• 1404 پنج‌شنبه 15 خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6060 -
  • 1404 سه‌شنبه 13 خرداد

بلبشوي طبل‌هاي تو خالي

اميرارسلان ضيا

«نه، نگران نباش، هيچ‌وقت كامل پر نمي‌شه» اين حرفي بود كه بغل‌دستي من به همراهش گفت وقتي كه همراهش از او پرسيده بود كه امكانش هست روي صندلي ديگري بنشيند يا   نه. 

چند لحظه‌اي بعد نمايش «نكراسوف» روي سطحي كه تداعي‌گر اسكله‌‌ است شروع مي‌شود. نمايشي 70 دقيقه‌اي براساس نمايشنامه 300 صفحه‌اي ژان پل سارتر (به ترجمه قاسم صنعوي) كه در 1956 براي اولين‌بار روي صحنه رفت. اين نمايشنامه كمتر شناخته شده او برخلاف ديگر آثارش كه بعدي سنگين و فلسفي دارند، متني‌ هجوآميز درباره جعل اخبار و حقيقت ساختگي توسط روزنامه‌ها است، شايد در نگاه اول اين حجم از حذف يك متن عجيب و حتي نكته منفي به‌نظر برسد اما حقيقت آن است كه حتي در اجراي نخست اين اثر، توسط «ژان ‌مي‌يه» كارگردان هم همواره اين خرده را به سارتر مي‌گرفت كه نمايش بيش از حد طولاني است، بماند كه اصلا سارتر با اين مشكل غريبه نيست و انگار هيچ‌وقت نمي‌داند كي نوشتن را بس كند، حتي جان هيوستون هم در فيلم فرويد (ساخته 1958) سارتر را از مقام فيلمنامه‌نويس عزل كرد؛ چون باور داشت فيلمنامه 8 ساعته او به درد سينما نمي‌خورد. از نمايش دور نشويم، تئاتر مصطفا كوشكي بسان خيلي ديگر از آثار اين كارگردان، نمايشي خوش‌ريتم و پرانرژي است كه در طول زمان با اسم اين كارگردان گره خورده است و اين نمايش هم تلاشي ديگر در همين جهت است. اين اثر مضحكه‌اي است درباره فردي كلاهبردار كه پس از فرار از دست پليس به طرز اتفاقي و با همكاري روزنامه‌نگاري به نام «سيبلو» (با بازي مهدي كوشكي) وارد روزنامه‌اي دست راستي به نام «فيگارو» مي‌شود و خود را از وزراي اتحاد جماهير شوروي جا مي‌زند و در اين حين سيستم روزنامه‌نگاري فرانسه را با استفاده از المان ترس و وحشت و پروپاگانداي دوران جنگ سرد به بازي مي‌گيرد. چنين طرح و توطئه‌اي انتقادي در هنر نمايش بسيار با سابقه است، پيش از اين اثر سارتر، براي مثال نمايشنامه «بازرس» اثر نيكلاي گوگول (نوشته 1836) را به ياد بياوريد كه در آن كمدي‌اي انتقادي مي‌بينيم كه فردي با جعل هويت بازرسي دولتي، دست به تحقير و بازي با سيستم بروكراتيك فاسد روسيه آن زمان مي‌زند. نمايش با وجود كوتاه شدن اين‌چنيني، هنوز سير روايي اثر را حفظ كرده و آسيبي از اين نظر نخورده است (از طرفي ادغام كاراكترهاي دميدوف و سيبلو يا اضافه كردن سفير داغستان به بار كمدي آن افزوده است) و حتي مي‌توان گفت كه در خيلي موارد ديالوگ‌هاي زائد را حذف كرده است ولي از سويي باعث مي‌شود كه كاراكتر اصلي نمايش، يعني «نكراسوف» يا دقيق‌تر «ژرژ دو واله‌را» ويژگي اصلي‌اش، يعني فن بيان پوچ اما متقاعد‌كننده‌اش را از دست بدهد و از طرفي اين تغيير، زمينه‌ساز پررنگ‌تر شدن وجه كمدي مي‌شود و از سويي مساله بنيادين «اخبار جعلي» درون نمايشنامه را به حاشيه مي‌راند و باعث تقليل اين مضمون در اجرا مي‌شود. (البته كه نبايد از بازي خيلي خوب داريوش موفق در اين نقش و همين‌طور دايناميك چشمگير بين او و مهدي كوشكي چشم‌پوشي كرد كه از ساير بازيگران بيشتر توجه جلب مي‌كند). نمايش در كليتش سرعتي بسيار بالا دارد كه باعث مي‌شود گاه به گاه شوخي‌ها و جوك‌هاي اين مضحكه به بار ننشيند و گاهي از دست برود. يكي از درخشان‌ترين المان‌هاي اين نمايش، طراحي صحنه كارآمد آن بود