آينه و ويرانه
كيوان مهرگان
تازهترين نمايشگاه نقاشيهاي واحد خاكدان از جمعه 26 ارديبهشت در گالريماه آغاز شد و تا 26 تير ادامه دارد. به مناسبت اين نمايشگاه نگاهي تطبيقي به «گذشته» در آثار آيدين آغداشلو و واحد خاكدان داشتهام. يك ضربالمثل قديمي در امريكاي جنوبي ميگويد: «هيچكس نميداند چه گذشتهاي در انتظارش است.» در هنر تجسمي معاصر ايران، گذشته همچون زخمي حاضر اما ماندگار، همواره در حال خونچكيدن است. ما ميتوانيم از نوع برخورد هنرمندان با گذشته، سنت معرفتي آنان را رمزگشايي كنيم و جايگاهشان را در سپهر فكري ايران معاصر دريابيم. برخي هنرمندان به بازسازي گذشته پرداختهاند، برخي در گذشته ماندهاند، و برخي ديگر آن را پلي به حال و آينده كردهاند. در اين ميان، دو چهره برجسته نقاشي ايران معاصر، واحد خاكدان و آيدين آغداشلو هستند كه در تمام دوران كاري خود با گذشته در حال گفتوگو بودهاند. اين دو هنرمند يك وجه مشترك دارند، اما دو مسير كاملا متفاوت را پي گرفتهاند: آغداشلو مرثيهسراي گذشته است و خاكدان بازخواستكننده آن. آغداشلو در گذشته ميماند؛ خاكدان، گذشته را به امروز احضار ميكند. آيدين آغداشلو گذشته را با نگاهي نوستالژيك، تأويلي و مرثيهگون مينگرد. واحد خاكدان نيز اگرچه مرثيهوار به روزهاي رفته مينگرد، اما در همان مرثيهسرايي نميماند. در آثار آغداشلو، گذشته نه بهمثابه يك امكان يا ابزار، بلكه به عنوان يك يگانگي ازدسترفته بازنمايي ميشود؛ گويي هنرمند در برابر خرابههاي فرهنگ ايران ايستاده و به ظرافتي كه ديگر نيست، اداي احترام ميكند. اما در آثار خاكدان، گذشته ازدسترفته بهانه و امكاني ميشود براي نقد امروز و پرسش از آينده. در آثار آغداشلو، عناصر تزييني تاريخي همگي بيانگر اضمحلالاند. در آثار خاكدان، وسايل روزمرهاي كه زماني بهكار ميآمدهاند، اكنون از دسترس خارج شدهاند. آغداشلو تاريخ را چون منظرهاي ويرانشده ميبيند و در كنارههاي آن به جستوجوي زيبايي ميپردازد. و نكته مهم در تماشاي زوال اين است كه اگرچه تأثر برميانگيزد، اما تحركبخش نيست. ما زوال را در زيباترين شكلش تماشا ميكنيم و همين تماشاي زيبا، بهجاي آنكه فعالمان كند، منفعلمان ميسازد. بهجاي آنكه راه ببرد، نگه ميدارد.زوال كه زيبا نيست. خاكدان، برخلاف آغداشلو، با گذشته رابطهاي موزهاي ندارد. او اشياي قديمي فراموششده در انبارها را بهمثابه ابزارهايي زنده و كاربردي براي بازانديشي در وضعيت معاصر بهكار ميگيرد. آثار او بازسازي گذشته نيستند، بلكه مواجههاي مفهومي با امر سپريشده در خدمت مفاهيم امروزند. آغداشلو گذشته را بهخوبي ميشناسد و اهميت آن را درك ميكند؛ از همينرو، در بازآفريني تخريبشده آن تبحر دارد. خاكدان نيز اشياي قديمي را با دقتي مثالزدني بازآفريني ميكند، اما در اين بازآفريني، عناصر جديدي وارد ميكند كه ذهن مخاطب را از گذشته جدا كرده و به اكنون پرتاب ميكند. اشياي قديمي در انبار فراموششده، نه براي ستايش گذشته، بلكه براي پرسش از آيندهاند. برخلاف آغداشلو كه تصوير گذشته را مياستايد، خاكدان گذشته را نقد ميكند. موتيف «نامههاي بازنشده » در انبار، بهترين نمونه نقد گذشته در آثار اوست.
از نظر آغداشلو اين تخريب تصوير است كه معاصريت ميسازد.در مقابل، خاكدان دقيقا به بازسازي و بازنمايي گذشته ميپردازد، اما نه براي احياي آن، بلكه براي يادآوري آن. در آثار او، گذشته همچون آينهاي است كه تصوير حال را بازميتاباند. اگر آغداشلو را بتوان تاريخنگاري دانست كه «زوال» را ثبت ميكند، خاكدان بيشتر به «موقعيتساز»ي ميماند كه گذشته را احضار ميكند تا امروز را نقد كند. نگاه اين دو هنرمند به گذشته حامل دو رويكرد فكري متفاوت است. آغداشلو بيشتر در پي حفظ زيبايي ازدسترفته و ثبت شكوه خاموششده است. او با نوعي محافظهكاري زيباشناختي، از گذشته همچون امر مقدسي كه بايد ستوده شود، ياد ميكند. خاكدان اما با نگاهي راديكالتر، از دل همان سنت، امكان مقاومت و پرسشگري را بيرون ميكشد. خاطره براي او نه سنگري براي پناهبردن به گذشتهاي سپريشده، بلكه آينهاي براي ديدن آيندهاي است كه ميتوان از آن پرسش كرد، پاسخ بيرون كشيد و خرد را فعال ساخت. در جهاني كه سنتهاي بصري ايران در برابر مدرنيته و جهانيشدن دچار بحران معنا شدهاند، حضور اين دو هنرمند، دو مسير اصلي را در مواجهه با گذشته نشان ميدهد: مرثيهسرايي و موقعيتسازي. آيدين آغداشلو نماينده مرثيهسرايي است و واحد خاكدان مولف موقعيتسازي. هر دو در گفتوگو با تاريخاند: يكي براي سوگواري، ديگري براي مبارزه.