يعني فراتر از امكان بازگشت به فرآيند زد و خورد پينگپنگ، وضعيت جنگ اشباح در منطقه خاكستري با شديدترين سطح نبرد همچنان ادامه دارد.
«ديويد بارنيا» رييس موساد ميگويد كه «جنگ تمام نشده است و ما هنوز هستيم.» اين گزاره مبين اين نكته است كه جنگ فرآيندي ادامه خواهد داشت.
بازي ابهام اشباح
فارغ از پرونده ايران و اسراييل، ميتوان گفت كه ضلع نامريي جنگها، جنگ اشباح در منطقه خاكستري است. منطقه خاكستري به وضعيتي اشاره دارد كه در آن مرزهاي بين جنگ و صلح، دوستان و دشمنان يا اخلاق و غيراخلاقي بودن مبهم هستند.
محققان نظامي مفهوم منطقه خاكستري را وضعيتي جديد در اين عرصه نميدانند بلكه ريشههاي تاريخي آن را به تلاش اسپانيا براي ترور ملكه بريتانيا و ائتلاف مادريد با دزدان دريايي در قرون۱۶ و۱۷ ميلادي ميدانند.
امريكا و شوروي هم در اوج جنگ سرد درگير نبرد خونين سايهها بودند؛ زد و خوردي كه هنوز ادامه دارد!
مفهوم جنگ در منطقه خاكستري به عنوان يك مولفه ويژه در سال 2010 مورد توجه پنتاگون قرار گرفت كه مبتني بر آن «كنشگران در يك يا چند محيط عملياتي از ابهام استفاده ميكنند.» در اين فرآيند سطح متفاوتي از آفند و پدافند با عمق تخريبي متفاوت تعريف ميشود. نكته حائز اهميت اينجاست كه نه جنگ قطعي است و نه صلح دست يافتني به نظر ميرسد.
در فرآيند جنگ در منطقه خاكستري، اشباح (سايهها) بازيگر اصلي هستند. گروههاي شبهنظامي، عوامل نفوذ، گروههاي ترور، عناصر هكري يا ديگر بازيگران غيردولتي ممكن است درگير شوند و به عنوان نيروي اصلي عمل كنند. قديميترين عنصر جنگ در منطقه خاكستري، ترور و حذف فيزيكي مهرههاي شاخص است.
در مكانيسم زد و خورد اشباح جنگ اطلاعات و عمليات رواني براي پوشش مستقيم و غيرمستقيم زد و خورد سايهها مورد توجه است.
خروج از نبرد در منطقه امن
ايران و اسراييل ظرف چند دهه درگير جنگ در منطقه خاكستري هستند اما ماجراي هفتم اكتبر به شكل خواسته يا ناخواسته اين وضعيت را از تعادل خارج كرد. شخص بنيامين نتانياهو بنا به نيازهاي داخلي اسراييل و معادلات پساتوفانالاقصي تمايل شديدي به جنگ علني دارد.
موساد براي جنگ اشباح در منطقه خاكستري طرح عملياتي «مابام» (به معني جنگ جنگها در زبان عبري) را طراحي و به اجرا در آورده است. اسراييل به جاي اهداف استراتژيك مبتني بر گستردگي، بر اهداف عملياتي به وضوح تعريف شده و محدود تمركز شده تا از طريق نيروي محدود به آن دست يافت. سناريوپلنينگ رسانهاي، تحريك ديپلماتيك و آرايش نظامي به موازات نبرد در منطقه خاكستري دنبال ميشود. ايران در مقابل اسراييل موازنه قدرت را حفظ كرده، موضوعي كه مطلوب تلآويو نيست. ايران تمايل دارد جنگ معطوف به منطقه خاكستري باشد. «مايكل آيزنشتات» افسر ارشد امريكا ميگويد: «استراتژي منطقه خاكستري ايران براي دور زدن يا شكست تلاشهاي بازدارنده ايالاتمتحده، با هدف كسب مزيت طراحي شده است؛ اهرم و افزايش آزادي عمل حين مديريت ريسك به منظور جلوگيري از تشديد و اجتناب از جنگ.»
