بر مرز خيال تصوير و شور نوشتار
حسين نوروزي
ابراهيم حقيقي از چهرههاي ماندگار و جريانساز هنر معاصر ايران است؛ هنرمندي كه طي بيش از پنج دهه فعاليت پيوسته و خلاقانه، مرزهاي متعارف ميان گرافيك، نقاشي، تايپوگرافي و عكاسي را پشت سر گذاشته و زبان ويژهاي در بيان تجسمي براي خود آفريده است. آثار او، چه در طراحيهاي گرافيكي و چه در نقاشيخطها و مجموعههاي نوشتارياش، همواره نشانههايي از حساسيت بصري، درك عميق از فرهنگ ايراني و جستوجويي مدام براي كشف قلمروهاي تازه در هنر بودهاند. ابراهيم حقيقي، متولد ۱۳۲۸ در تهران، دانشآموخته رشته معماري از دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران است. با اين حال، مسير حرفهاياش عمدتا در قلمرو هنرهاي تصويري شكل گرفته و آثارش از دهه پنجاه تاكنون در قالب پوستر، طراحي جلد، صحنهآرايي، فيلم و آثار تجسمي، همواره مورد توجه جامعه هنري و فرهنگي ايران بودهاند. نگاه او به طراحي، نگاهي معماريشده و منسجم است كه در عين انسجام، آزادي خلاقانه را نيز در دل خود جاي داده. اين نگاه سبب شده كه آثارش واجد تركيبي از تفكر، ساختار و احساس باشند. حقيقي به حروف فارسي نه صرفا به عنوان ابزار نوشتار، بلكه بهمثابه عناصر خالص تصويري مينگرد. در آثار او، حروف از نقش اطلاعرسان خارج ميشوند و به موجوداتي زنده، سيال و بيانگر بدل ميشوند. اين نگاه، زمينهساز خلق گونهاي از نقاشيخط شده كه نه صرفا ادامه سنت خوشنويسي است و نه در چارچوب گرافيك كلاسيك ميگنجد؛ بلكه آفرينشي نو، آزاد، شاعرانه و شخصي است در فضاي تجسمي. در تازهترين نمايشگاه آثارش كه در ارديبهشت ۱۴۰۴ در گالري سهراب تهران برپا شده، بار ديگر ميتوان تمامي اين ويژگيها را در هماهنگي كامل مشاهده كرد. نمايشگاه حاضر، مجموعهاي از تابلوهاي نقاشيخط، نقاشيهاي تركيبي و تجربههايي نو از حضور طبيعت در كنار نوشتار است. اما آنچه اين مجموعه را بهگونهاي خاص، از ديگر آثار او متمايز ميسازد، غلبه رنگهاي گرم و جوهري، موضوعات پرنشاط و تركيببنديهايي سرشار از شور زندگي است. اين آثار، سرشار از رنگهاي زنده و تركيبهايي بيپروا هستند؛ چنانكه در نخستين نگاه، تماشاگر را به ضيافتي از رنگ و فرم فرا ميخوانند. تركيب رنگهاي جوهري با بافتهاي گاه زبر و گاه نرم بوم، جلوهاي شفاف و هيجانانگيز آفريده است. در اين تابلوها، انگار هنرمند اراده كرده است كه غم را از خود و از مخاطب بزدايد؛ گويي رنگ و فرم، وسيلهاياند براي بيان يك نيايش دروني و غمزدايي پرشور و انساني. گلها، ميوهها و نشانههاي طبيعت در اين مجموعه با بياني نو و رنگهايي فراتر از بازنمايي ساده ظاهر ميشوند: انار، هندوانه، سيب و ميوههاي ديگر بهاري و تابستاني، در كنار رنگهايي آتشين و سرخ و زرد، تجسمي از زندگي، شكوفايي و اميد هستند. حقيقي با اين آثار، تماشاگر را به مهماني رنگها در ميانه باغي خيالي و سرشار از طراوت دعوت ميكند. اين بخش از آثار، وجهي پرشور و آفتابي به نمايشگاه بخشيده كه پيشتر كمتر با چنين شدت در آثارش ديده ميشد. استفاده از رنگهاي گرم، گاه با جراتورزيهاي غيرمنتظره، به مخاطب حس شهودي و بيواسطه از احساسات دروني هنرمند منتقل ميكند. حقيقي در بهكارگيري اين رنگها، بهخصوص رنگهاي نارنجي، زرشكي، قرمز و زرد، موفق شده لحني بصري بيافريند كه در مرز ميان آشكارگي و رمزگونگي حركت ميكند. اين غناي رنگي، با تكيه بر سالها تجربه هنرمند در شناخت رنگ و تركيبهاي رنگي، به گونهاي كاربرد يافته كه حس زندگي و شادابي را بيواسطه القا ميكند.
