اواسط فروردين
سروش صحت
به همين زودي همه چيز عادي و مثل هميشه شد و انگار نه انگار كه فقط سه هفته پيش همه داشتيم اين طرف و آن طرف ميدويديم و منتظر شروع سال جديد بوديم. دوباره همه چيز مثل سابق شده و شلوغيها و بر و بياها دور شده است و گاهي آدم از خودش ميپرسد آن بدو بدوها اصلا براي چه بود؟
مردي كه جلوي تاكسي نشسته بود گفت: «همه چيز برگشت به حالت عادي. دوباره شلوغي، دوباره ترافيك، دوباره آلودگي هوا.» راننده كه پير بود گفت: «آدما قبل سال كلي قرارمدار با خودشون ميذارن بعد چهار روز كه گذشت همه را يادشون ميره.» راننده رو كرد به من و پرسيد: «شما هموني هستيد كه تو روزنامه مينويسه؟»
گفتم: «بله» گفت: «بيزحمت بنويس اونايي كه با خودشون قرارمدار گذاشتند حالا كه همه چيز عادي شده قرارهاشون يادشون نره.»
گفتم: «مثلا چه قراري؟» گفت: «بعضيا ميگن از سال جديد ورزشو شروع ميكنيم، بعضيا قرار ميذارن بيشتر درس بخونن، بعضيا ميخوان سيگارشون رو كم كنن، بعضيا ميخوان برن باشگاه، بعضيا ميخوان تا لنگ ظهر نخوابن، بعضيا ميگن تو سال جديد هفت، هشت كيلو وزن كم ميكنيم. خلاصه اگر قراره شروع كنيم، شروع كنيم يادمون نره.» چيزي نگفتم. راننده پرسيد: «حرفاي من رو مينويسي؟»
گفتم: «نميدونم» راننده اصراري نكرد ولي حرفهايش همينهايي بود كه نوشتم.