«اعتماد» بررسي ميكند
زبالهسوزي، راهحل يا بنبست براي مديريت پسماند در شهرهاي شمالي ايران
غزل لطفي
داستان يك چالش بزرگ زيستمحيطي
شهرهاي شمالي ايران، از رشت و نوشهر تا ساري و گرگان، به عنوان يكي از مناطق زيستمحيطي حساس كشور با اكوسيستمهاي شكنندهاي مانند جنگلهاي هيركاني و تالابهاي بينالمللي، روزانه بيش از ۶,۰۰۰ تن پسماند شهري توليد ميكنند. اين پسماندها، با ويژگيهاي خاص خود شامل رطوبت بالا (80-70 درصد)، محتواي آلي غالب (75-65 درصد)و ارزش حرارتي پايين (5-4 مگاژول بر كيلوگرم)، نهتنها منظر طبيعي و بكر اين مناطق را به خطر مياندازند، بلكه به تهديدي جدي براي سلامت عمومي، كيفيت آبهاي زيرزميني و تنوع زيستي تبديل شدهاند. انباشت زباله در دفنگاههاي غيربهداشتي، نشت شيرابه با بار آلي بالا COD: 5۰,۰۰۰-2۰,۰۰۰ ميليگرم بر ليتر و ميكروپلاستيكها و انتشار گازهاي گلخانهاي مانند متان (CH₄)، چالشهايي چندوجهي ايجاد كردهاند كه نيازمند راهكارهاي علمي و بومي سازگار است. در اين ميان، فناوري زبالهسوزي كه در برخي كشورهاي توسعهيافته مانند سوئد و ژاپن براي كاهش حجم پسماند و توليد انرژي به كار ميرود، به عنوان راهحلي وارداتي، بارها در ايران پيشنهاد شده است. اما آيا اين فناوري با اقليم مرطوب، تركيب پسماند خاص و محدوديتهاي زيرساختي شهرهاي شمالي ايران سازگار است؟ پاسخ اين پرسش در تحليلهاي علمي و تجارب جهاني نهفته است كه نشان ميدهند زبالهسوزي در اين مناطق، نهتنها راهحل پايداري نيست، بلكه ميتواند بحراني جديد خلق كند. در همين زمينه با ابوعلي گلزاري، متخصص و پسادكتراي مديريت پسماند گفتوگو كرديم كه در ادامه ميخوانيد.
چرا مديريت پسماند در شمال ايران به بنبست رسيده است؟
امحاي زباله به معني از بين بردن يا بيخطر كردن زبالههاست كه ميتواند از طريق روشهاي مختلفي انجام شود. اين روشها عبارتند از سوزاندن، امحاي زميني، اتوكلاو، ضدعفوني شيميايي و دفع بهداشتي كه هر روشي براي اقليم و شرايط خاص جغرافيايي موثر است كه با توجه به اقليم و شرايطي كه پسماند در مناطق گوناگون جغرافيايي دارد بايد نوع امحا انتخاب شود. مثلا زيستبوم شمالي كشورمان، با رطوبت بالاي ۷۰ درصد را بررسي ميكنيم تا ببينيم چه تجربياتي را گذرانده و چه روشهايي موثر خواهد بود. در اين ميان به مقايسه تجربههاي داخلي و خارجي هم ميپردازيم تا تحليلي مستند داشته باشيم.
1- تجربههاي داخلي: درسهايي از شكستهاي عملياتي و زيستمحيطي
كارخانههاي زبالهسوزي در شهرهايي مانند نوشهر نمونههاي روشني از ناسازگاري اين فناوري با شرايط محلي هستند. ويژگيهاي فيزيكوشيميايي پسماندهاي شمال ايران -رطوبت بالا (80-70 درصد)، محتواي آلي غالب و ارزش حرارتي پايين (5-4 مگاژول بر كيلوگرم) - با الزامات فني زبالهسوزي (ارزش حرارتي حداقل 10-7 مگاژول بر كيلوگرم براي احتراق خودپايدار) ناسازگار است. اين ويژگيها، فرآيند احتراق را ناكارآمد كرده و نياز به پيشفرآيندهايي مانند خشكسازي مكانيكي يا حرارتي را اجتنابناپذير ميسازد. بدون اين پيشفرآيندها، زبالهسوزها به مصرف سوختهاي فسيلي كمكي (مانند گاز طبيعي يا ديزل) وابسته ميشوند كه هزينههاي عملياتي را به شدت افزايش ميدهد (تا 70-50دلار به ازاي هر تن پسماند) . علاوه بر اين، احتراق ناقص زبالههاي مرطوب منجر به تشكيل آلايندههاي خطرناك مانند دياكسينها (PCDD/Fs) و فورانها ميشود كه در دماهاي پايينتر از ۸۵۰ درجه سانتيگراد و در حضور مواد كلردار مانند پلاستيكهاي PVC تشكيل ميشوند. اين تركيبات كه از پايدارترين آلايندههاي آلي شناخته شده (POPs) هستند، با تجمع زيستي در زنجيره غذايي، سلامت انسان و اكوسيستمهاي شكننده جنگلي و تالابي شمال ايران را تهديد ميكنند. نبود سيستمهاي پيشرفته كنترل آلودگي مانند اسكرابرهاي مرطوب، فيلترهاي الكترواستاتيك و بگفيلترها، در تاسيسات موجود، اين مخاطرات را تشديد كرده است.