همزمان، تكرار موتيفهاي طبيعي همچون برگ، شاخه، ميوه، دانه و گل، در دل بافتهاي نوشتاري و رنگي آثار، نوعي گفتوگوي دروني با طبيعت را يادآور ميشود؛ گويي هنرمند با اين تصاوير، به بازسازي جهان ذهني و احساسات فردي خود پرداخته است. او طبيعت را نه فقط موضوع الهام، بلكه همزبان تصوير ميبيند؛ همزبان تصوير و نوشتار. در كنار اين حس رنگين و شاد، دغدغه ديرپاي او يعني فرمپردازي با حروف نيز همچنان با قوت ادامه دارد. در بسياري از تابلوها، حروف در ميانه يا حاشيه تصوير ظاهر ميشوند، گاه آشكار، گاه پنهان، اما همواره واجد نقش فرمال و معنايي. اين حروف نه فقط به عنوان واژه يا زبان، بلكه بهمثابه نشانههاي تصويري، بازيگران اصلي كمپوزيسيوناند. نوعي ريتم ديداري در برخورد خط و رنگ ايجاد شده كه حاصل سالها تجربه، تكرار و دقت در بازيهاي بصري با حروف است. در آثار حقيقي، تركيب نوشتار و تصوير بهگونهاي انجام گرفته كه واژهها معنا را از متن جدا نميكنند بلكه بر غناي معنايي آن ميافزايند. واژه در اين فضا، هم تصوير است و هم صدا؛ هم نشانهاي از فرهنگ نوشتاري ايراني و هم عنصري آزاد در مسير آفرينش زيباييشناختي. آثار اين نمايشگاه، حاصل همزيستي دو گرايش مهم در جهان شخصي ابراهيم حقيقياند: از يكسو علاقه به طبيعت، رنگ، هيجان و زندگي و از سوي ديگر تداوم وسواس ساختاري در فرم و نوشتار. اين دو گرايش در سطح اثر به تعادل رسيدهاند؛ نه آنچنان كه يكي بر ديگري غالب شود، بلكه بهصورت ديالوگي موزون، يكديگر را كامل كردهاند. اين همنشيني، تجربهاي منحصر به فرد از لذت تماشاي تصوير و ادراك زيباييشناسانه را به مخاطب ارزاني ميدارد. آثار اين مجموعه، از سويي بسيار شخصي و درونياند و از سوي ديگر، مخاطب را به همنشيني بيواسطه فراميخوانند. بدون نياز به دانش نظري يا پيشزمينه خاص، ميتوان با آنها همراه شد، در رنگها غوطهور گشت، در فرمها توقف كرد و درنهايت، به تأملي صميمي و شايد حتي حسي از تسكين دست يافت. بيجهت نيست اگر گفته شود اين نمايشگاه، يكي از پختهترين، آزادترين و شاعرانهترين تجربههاي تجسمي استاد ابراهيم حقيقي در دهههاي اخير است؛ تجربهاي كه در آن، غناي بصري با عمق دروني پيوند خورده و در نهايت، نگاهي انساني و اميدوار به جهان پيش روي ما مينهد. حقيقي در كنار فعاليتهاي هنري، نقش موثري در پرورش نسلهاي جديد هنرمندان گرافيك ايران ايفا كرده است. او در مقام مدرس، مشاور هنري و داور جشنوارهها، همواره مشوق خلاقيت و نوآوري بوده و نگاه نقادانه و دلسوزانهاش بسياري از دانشجويان را در مسير حرفهايشان ياري كرده است. تاكيد او بر نگاه چندرسانهاي، تلفيق سنت و مدرنيته و نيز جستوجوي هويت بصري ايراني در عين بهرهگيري از زبان جهاني هنر، از او چهرهاي متمايز و اثرگذار ساخته است. درنهايت، ابراهيم حقيقي را ميتوان هنرمندي دانست كه ميان فرم و محتوا، سنت و نوآوري، نوشتار و تصوير، پلي زنده و پويا زده است؛ پلي كه هم از ريشههاي فرهنگي ايران تغذيه ميكند و هم رو به افقهاي تازه دارد. آثار او نه فقط در گالريها و كتابها، بلكه در ذهن و نگاه بسياري از هنرمندان نسلهاي بعدي، حضوري زنده و الهامبخش دارند.گرافيست