اضمحلال واقعيت
محمد زينالي اُناري
باشلار مينويسد، ناخودآگاه شبيه زيرزميني تاريك و تنگ است و ممكن است شما در آن دستتان به كمد و قفسهاي بخورد، يا اينكه دنبال وسايل باشيد و مدام وسايل ديگري به دستتان بخورد. حال ما وقتي خواب هستيم، ادراك حسيمان غيرفعال است، اما مغز كار ميكند و از اينرو ممكن است اشارات حسي يا فعال بودن ما در ناخودآگاه موجب فعاليتهاي مغزو تداعي تصوراتي رويامانند شود.
اين حالت را ميتوان با خواب آلودگي مشابه دانست. وقتي گستره واقعيت آنقدر كوچك است كه بسياري از چيزهايي كه به ظاهر ديده نميشود، به حساب گذاشته نشده، اما به صورت پديدههاي عجيب و تصادفي خود را نشان ميدهند.
اگر نظام نمادين خود را در زندگي شهري توسعه نداده و بخش اعظمي از رفتارها، آداب و رسوم، نيازها و روابط را از جلوي چشم خود رد كند، پنهان كند، دست آخر آنها به رويا تبديل ميشوند. اين به آن معني نيست كه چنين رسمهايي اجرا نميشوند، بلكه خواب زندگي شهري، اتفاقي هستند كه رخ ميدهند، اما ديده نميشوند. جامعه، به جاي ديدن و پذيرفتن اتفاقات پيشِرو همچون تابلوهاي رانندگي، در خواب و رويا سير ميكند. وقتي در عين رانندگي، حواستان جاي ديگري باشد، يقينا پيشامدي چون تصادف در انتظار شما است.
وقتي اغلب ما بيگانه از واقعيت پذيرفته و مشترك زندگي ميكنيم، حوادثي كه براي تكتك ما ميافتد، براي همديگر عجيب مينمايد. ميتوان گفت جامعه ما به جاي استغراق در واقعيت، به زيرزمين رفته و رويابين شده است. «اضمحلال واقعيت» وقتي است كه نور واقعيت بر زندگي اغلب ما نميتابد.
بسياري از حوادث آن بدون بررسي و تحليل كافي، بدون تبيين و نظاممند كردن، ميگذرند و به تدريج نظم حوادث و اتفاقاتي كه در رويا رخ ميدهد، بر نظم نمادين فزوني ميگيرند. حال وقتي در غياب همهگير شدن واقعيت، روياها بر نظم رايج شوريدند، آنها را آسيب اجتماعي، نابساماني يا پديدههاي عجيب و ناميمون ميناميم، در حالي كه اينها، پيامد روياهايي هستند كه واقعيتهاي محدودمان، با بيتوجهي آنها را سر راه ما قرار داده است.