2- تجربههاي جهاني: هند و جنوب آسيا، آينه عبرت
در كشورهاي جنوب آسيا، بهويژه هند، اندونزي و فيليپين كه ويژگيهاي پسماندشان شباهتهاي چشمگيري به زبالههاي مرطوب و آلي شهرهاي شمالي ايران دارد، پروژههاي زبالهسوزي به عنوان راهحلي وارداتي براي مديريت پسماند معرفي شدند، اما به سرعت به يكي از پرهزينهترين و پرمناقشهترين تجربههاي زيستمحيطي تبديل شدند. اين تجربهها، با رطوبت بالاي پسماندها (80-60 درصد)، محتواي آلي غالب (70-50 درصد) و نبود زيرساختهاي لازم براي پيشفرآيند و تفكيك، درسهاي مهمي براي ايران ارايه ميدهند.
هند: از جاهطلبي زبالهسوزي تا بنبست زيست محيطي
در شهرهاي پرجمعيت هند، مانند دهلي و بمبئي كه روزانه بيش از ۱۰,۰۰۰ تن زباله با رطوبت بالا توليد ميكنند، زبالهسوزي در دهه ۲۰۱۰ به عنوان راهحلي براي كاهش بار دفنگاهها و توليد انرژي معرفي شد. اما اين پروژهها به سرعت با مشكلات اساسي روبهرو شدند: زبالههاي مرطوب و آلي، با ارزش حرارتي پايين (6-4 مگاژول بر كيلوگرم)، احتراق ناكارآمدي داشتند و منجر به انتشار گازهاي سمي مانند دياكسينها، فورانها و ذرات معلق (PM2.5) شدند. اين آلايندهها نهتنها كيفيت هواي شهري را به شدت كاهش دادند، بلكه تهديدي براي سلامت عمومي بودند. تاسيسات زبالهسوزي، مانند كارخانه اوخلا در دهلي، به دليل انتشار بوي شديد ناشي از سوزاندن زبالههايتر، با اعتراضات گسترده ساكنان محلي مواجه شدند. اين اعتراضات، همراه با شكايات قانوني، برخي پروژهها را به تعطيلي كشاند. هزينههاي اوليه براي احداث زبالهسوزها (تا ۱۰۰,۰۰۰ دلار به ازاي هر تن ظرفيت روزانه) و هزينههاي عملياتي (شامل سوخت كمكي و فيلترهاي پيشرفته)، با نبود خطوط تفكيك و خشكسازي، اين پروژهها را غيراقتصادي كرد.
نتيجه؟ هند به تدريج از زبالهسوزي فاصله گرفت و به سمت هضم بيهوازي و كمپوستينگ حركت كرد. براي مثال، شهر پونا در هند با احداث هاضمهاي بيهوازي، روزانه ۵۰۰ تن زبالهتر را به بيوگاز (براي توليد برق) و كود آلي تبديل كرد كه هم آلودگي را كاهش داد و هم درآمد پايداري براي شهرداري ايجاد كرد.
اندونزي: از زبالهسوزي تا بحران زيستمحيطي
در اندونزي، پروژههاي زبالهسوزي در شهرهايي مانند جاكارتا و سورابايا با مشكلات مشابهي مواجه شدند. پسماندهاي مرطوب، با رطوبت 80-65درصد، نهتنها احتراق موثري نداشتند، بلكه خاكستر بادي توليد شده حاوي فلزات سنگين بود كه خاك و آبهاي زيرزميني را آلوده كرد. نبود سيستمهاي فيلتراسيون پيشرفته، انتشار دياكسينها را تشديد كرد و اعتراضات اجتماعي و سازمانهاي زيستمحيطي را برانگيخت. در يكي از موارد، تاسيسات زبالهسوزي در سورابايا به دليل نقض استانداردهاي زيستمحيطي و تاثيرات منفي بر سلامت ساكنان متوقف شد. اندونزي نيز به سمت روشهاي بيولوژيكي مانند كمپوستينگ و توليد RDF روي آورد كه با شرايط پسماند و اقتصاد محلي سازگارتر بودند.
فيليپين: زبالهسوزي زير ذرهبين اعتراضات
در فيليپين، تلاش براي راهاندازي زبالهسوزها در شهرهايي مانند مانيل با مقاومت شديد جوامع محلي و سازمانهاي غيردولتي مواجه شد. زبالههاي آلي و مرطوب كه بخش عمده پسماندهاي شهري را تشكيل ميدادند، به احتراق ناقص و انتشار گازهاي سمي منجر شدند. علاوه بر اين، دفع خاكستر خطرناك (حاوي فلزات سنگين) به معضلي براي مديريت پسماندهاي ثانويه تبديل شد. قانون ملي فيليپين (Clean Air Act 1999) نيز محدوديتهاي سختي براي انتشار آلايندهها وضع كرد كه زبالهسوزهاي بدون فناوري پيشرفته را غيرقانوني ساخت. در نتيجه، فيليپين به سمت راهكارهاي غيرسوزاندن، مانند هضم بيهوازي در مقياس كوچك و بازيافت حركت كرد.
درسهاي مشترك: چرا زبالهسوزي در اين مناطق شكست خورد؟
ناسازگاري با تركيب پسماند: زبالههاي مرطوب و آلي، بدون پيشفرآيند (خشكسازي و تفكيك)، براي زبالهسوزي مناسب نيستند.
هزينههاي غيرقابل توجيه: نياز به سرمايهگذاري سنگين براي كورههاي پيشرفته، فيلترها و سوخت كمكي، اين پروژهها را غيراقتصادي كرد.
آثار زيستمحيطي و اجتماعي: آلودگي هوا، خاك و آب، همراه با اعتراضات مردمي، زبالهسوزي را به گزينهاي پرريسك تبديل كرد.
گرايش به جايگزينهاي پايدار: هضم بيهوازي، كمپوستينگ و RDF، با هزينه كمتر و سازگاري بيشتر با شرايط محلي، جايگزينهاي موفقي در اين مناطق بودهاند.
شهرهاي شمالي ايران، با زبالههاي مشابه (رطوبت 80-70درصد و محتواي آلي بالا)، در معرض همان مخاطراتي هستند كه هند، اندونزي و فيليپين تجربه كردند. تجربههاي ناموفق داخلي نيز نشان ميدهد كه بدون زيرساختهاي پيشرفته تفكيك و خشكسازي، زبالهسوزي نهتنها راهحل نيست، بلكه بحراني جديد خلق ميكند. در مقابل، الگوهاي موفق هضم بيهوازي و كمپوستينگ در هند (مانند پونه و بنگلور) و توليد RDF در اندونزي، مسيري عملي و پايدار براي شمال ايران ارايه ميدهند.
3- تله اقتصادي زبالهسوزي
هزينههاي احداث زبالهسوزها (۹۰,۰۰۰ تا ۱۵۰,۰۰۰ دلار به ازاي هر تن ظرفيت روزانه) و بهرهبرداري سالانه (70-50 دلار به ازاي هر تن) به مراتب بالاتر از روشهاي جايگزين مانند كمپوستينگ (30.000-20.000 دلار) يا هضم بيهوازي (70.000-40.000دلار) است. افزودن هزينههاي سوخت كمكي و سيستمهاي كنترل آلودگي، زبالهسوزي را به گزينهاي غيراقتصادي براي شهرهاي شمالي تبديل كرده است.
جهان چه ميگويد؟ كارآمدترين تكنولوژي جهاني در زمينه مديريت پسماند كدام است؟
درسهايي از موفقيت و شكست
در سوئد و آلمان، زبالهسوزي به لطف تفكيك دقيق در مبدا، خشكسازي پيشرفته و فناوريهاي پاك، به توليد انرژي پايدار منجر شده است. اما اين مدلها به زيرساختهاي گرانقيمت و ارزش حرارتي بالاي زبالهها (بيش از ۱۰ مگاژول بر كيلوگرم) وابستهاند - چيزي كه در شمال ايران بدون سرمايهگذاري كلان محقق نميشود. ژاپن نيز با تمركز بر تفكيك خشك و تر و استفاده از كورههاي پيشرفته، الگويي موفق ارايه كرده، اما هزينههاي آن براي شهرهاي كوچكتر شمالي ايران غيرقابل توجيه است. در مقابل، هند و كشورهاي جنوب آسيا، با شرايط مشابه ايران، راهحلهاي پايدارتري را برگزيدهاند: هضم بيهوازي، كمپوستينگ و توليد RDF (سوخت مشتق شده از پسماند) . اين روشها نهتنها آلودگي را كاهش دادهاند، بلكه با توليد بيوگاز، كود آلي و سوخت جايگزين، اقتصاد محلي را نيز تقويت كردهاند. به نظر شما بهترين راهكار براي نوار سبز شمال ايران كه شايد در آيندهاي نه چندان دور ديگر خيلي سبز هم نباشد، كدام است؟ با توجه به ويژگيهاي زبالههاي شمالي (رطوبت بالا و محتواي آلي غالب)، سه راهكار علمي و عملي پيشنهاد ميشود:
هضم بيهوازي: زبالههاي تر و آلي به بيوگاز (منبع انرژي پاك) و digestate (كود آلي باكيفيت) تبديل ميشوند. اين روش نهتنها انتشار متان را كاهش ميدهد، بلكه براي كشاورزي منطقه ارزش افزوده ايجاد ميكند.
بازيافت پسماند خشك ارزشمند: پلاستيك، كاغذ و فلزات از طريق تفكيك در مبدا بازيافت ميشوند، بار ورودي به سيستمهاي دفع را كم كرده و فرصتهاي شغلي ايجاد ميكنند.
RDF براي صنايع انرژيبر: پسماندهاي خشك غيرقابل بازيافت به سوخت با ارزش حرارتي بالا (بيش از ۱۵ مگاژول بر كيلوگرم) تبديل شده و به عنوان خوراك كورههاي سيمان يا نيروگاهها استفاده ميشوند، جايگزيني سبز براي سوختهاي فسيلي.
نقشه راه جامع براي مديريت پسماند شمال ايران
براي رهايي از بحران پسماند، يك نقشه راه يكپارچه و عملگرا پيشنهاد ميشود:
1- مطالعات دقيق فني و اقتصادي: تحليل تركيب زبالهها (رطوبت، ارزش حرارتي، درصد آلي) و ارزيابي بازار براي بيوگاز، digestate و RDF.
2- انتخاب فناوريهاي مناسب: استفاده از هاضمهاي بيهوازي مانند CSTR يا UASB با همكاري شركتهاي بينالمللي براي انتقال دانش.
3- پايلوت هضم بيهوازي: احداث واحدهاي كوچك (100-50 تن در روز) براي ارزيابي عملكرد و آموزش تيمهاي محلي.
4- آموزش و مشاركت اجتماعي: اجراي كمپينهاي گسترده براي تفكيك در مبدا با مشوقهاي اقتصادي (مثل پاداش بازيافت يا ماليات سبز) .
5- هاضمهاي صنعتي: احداث واحدهاي بزرگتر (500-300 تن در روز) براي توليد انرژي و كود آلي، كاهش دفن و آلودگي آبهاي زيرزميني.
6- بهبود خطوط بازيافت: نصب سيستمهاي پيشرفته تفكيك براي پسماندهاي خشك ارزشمند.
7- توسعه بازار محصولات جانبي: فروش digestate به بخش كشاورزي و قراردادهاي بلندمدت براي عرضه RDF به صنايع سيمان و نيروگاهها.
8- پايش و بهبود مستمر: نظارت بر كيفيت digestate و RDF، بهينهسازي فرآيندها (كنترل دما و همزني هاضمها) و افزايش بازده توليد بيوگاز.
جمعبندي: انتخاب آيندهاي پاك براي شمال ايران
تجربههاي تلخ زبالهسوزي در ايران، همراه با شكستهاي مشابه در هند و جنوب آسيا، هشداري روشن است: زبالهسوزي بدون زيرساختهاي پيشرفته و تفكيك دقيق، نهتنها راهحل نيست، بلكه بحراني زيستمحيطي و اقتصادي به بار ميآورد. در مقابل، هضم بيهوازي، بازيافت و توليد RDF، با الهام از مدلهاي موفق جهاني، مسيري سبز، اقتصادي و پايدار براي مديريت پسماند در شهرهاي شمالي ارايه ميدهند. وقت آن است كه شمال ايران از تكرار اشتباهات گذشته دست بكشد و به جاي تكيه بر زبالهسوزي پرهزينه، سرمايهگذاري خود را روي فناوريهاي بوميسازگار مانند هضم بيهوازي و بازيافت متمركز كند. آموزش همگاني، مشاركت اجتماعي و همكاري با صنايع محلي و بينالمللي ميتواند اين منطقه را به الگويي براي مديريت پايدار پسماند در ايران تبديل كند.