امريكايي بودن به زيانش بود
فيليپ راث در حسرت نوبل ادبيات
فريدون مجلسي
شايد بتوان فيليپ راث فقيد -كه در خرداد 1397 درگذشت- را در دوران زندگي خود نامدارترين نويسنده امريكا ناميد. راث سواد و اطلاعات گستردهاي در زمينههاي اجتماعي و سياسي و اقتصادي داشت. قطعا آغاز كار ادبياش به عنوان ويراستار موسسه انتشاراتي آبرومند پنگوئن كه او را ناچار به خواندن دهها كتاب در زمينههاي گوناگون ميكرد، از دلايل سواداندوزي گستردهاش بود كه همراه با استعداد ذاتي نويسندگي در پديد آوردن آثار برجسته و پرخواننده به او كمك ميكرد. ارزش آثار راث منحصر به جنبه ادبي آن نيست، بلكه براي خواننده رضايتبخش است چراكه احساس ميكند بر دانش و آگاهياش افزوده شده است.
راث با آفرينش آثار خود موفق به دريافت مهمترين جوايز ادبي امريكا از پوليتزر تا جايزه ملي كتاب امريكا و جوايز بينالمللي مانند جايزه «كتاب مان» شد. چند سالي نامش به عنوان برنده جايزه ادبيات نوبل مطرح بود، اما هرگز به اين افتخار نائل نشد. با اطمينان ميتوان گفت ارزش آثار او از بسياري از برندگان جايزه نوبل بيشتر است. گفته ميشود احتمالا امريكايي بودن در اين يك مورد به زيانش بود. با اينكه شهرت فيليپ راث از دهها سال پيش جهانگير شد اما تا سال 1384 كه كتاب «زنگار بشر» به ترجمه من از او منتشر شد در بازار كتاب ايران نام و نشاني نداشت. از آن پس خوشبختانه بسياري از آثار او به فارسي ترجمه و منتشر شدند. كتاب «زنگار بشر» برايم بسيار جالب بود. اين كتاب بررسي روانكاوانهاي درباره طبيعت بشر مطرح ميكند. در اين كتاب استاد سياهپوستي با رنگ نسبتا روشن كه نخستين عشق خود را پس از آنكه از نژاد او آگاه ميشود از دست ميدهد، سعي ميكند خود را به عنوان يك يهودي سفيدپوست جا بزند. جالب اينكه در مقام استادي دانشگاه هنگام حضور و غياب به دو دانشجوي سياه كه غالبا غايب بودند به طعنه ميگويد كه انگار شما سايهاي هستيد كه ديده نميشود. غافل از اينكه اين كلمه را دانشجويان به دانشجويان سياه ميگفتند و با شكايت اين سياهپوستان به عنوان اظهار سخن نژادپرستانه عليه سياهپوستان از دانشگاه اخراج ميشود. داستاني جالب و پركشش است و بازي نيكول كيدمن در فيلم سينمايي كه از روي اين كتاب اقتباس شد در نقش زغال خوب در تشويق به ترجمه آن بيتاثير نبود.
ترجمه ديگر من از فيليپ راث كتاب «خشم» در مرز سوررئاليستي در واقع زندگينامه پس از مرگ قهرمان كتاب درباره خشم است كه فكر ميكنم در رديف كتابهاي روانشناختي براي ايرانيان كتابي جالبتر بود. كتاب مفصلتر ديگرش «شوهر كمونيست من» بود كه ضمن تشابه با وضع سياسي و گرايشهاي كمونيستي در ميان جوانان ايراني در نيمه قرن بيستم و نيز شرح ماجراي مككارتيسم به بهانه تصفيه عناصر ضدامريكايي و اينكه آغاز داستان در اسكلههاي خرمشهر و بوشهر رخ ميداد، فضاي كنجكاوكنندهتري ايجاد ميكرد كه مشوق من در ترجمه آن بود. ترجمهام از كتاب «افول» از سه سال پيش منتظر دريافت مجوز است.