در جريان جنگ 12 روزه ايران و اسراييل، عمليات «نارنيا» و «عروسي خونين» كه از سوي اسراييل در ۱۳ ژوئن اجرا شد، شامل ترور همزمان ۹ تن از گردانندگان برنامه هستهاي ايران در خانههايشان و حمله هوايي به محل تجمع فرماندهان ارشد نظامي ايران در تهران بود.
«عديد باسيوك» رييس بخش عمليات ارتش اسراييل و معمار اصلي اين حملات گفت: «وقتي شروع به طراحي دقيق اين عمليات كرديم، واقعا نميدانستيم كه آيا موفقيتآميز خواهد بود يا نه.»
ميتوان گفت كه جنگ اشباح در جريان زد و خورد پينگپنگي تهران و تلآويو نقش محوري داشتهاند. «مئير داگان» رييس سابق موساد معتقد است كه حذف فيزيكي افراد بايد مهمترين ركن در هر برخوردي باشد، زيرا جايگزيني آنها سختتر از بازسازي تاسيسات است.
ناگفته نماند كه اشباح در لبنان و اجراي دكترين ضاحيه نيز نقش محوري داشتهاند. «نظريه ضاحيه» محصول جنگ ۲۰۰۶ نبود بلكه در نتيجه جنگها و نبردهايي كه رژيم صهيونيستي از سال ۱۹۴۸ در آنها حضور داشت، شكل گرفت تا اينكه رژيم صهيونيستي آن را پذيرفت و در جنگهاي بعدي خود اين نظريه را به كار بست و اينطور تبليغ كرد كه اين نظريه «تنها راهحل مشروع براي از بين بردن دشمنانش است.»
چارچوب فكري و رفتاري منطقه خاكستري
براي فهم جنگ اشباح در منطقه خاكستري بايد چارچوبهاي فكري و رفتاري ويژه آن را درك كرد. انعطاف تاكتيكي، ثبات استراتژيك، بيجهتي، ابهام و صبر، عمل متقابل، متناسب و سطحبندي شده از زور، طولاني كردن به جاي تشديد درگيريها، فعاليتهاي سريع و بافاصله، تنوع و گسترش گزينهها و ضربه به گيجگاه دشمن را دنبال ميكند. جنگ در منطقه خاكستري قابل رويت نيست فقط گاهي نشانهها ديده ميشود. ابهام و ابهام عنصري ويرانگر است كه قدرت تخريب را تشديد ميكند.
اشباح مفهومي پيچيده است كه به شدت سيال است كه يك سناريو يا عمليات را اجرا ميكنند. بايد دقت داشت كه سناريوها موجوداتي زنده هستند كه امروز به هوش مصنوعي تكيه ميكنند. عمليات توانايي بازتعريف اساسي دارد تا به مقصود موردنظر دست پيدا كند. بايد دقت داشت كه به سختي ميتوان به منشا و هدف عمليات اشاره كرد.
اين به معناي افزايش خطرات و تنشها بدون اعلان جنگ رسمي يا در وضعيت آتشبس است.
مشخصا در جنگ 12 روزه، سيا بيشترين كمك را به موساد داشته است. امريكا اصولا در اين نوع منازعات، به دليل نگراني از افزايش هزينههاي نظامي و تلفات انساني، تمايل به مداخله مستقيم ندارد و به جاي آن به روشهاي غيرمستقيم مانند ارايه حمايتهاي مالي، نظامي و اطلاعاتي به متحدان خود ميپردازد. در جنگ اوكراين نيز همين رويكرد عليه روسيه به شكل ويژه دنبال شده است.
كشورها به جاي درگيريهاي نظامي آشكار، به عملياتهاي تروريستي، حملات سايبري و استفاده از نيروهاي نيابتي روي ميآورند تا اهداف خود را دنبال كنند. پنهانكاري، استفاده از رسانهها و فناوريهاي نوين و طراحي استراتژيك براي نفوذ به اعماق ساختارهاي اجتماعي و نظامي دشمن دستور كار ويژه اشباح براي منطقه خاكستري است.
جنگ نامتقارن وضعيتي است كه سطح ضربهزني و ضربهپذيري در ميدان را تعيين ميكند؛ يعني ابعاد آشكار و پنهان را براي تنظيم قدرت ضربات تنظيم ميكند. در «ژئوپليتيك چريكي» دشمن انگشت روي عناصري ميگذارد كه طرف مقابل به آن متعهد شده تا در ادامه همان وضعيت را به عنوان نقطه نفوذ و تخريب مورداستفاده قرار ميدهد.
نبايد فراموش كنيم كه ديپلماسي و جنگ ديپلماتيك به موازات وضعيت منطقه خاكستري و رفتار اشباح داراي اهميت راهبردي است.
به موازات همه آنچه كه گفته شد رسانهها به عنوان سلاحي در جنگ اشباح استفاده ميشوند. جنگ رواني با استفاده از اطلاعات و اخبار، به شكلي انجام ميشود كه افكار عمومي را به سمت خود سوق دهد و مفهوم واقعيت را تغيير دهد. دستكاري گسلهاي اجتماعي، القاي وحشت و گسست ساختاري در راستاي شكست اراده ذهني دنبال ميشود. جنگ در منطقه خاكستري به دنبال تضعيف پايههاي حاكميت و ايجاد بياعتمادي در بين اقشار مختلف جامعه دشمن است.
در جنگ اشباح، طرفي دست برتر را دارد كه به هوش مصنوعي و فناوريهاي مدرن دسترسي داشته باشد. فناوريهاي نوين همچون پهپادها و سلاحهاي هدايتشونده در اين جنگها نقش كليدي دارند كه امكان حمله به اهداف استراتژيك را فراهم ميآورند. در جنگ 12 روزه استفاده از ريزپرندهها و رهگيري افراد يك مولفه ويژه قلمداد شد. نوع نقطهزني موشكهاي ايراني عليه اماكن خاص در عمق سرزمين اشغالي هم وضعيتي ويژه بود.
طراحي و انجام حملات تروريستي به نام دشمن هم از سناريوهاي ويژه براي جنگ در منطقه خاكستري است. در اين فرآيند تلاش ميشود افكار عمومي به عنوان يك عامل فشار اجتماعي و تحريك كشور ثالث مورد توجه قرار ميگيرد.
نبرد آينده
مبتني بر وضعيتي كه ترسيم شد؛ منطقه خاكستري برخلاف ظاهرش، نه يك فضاي عيني از جنگ كه فضايي مفهومي و انتزاعي از فرآيند نبرد در حوزههاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و درنهايت امنيتي است. استفاده از ترور، تسليحات تاكتيكي هستهاي، خرابكاري، فريب و اقناع، حملات سايبري گزينههايي هستند كه در فرآيند ابهام مورد استفاده قرار ميگيرد. بايد دقت داشت كه جنگ اشباح در منطقه خاكستري صرفا محدود به تخاصم ايران و اسراييل نيست؛ تجربه جنگ اوكراين و نبرد روسيه با امريكا نشان ميدهد كه مفهوم اشباح فراتر از معادلات غرب آسيا است.
جنگ در منطقه خاكستري به وضوح نمايانگر تحولاتي است كه در عرصههاي بينالمللي و نظامي رخ ميدهد. اين نوع از درگيريها به دليل پيچيدگيهاي فراوان و صعوبت در شناسايي و مديريت آنها، ميتواند به عنوان يكي از چالشهاي جدي در آينده كشورهاي درگير باشد. جلوگيري از اين نوع جنگ نيازمند مديريت هوشيارانه و ديپلماسي فعال براي تشكيل اجماعهاي بينالمللي و ايجاد موانع موثر در برابر تقابلهاي جديد است.
پژوهشگر مسائل بينالملل