كه با وجود سادگي‌اش در هر صحنه كاركرد متفاوت و خلاقانه‌اي دارد، گاهي سكوي ساده‌اي است و گاهي سقف شيرواني و حتي جايي ديگر بازيگر را زير خود له مي‌كند. از ديگر موارد درخشان اثر هماهنگي خوب بازيگران باهم و همين‌طور افكت‌هاي صوتي بود به نوعي كه در صحنه به جاي شلوغ شدن بي‌مورد با اكسسوار غيرضروري، بازيگران به كمك سينك شدن با افكت‌هاي صوتي مي‌توانستند اكت‌هاي خرد و كوچك را نشان دهند و از طرفي به طرز هوشمندانه‌اي باعث خلق لحظه‌هاي كمدي موقعيت و كمدي اسلپ استيك شود (براي مثال استفاده از موتيف صوتي ضربه‌هاي بازيگران به هم يا پر شدن استكان‌ها و...)  مساله اين است كه طبق مقدمه‌اي كه سيمون دو بووار براي اين اثر نوشته، اين اثر حمله‌اي بوده به بورژوازي (كه مخاطب اصلي تئاترهاي جريان اصلي آن زمان بودند) و ترس ‌آنها از خطر كمونيست دوران جنگ سرد در غرب. به نقل از دو بووار، آنها (بورژوازي) به بهانه فرهنگ خيلي اهانت‌ها را مي‌توانستند تحمل كنند، اما اين استخواني نبود كه بتوانند قورت بدهند؛ ولي تغييراتي كه در دراماتورژي اين اثر داده شده، عمدتا تيرهايي هستند در تاريكي، انگار كه تيغ‌هايي هستند كه كند و ناكارآمدند. حقيقت اين است كه عمده مخاطبان اين روزهاي تئاتر جدا از محصلان هنر يا دانشجويان در كنار تعدادي از جامعه طبقه متوسط در حال انقراض هستند و اين خودآگاهي اثر درباره جامعه فعلي خودش كه طي نمايش در ميان ديالوگ‌ها يا شكستن ديوار‌ چهارم وجود دارد، بيشتر شبيه تك‌زدن‌هاي ‌ريزي هستند كه صرفا اين پيام را مي‌دهند، «هنرمند درباره وضعيت فعلي جامعه‌اش مي‌داند» ولي تنها به همين بسنده مي‌كند. جداي از اين ترس خطر كمونيستي كه در اين نمايشنامه مطرح مي‌شود در جامعه معاصر ايران بيشتر مانند لگد زدن به اسب مرده‌اي مي‌ماند، از آن نظر كه گفتمان چپ در ايران در ميان توده مردم در عادي‌ترين حالت مضحكه‌اي غيرقابل درك است و در جدي‌ترين حالت دليلي براي نفرت‌پراكني نسبت به نويسنده‌هاي مرده است. يكي ديگر از مشكلات نمايش به نظر من، آفتي است كه اين روزها گريبانگير بيشتر اجراهاي تئاتر است و آن‌هم چيزي نيست جز موزيكال شدن بي‌مورد و ترانه‌هايي كه توسط افرادي سروده مي‌شوند كه به واقع ترانه‌سرا نيستند و اين نمايش هم از اين قاعده مستثنا نيست. در اينترلودهاي اين نمايش دو قطعه موزيكال وجود دارد كه به‌رغم وجود هماهنگي بسيار خوب ميان بازيگران و همين‌طور آهنگسازي مناسب، نمي‌تواند ضعف خام بودن ترانه‌ها را بپوشاند و از طرفي هم به خاطر روشن شدن كل صحنه توهم تئاتري را از بين مي‌برند و مخاطب را كاملا از فضاي نمايش به دور مي‌اندازند. چنين اينترلودهاي زائدي در اين نمايش دل را مي‌زند و اين را در كنار خودآگاهي گاه به گاه مي‌توان بزرگ‌ترين ضعف‌هاي اين اجرا دانست. در مجموع مي‌توانم بگويم كه نمايش «نكراسوف» كوشكي نمايشي سرگرم‌كننده است كه با وجود فدا كردن مضامين نمايشنامه مبداي خود، هنوز هم تماشايي است و جذابيت‌هاي خود را دارد. حيف كه اين بين درگير مدهاي باب امروز مثل موزيكال بودنِ بي‌مورد مي‌شود و در تله آن مي‌افتد كه نه تنها كمكي به جذب مخاطب نمي‌كند بلكه به اثر لطمه هم مي‌زند. تنها مي‌توانيم اميد داشته باشيم كه اين واقعيت باعث بازانديشي در شيوه‌هاي اجرايي و فاصله گرفتن از اين ترند‌ها بشود، چون نگران‌كننده است كه امروزه صحنه‌هاي تئاتر «هيچ‌ وقت كامل پر نمي‌شه.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون