تنهايي آزار ميدهد
محمدصادق جنانصفت
كرخه نجيب يك دهه بود كامش به خشكي ميزد و چشمش به آسمان بود كه باران زيبا بيايد و درد خشك كامياش را درمان كند.
اين آرزوي ده ساله كرخه انگار از ياد ابر و آسمان رفته بود كه در نخستين روزهاي بهار امسال همه باران خواسته كرخه را يك جا به پايين سرازير كردند.
كرخه اما جايش براي نگهداري آن همه آب تنگ و كوچك بود و آب را پس داد. آب رودخانه كرخه بايد به سد ميرفت كه از شدت انبوهي در معمولان و پلدختر سركشي كرد و به سوي خانههاي روستاييان سرازير شد.
تا اينجاي كار پلدخترنشينان بردبار گلايه شايد از آسمان داشتند نيز در پنهان خويش و دردل آن را آهسته نجوا كردند.
كار اما به آدميان كه رسيد بردباري و مداراي پلدخترنشينان و سيلزدگان همه شهروندان خوزستاني، لرستاني و گلستاني به آخر
رسيد.
ميشد و ميشود براي كاهش درد و رنج آنها از دانش، انساندوستي، فناوري روزآمد ايرانيان سراسر جهان و ميليونها آدم روي زمين كمك گرفت. ميشد و ميشود گنگ و نيل و كارون و كرخه و تجن و هيرمند را به هم دوخت و از نيرو و توان و انگيزه خيرخواهانه همه آدميان بهره گرفت.
ايران و ايرانيان اما اين را نديدند و سياست و سياستبازي اينجا نيز كار را بر نيكوكاري و پيوندهاي انساني بست.
شهروندان پلدختري اين روزها از هم ميپرسند چرا غريب و تك افتادهايم و نميبينيم آدمهايي از هر جاي دنيا همانجور كه به كمك زلزلهزدگان بم آمدند اكنون نيز بتوانند بيايند. تنهايي درد بدي است و آزاردهنده.