مريم آموسا
ابراهيم حقيقي گرافيست، نقاش و عكاس نامآشنا ۱۳مهر ۱۳۲۸ در تهران به دنيا آمد. فارغالتحصيل دانشكده هنرهاي زيبا دانشگاه تهران در سال ۱۳۵۴ است.وي طي سالها فعاليت خود را در بخشهاي مختلف طراحي صحنه فيلم و سريال، تيتراژ فيلمهاي سينمايي، مديريت هنري و طراحي جلد كتاب، ساخت فيلم، طراحي پوستر، عكاسي، نقاشي و هنرهاي بصري متمركز كرده است. طراحي صحنه و تيتراژ آثار تلويزيوني و سينمايي همچون سربداران، سلطان و شبان، زير پوست شهر، علي كوچولو، كيف انگليسي، روسري آبي، گيلانه و سه زن، بخشي از كارهاي اين هنرمند است. طراحي بيش از ۲۰۰ جلد كتاب و نشريه و برگزاري دهها نمايشگاه در كنار دريافت جوايز متعددي ملي و بينالمللي از ديگر فعاليتهاي اين هنرمند است. ارديبهشت امسال، مجموعهاي از نقاشيهاي اخير ابراهيم حقيقي در گالري سهراب به نمايش درآمد. به اين مناسبت با او گفتوگو كرديم.
با توجه به اينكه پدر شما از جمله عكاسان قديمي تهران به شمار ميروند و شما در كودكي با هنر عكاسي، نقاشي آشنا شديد خانواده چه تأثيري در روند هنرمند شدن شما گذاشته است؟
بي شك خانواده و احوالاتي كه دوران كودكي و نوجواني تجربه ميكنيم تأثيرات بسزايي در شكل شخصيت يك فرد ميگذارد و در آينده فرد نيز به اشكال مختلف خودش را نشان ميدهد. و بعد كمكم براي آدم به يك نياز دايمي و جدياش تبديل ميشود. فكر ميكنم در همه كسايي كه دنبال هنر ميروند اين دلبستگي و تأثيرپذيري از دوران كودكي مشترك باشد. از دوران كودكي مثلا من به نقاشي علاقه داشتم و هميشه هم در مدرسه تشويق ميشدم اما نكته اصليتر براي هنرمند شدن من در حقيقت شايد رفتن به دانشكده هنرهاي زيبا باشد كه تأثير بسزايي در اين آينده من گذاشت و در فضاي هنري ايران، شخصيت هنري من شكل گرفت.
شما معماري خوانديد اما فعاليت هنري خود را با طراحي جلد كتاب شروع كرديد. تا امروز در اين پنجاهوپنج سال همچنان اين روند ادامه دارد؟
خب، بخشي از اين كار به سبب علاقهام و آشنايي با مرتضي مميز بود كه به واسطه او به كانون پرورش فكري كودكان و نوجوان رفتم و در كنار فرشيد مثقالي شروع به كار كردم. آن زمان آن جا هنرمندان بزرگي كار ميكردند و در كانون بود كه با سينماي آزاد بيشتر آشنا شدم و بعد فيلمساز هم شدم. البته بعدها فيلمسازي من به پايان رسيد اما با طراحي پوستر در سينما ماندم. عكاسي هم كه در خونم بود و همچنان عكاسي ميكنم اما از زماني كه با گرافيك آشنا شدم تا به امروز درآمدم از اين راه بوده است.
شما از دوران كودكي با رنگ و نقاشي آشنا شديد. چرا چند دهه طول كشيد تا نمايشگاه بگذاريد؟
با وجود اينكه پدرم عكاس بود، اما اگر ميگفتم ميخواهم در دانشگاه نقاشي بخوانم، قبول نميكرد. زماني كه ميخواستم كنكور بدهم، مدتي به كلاس طراحي محمد ابراهيم جعفري رفتم. در آن دوران ارتباط رشتهها در دانشگاه زياد بود و همين در زندگي بسيار كمكم كرد اما با اينكه من از خيلي سال دور نقاشي ميكردم اما هيچوقت تصميم نگرفتم نقاشي بكشم. نقاشي از درون برميخيزد. اتفاق در اين هنر خيلي موثر است چون نميدانيم قرار است به كجا برويم و اتفاقا تفاوت نقاشي با ديگر هنرها، در همين است. اين نقاشي است كه هميشه نقاش را راه ميبرد و در هنرهايي چون گرافيك و تصويرسازي ما ميدانيم يا بايد بدانيم به كجا ميروم. در چنين هنرهايي ما موظف هستيم نسبت به متن اوليه يا محتوا رفتاري مناسب داشته باشيم. نقاشي اينطور نيست و هيچ قصد و غرض و عمدي در آن نيست و نبايد هم باشد. من هيچوقت تصميم نگرفتم كه نقاشي كنم. خودش به سراغم آمد و من نخستين نمايشگاه نقاشيام را در دهه ۷۰ در گالري گلستان گذاشتم و تا همين اواخر كه گالري گلستان باز بود، سالي يك نمايشگاه در گالري گلستان داشتم. شمارش نمايشگاههايم از خاطرم رفته.
خط در نقاشيهاي شما هويت بصري خاصي پيدا ميكند و حتي شما چندين نمايشگاه خط نگاره هم برپا كرديد اين خطها از كجا وارد آثار شما و بعدها نقاشيهايتان شدند؟
سال ۱۳۷۲ كه خطنگارهها را شروع كردم، روي بسياري از شعرها كه ظرفيت بصري داشتند شروع به كار كردم. شعرهايي مدنظرم بود كه بشود آنها را تصويري كار كرد و مولفههايي چون رنگ هم برايم مطرح بود. اين خطنگارهها از گرافيك ريشه ميگيرند. در گرافيك خط خيلي اهميت دارد. در دوران مكتب سقاخانه، نقاشان جايگاه و اهميت خط را براي ما درست كردند و در عرصه نقاشي بسياري از ظرفيت و قابليتهاي خط استفاده كردند. مثل زنده رودي، مافي، پيل آرام و تناولي.
هيچوقت نخواستيد آثارتان را به عنوان نقاشيخط يا خطنقاشي معرفي كنيد. چرا؟
نه براي اينكه موضوع من نبوده. من رفتارم با خط گونه ديگري است و خوانايي برايم اهميت دارد. من دفترچهاي دارم كه هر جا از شعري خوشم بيايد يادداشت ميكنم و بعد زماني كه ميخواهم كار كنم ميروم سراغ آنها.
اما در مجموعه نقاشي اول نقاشي برايتان مهم بود بعد خط!
بله. من كه هميشه شعر ميخوانم اما در اين مجموعه خودم را رها گذاشتم و سپردم به نقاشي تا هر كجا خواست من را ببرد و از نقاشي كشيدن واقعا لذت بردم. كيف كردم و بعد از آن براساس حالوهواي نقاشيها شروع كردم به انتخاب شعرها، اول به سراغ نيما رفتم و چون در دو، سه مجموعه اخيرم روي نيما كار كرده بودم و بعد به سراغ شعرهاي فروغ فرخزاد، سعدي و حافظ رفتم. من در هر پروژه شيوه كارم متفاوت است. مثلا در نقاشي يا عكاسي طبيعت بيجان، هنرمند شروع ميكند به چيدمان و بعد براساس آن چيدمان عكاسي يا نقاشي ميكند اما در نقاشي خودم را رها گذاشتهام كه فقط نقاشي كنم. من مسير را طي ميكنم و نميدانم كه قرار است چه بكشم چون تصميمي برايش نگرفتهام؛ اما در گرافيك و طراحي پوستر و جلد، موضوع و سوژهاي وجود دارد و سفارشدهنده بايد روي تمام آنها تمركز كنم و در نهايت اثري خلق كنم كه متناسب با سوژهام باشد و از نظري بصري هم كامل باشد، اما نقاشي كردن براي من يك نياز است و اصلا به اين فكر نميكنم كه چه جوري انجامش بدهم. بايد انجامش بدهم.
شما در نقاشيهاي اخيرتان از ويژگي پيامرساني در پوسترهاي تئاتر به نفع نقاشي استفاده كردهايد و ضمن اينكه مخاطب خاص از آثارتان لذت ميبرد. مخاطب عام هم ميتواند از تماشاي آثارتان لذت ببرد و با آنها ارتباط برقرار كند؟ آيا شما تعمدي نسبت به اين موضوع داشتيد؟
بهتر است ديگران پاسخ اين سوال را بدهند. اگر شما فكر ميكنيد اين ارتباط شكل گرفته چه عالي. بايد از بيرون ديده شود و اگر هم نه، آن هم داستان خودش را دارد اما من هيچ تصميمي براي اينكه در نقاشي چه كار كنم نميگيرم. تصميمهايم را ميگذارم براي زماني كه پوستر طراحي ميكنم. نقاشي مستقل است و ميتواند هيچ پيامي نداشته باشد.
با توجه به اينكه شما در مجموعههاي پيشينتان از اكروليك استفاده ميكرديد، چه شد كه ازجوهر استفاده كرديد؟
سالهاي قبل من با رنگ اكريليك كار كرده بودم و اينبار خواستم تا جوهر را تجربه كنم. البته تجربه زماني كه در كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان بودم و دوره تصويرسازيها بود، من و ديگر دوستان با «اكولين» كار ميكرديم براي همين بعد سالها برگشتم و جوهر را امتحان كردم . زماني كه از جوهر در حجمهاي بزرگ استفاده كردم، براي خودم نيز هيجانانگيز بود. به نظرم با توجه به بازخوردها پاسخي كه ميخواستم را گرفتهام. استفاده از جوهر برايم روندي هيجانانگيز است. گاه در مواجهه با دو رنگ واقعا نميدانيم چه اتفاقي ميافتد و پاي نوعي كشف و شهود در ميان است. كنترل رنگها و اينكه كجا و چگونه از رنگهاي جوهري استفاده ميكنيم و چگونه و چه زماني آنها را خشك كنيم، مسيري هيجانانگيزي را رقم ميزند. در ادامه اينكه نتيجه چنين كشف و شهودي، ايجاد فضايي شاداب است. اينطور بگويم كه استفاده از جوهر ميتواند، جاهايي نتايج و پاسخهاي خوبي داشته باشد. زماني كه من اين مجموعه را خلق ميكردم آن قدر حالم خوب بود كه خواستم اين حال خوب را با مخاطبانم به اشتراك بگذارم.
آيا قصد داريد كه اين مجموعه را در ساير شهرهاي ايران به نمايش بگذاريد؟
من دوست دارم كه در ساير شهرهاي ايران نمايشگاه بگذارم اما متأسفانه تنها تعداد محدودي از شهرهاي ايران گالري دارند و همين امر موجب ميشود كه بخشي از مردم جامعه ما از تماشاي آثار تجسمي محروم باشند و هنرمندان ساير شهرهاي ايران نيز دل به گالريهاي تهران خوش كنند. اما صحبتهايي شده است؛ ممكن است در شهرهايي كه گالري دارند تور نمايشگاهي نقاشيهايم را برپا كنم.