(پس چرا خودت؟) اين جمله پرسشي كوتاه، فشرده تمام روشهايي است كه در رسانههاي رسمي و غيررسميمان، براي پاسخ دادن به منتقدان و معترضان، به كار ميرود. البته (پس چرا خودت؟) فقط منحصر به رسانهها نيست و در گفتوگوها و مجادلات شخصي نيز رواج دارد.
(پس چرا خودت؟) شكلها و شگردهاي متنوعي دارد؛ اما بنيان آن بر يك چيز است: ضايع كردنِ منتقد و معترض به جاي تامل در سخن او و پاسخگويي منطقي و مسوولانه به انتقاد و اعتراض.
چند نمونه از شگردهاي (پس چرا خودت؟) را در اين يادداشت مينويسم:
- تمسخر شكل ظاهري، قد، وزن، لباس، شغل، زادگاه، خويشاوندان، زبان، لهجه و حتي اسم كسي كه انتقادي دارد به جاي توجه به سخن او.
تو مگر همان صفرقلي كاهگلفروش نيستي كه حالا براي خودت اسم هنري و باكلاس انتخاب كردهاي؟
- بازخواست افراد منتقد به خاطر جايزههايي كه گرفتهاند يا حتي دستمزدهايي كه براي انجام كاري به آنان پرداخت شده است.
تو مگر همان كسي نيستي كه كتابت، چند تا سكه جايزه گرفت؟
- به رخ كشيدن و تمسخر برخي خطاهاي سهوي و گاهي حتي برخي رفتارهاي طبيعي كسي كه انتقاد و اعتراض دارد، براي بستن دهانش.
تو همان كسي هستي كه نوشته بودي، سنگال كشوري اروپايي است. يك بار هم در فلان مراسم به جاي لباس سياه، لباس رنگي آستين كوتاه پوشيده بودي.
- اول برو خودت را درست كن! اين نگاه، حاصل اين فريب بزرگ است كه گويي منتقدان و معترضان، حتما بايد از صالحان و نيكان و پاكان باشند، تا اجازه سخن گفتن داشته باشند.
تو كه ميگويي آقاي وزير دروغ ميگويد، آيا تا به حال خودت هيچ دروغي نگفتهاي؟
- خرج كردن از دين و مقدسات براي منفعل كردن منتقدان و گريز از پاسخگويي.
تو كه ميگويي پرداخت ميلياردي به فلان هيات، غيرقانوني است، اول برو حجاب دخترت را درست كن بعد درباره دستگاه عزاداري اهلبيت، اظهارنظر كن.
از اين نمونهها تا دلتان بخواهد ميتوان نوشت. شگردهاي فريب و عوامفريبي در قالب (پس چرا خودت؟) بسيار پرشمار است؛ اما نقطه مشترك همگي آنها نگرش اساطيري و مطلق بين به انسان و جامعه است.
در اين نگرش، انسانها اسطورههاي زهد و تقوا و مبارزه با نفس و مقاومت در برابر ظلم و خلاصه جامع همه فضايل و نيكيها هستند. و طبعا هر كه اينگونه نيست، انسان شايستهاي نيست و حق انتقاد و اعتراض ندارد.
دوستان و همفكران «من»، همگي اسطوره كمالات انسانند؛ دستكم تا زماني كه با «من» هستند و از «من» اطاعت ميكنند و به «من» اعتراضي ندارند.
هرچه غير از اين است، «ديگري» است و ديگري هيچ حقي ندارد، چون اسطوره كمالات نيست، پس نبايد حرف بزند، چه رسد به اينكه بخواهد انتقاد كند و بدتر از آن به «من» و دوستانم كه اسطورههاي كمال هستيم، اعتراض داشته باشد.