اژدهاي وقتخوار
سيد علي ميرفتاح
در سيستم اداري كشور اژدهاي هفتاد سري زندگي ميكند كه «فرصتسوز» نام دارد. در جرز ديوار ادارات، زير ميز كارمندان، داخل اتاقهاي تاريك بايگاني، پشت و پسل فايلها و كمدها، در فضاي پنهاني زيرپلهها و آبدارخانهها چند اژدها كه خواهر و برادر همند، بلكه پسرعمو و دخترعموي همند و مسالمتآميز و حتيالمقدور، بيصدا به حيات دور و دراز خود ادامه ميدهند: اژدهاي فساد، اژدهاي وقتخوار، اژدهاي سعايت و بدخواهي، اژدهاي فرصتسوز و چندتاي ديگر. توي هر اداره و سازماني، براي اينكه خدايي نكرده، يك وقت صداي اين موجودات وحشتناك بلند نشود و آتش عصبانيتشان از دماغ و دهنشان شعله نكشد و اداره و كارمندان و شهر را به آتش نكشند، خدم و حشمي كنار دستشان گذاشتهاند تا راضيشان نگه دارند و از عصبانيت پرهزينه دورشان كنند. اژدهاي فساد اداري را خادمان وفادارش با پذيرش رشوه و دعوت به رانت و دزدي در طي سالها، بلكه طي قرون، خندان و شادمان نگهش داشتند، نگذاشتند گرد غم به دلش بنشيند. خادمان رياكار طنين نفاق نيز نگذاشتند خم به ابروي مخدومشان بيايد. بيخبر نيستيم كه راضي و ساكت نگه داشتن هيولاهاي اداري چه هزينه و تلباشي را نياز دارد. همين اژدهاي فرصتسوز كه دست بر قضا در سالهاي اخير فربهتر و سرحالتر از پسرعموهاي فاسد و رانتخوار و دورنگش شده، هزاران خادم وفادار كنار دستش حاضر به يراق ايستادهاند تا آب توي دلش تكان نخورد. آنها فرصتهاي بريان خوشطعم را به ضميمه حلواي وقت به اژدها ميخورانند تا آب توي دلش تكان نخورد و اخم در ابرويش ننشيند. اين خادمان اما وقت را از دكان وقتفروشي كه نميخرند. آنها وقت همچون طلا را صدقه سري جلسات بيخاصيت و از كنار كارتابلهاي روزمره و از ريزههاي ملاقاتها و بازديدهاي روتين، روي هم تلنبار ميكنند و در مجمعهاي بزرگ ميگذارند تا جناب اژدهاي وقتخوار همه را يك جا لقمه چپش كند و جان بگيرد و در گوشهكنار اداره لم بدهد. ميدانيد چرا غالب مديران اداري از كمبود وقت مينالند و تلويحا از فشرده بودن شبانهروز شاكياند؟ آنها از صبح عليالطلوع كركره مديريتي خود را بالا ميكشند و تا نيمهشب يكبند «كار» ميكنند، اما با اين حال به هيچ كاري نميرسند و مدام وقت كم ميآورند. موهبت تنگي وقت را تنها به مديران ندادهاند. خوب كه نگاه كنيد ميبينيد من و شما هم گرفتار بيوقتي هستيم. وقت كه سهل است ما عمر را در طبق اخلاص ميگذاريم و به اژدها پيشكش ميكنيم. منتها بيوقتي ما به جايي برنميخورد. برخورنده مربوط به وزرا و وكلا و روسا و بزرگان است كه طلاي بيست و پنج عيار را ميدهند و جايش جلسه و كارتابل و بازديد سرزده ميگيرند. اين قصههايي را كه درباره اژدها گفتم شوخي نگيريد. اگر بخواهم حق مطلب را ادا كنم بايد موجودي خوفناكتر و پليدتر از اژدها بيابم. بايد تصوير هيولاهايي را در ذهنمان بسازيم كه جلوي آباداني و رفاه و آسايش و آرامش و پيشرفت را گرفتهاند. ويروسهاي ريز و موذي با سلامت و سرزندگي ما چه ميكنند؟ وقتخوارها هم با آرزوها و اميدهاي ما همينكار را ميكنند. آنقدر وقت وزير و وكيل و شهردار را ميگيرند و به چيزهاي بيربط مشغولش ميكنند كه بنده خدا نرسد كارهاي اصلياش را انجام دهد. ميدانيد در سيستمهاي اداري ما، رندهاي باتجربه، روي مديران عامل چه اسمي گذاشتهاند؟ ماشين امضا. با خون دل ميگردند و آدم باهوش، درسخوانده و مجربي را پيدا ميكنند و بر مصدر مديرعاملي مينشانند بعد اما تبديلش ميكنند به ماشين امضا. رييس يك اداره مهم را ديدم كه بنده خدا از «تونل كارپ رنج ميبرد. تونل كارپ بيماري نويسندهها و نقاشها و رختشوهاست. كساني كه از دستشان زياد كار بكشند، مچ دستشان درد ميگيرد و تونل كارپشان متورم ميشود. به رييس اداره گفتم شما مگر زياد مينويسيد؟ روم نشد بگويم مگر رخت ميشوييد؟ گفت از بس امضا ميكنم. بعد هم كارتابلي را نشانم داد كه دهتاي شاهنامه بود. درمورد آقاي حناچي، شهردار منتخب تهران هم همه نگراني من همين است كه سيستم اداري او را- كه الحق و الانصاف مناسب منصب شهرداري است- از مقام شامخش پايين بياورد و وقتش را با امضا و جلسه بخورد، بلكه بسوزد. ما در مواجهه با شهرداران معمولا گرفتار سوءتفاهميم. تصور غلطمان اين است كه شهردار بايد روي همين نظافت و ترافيك و ساخت و ساز نظارت كند و جلوي بيرويه رشدهاي سرطاني شهر را بگيرد و از اين قبيل. اينها هم البته هست، اما شهرداران كارهايي بس بزرگتر و ظريفتر و حساستر بر عهده دارند كه معمولا يا متفطن آن نيستند يا وقت نميكنند كه به اين مسووليتها بپردازند. حناچي با توجه به سابقهاش، خدا را شكر متفطن اين كارها و مسووليتها هست. دنبال شعارهاي دهانپركن نيست. با جملهسازي نميخواهد ناتوانياش را لاپوشاني كند.
به ضعف و قوت خود واقف است و سابقهاش گواهي ميدهد كه شهر را ميشناسد و از وضع و حال شهروندان باخبر است. تنها ترسي كه من دارم اين است كه خادمان اژدهاي وقتخوار فرصتش را بسوزانند و او را در لابيرنت ديوانسالاري سرگردانش كنند. يادتان باشد كه هيچوقتخواري به اسم وقتخواري به سراغتان نميآيد، بلكه به اسم سياست، محض دلسوزي، براي رعايت مناسبات و مقتضيات و با هزاران توجيه عقلپسند جلو ميآيد وقتتان را ميبلعد بلكه ميسوزد.