امان از افراط و تفريط
سيد عبدالجواد موسوي
با شوق و ذوق فيلمي را نشانم ميدهد كه در آن آتشنشانان كروات درست در هنگام تماشاي يكي از مهيجترين بازيهاي تيم مليشان به هنگام شنيدن آژير خطر بدون لحظهاي درنگ بيخيال تماشاي فوتبال ميشوند و عازم ماموريت. پايين فيلم هم نوشته بود: حالا اگر ايرانيها بودند... اين جمله را خودش هم تكرار ميكند: واقعا اگر ايرانيها بودند حاضر بودند اين مسابقه مهم را از دست بدهند؟ به او ميگويم: قطعا آتشنشانان ايراني هم همين كار را ميكردند! و بعد برايش شاهد مثال ميآورم از رشادتهاي آتشنشانان. از رشادتهايي كه شنيدهام. از ماجراي ساختمان پلاسكو كه هنوز داغش تازه است. و از ديگر داستانهايي كه خود او هم شنيده بود و براي تاثيرگذاري بيشتر ماجرايي را كه خودم شاهد بودم برايش تعريف كردم: خواب بودم كه با سر و صداي عيال از خواب بيدار شدم. بالكن خانه آتش گرفته بود. آتش داشت به داخل اتاق بچه ميرسيد. هول هولكي بچه را از اتاق بيرون آوردم. آنقدر دستپاچه شده بودم كه نميفهميدم چه ميكنم. دور خودم ميچرخيدم. ذهنم قفل شده بود. حتي نتوانستم به تلفن خودم را برسانم و به آتشنشاني زنگ بزنم. دوباره به اتاقي كه به بالكن ميرسيد برگشتم تا ببينم آتش تا به كجا رسيده. ديدم ماموران آتشنشاني از داخل خيابان مشغول اطفاي حريق هستند. چه كسي آنها را خبر كرده بود؟ احتمالا همسايهها. در كمتر از يكي دو دقيقه آتش خاموش شد. نميدانستم با چه زباني از آنها تشكر كنم. آنقدر شريف و محجوب بودند كه انتظار قدرداني هم نداشتند. فقط كاغذي را جلويم گذاشتند كه امضا كنم. خودم هم باورم نميشد اينقدر سريع و خوب بتوانند جلوي يك فاجعه را بگيرند. منظور اينكه ما عادت كردهايم مدام بزنيم توي سر خودمان و بگوييم ما ايرانيها چنينيم و چنان. اين ميزان از انرژياي كه ما براي خودتحقيري صرف ميكنيم حقيقتا مايه شگفتي است. شايد هم تقاص آن سالهايي را ميدهيم كه معتقد بوديم غربيها از عواطف انساني تهياند و ما مظهر همه ارزشهاي بشري هستيم. امان از افراط و تفريط!