• 1404 پنج‌شنبه 8 خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4244 -
  • 1397 شنبه 10 آذر

كوتاه پيرامون شعر حميد مصدق به بهانه برگزاري گراميداشتش از سوي مجله بخارا

پرنده اقبال بر شانه شاعر

علي ولي‌اللهي

سوال مهمي كه بايد پرسيده شود اين است كه اگر حميد مصدق اقبال عمومي پيدا نمي‌كرد و به قول خودش كتاب‌هايش مدام به صورت مخفي و رسمي تجديد چاپ نمي‌شد، آيا امروز كسي درباره‌اش حرف مي‌زد يا نه؟ اين سوال از آنجا ناشي مي‌شود كه يك واقعيت مسلم در مورد مصدق وجود دارد. همان‌طور كه ضيا موحد و علي باباچاهي هم مي‌گويند و من با آنها موافقم؛ اينكه حميد مصدق شاعر متوسطي است. اگر به سبقه تاريخي ادبي خودمان نگاه كنيم و ببينيم چه بسيار شاعراني داشتيم كه نه نبوغي فراتر از حد انتظار از خودشان نشان دادند و نه خيلي از مرحله پرت بوده‌اند، يعني همانند مصدق در رديف شاعران متوسط قرار مي‌گرفتند، طبيعتا بايد تعجب كنيم كه چرا مصدق آري و باقي نه. اينكه عده‌اي بگويند زبان صميمي و گرم و وارد كردن شعارهاي ظريف سياسي و نگاه اجتماعي مصدق كه حرف است. حرف يعني پشتوانه‌اي ندارد و قابل استناد نيست. اگر قرار باشد شعري كه در ساده‌ترين حالتش با مخاطب مواجهه داشته باشد را واجد اين شرايط بدانيم، n+1 شاعر ديگر هم هستند كه همين شرايط را داشته‌اند اما به مقبوليتي دست نيافته‌اند و شناخته نشده‌اند. شايد الان انتظار داشته باشيد كه از آن تعداد چند نفر را مثال بزنم كه در پاسخ بايد بگويم چون آنها شناخته نشده‌اند، طبيعتا من هم آنها را نمي‌شناسم!

اينها هيچ كدام در رد حميد مصدق نيست. اينها ويژگي‌هاي متن مصدق است. عده‌اي مي‌گويند خوب و كافي است و عده‌اي انتظار بيشتري دارند. قصدم محافظه كاري و يكي به نعل و يكي به ميخ زدن نيست. حميد مصدق يكي از بسيار بسيار شاعراني است كه به قول معروف پرنده اقبال روي شانه‌اش نشسته بود. نمونه بارزِ در زمان مناسب و در جاي مناسب قرار گرفتن. آن قدر چفت كه وقتي سه جمله ساده را پشت سر هم رديف كرد و گفت: من اگر برخيزم/ تو اگر برخيزي/ همه بر مي‌خيزند، انگار كه قطعه آخر پازلي پيدا شده باشد كه تا قبل از آن كسي نمي‌توانسته حدس بزند چه شكلي است، اما وقتي يافت شد همه گفتند: بله! بله! خودش است، حالا همه با هم بخوانيم: من اگر برخيزم... .

در اين 20 سالي كه از درگذشت حميد مصدق مي‌گذرد و قبل از آن، درباره اينكه شعر مصدق به طور كل فاقد ويژگي‌هاي شعر جدي است صحبت شده؛ شعر جدي‌ بنابر تعريفي كه رضا براهني در كتاب «بحران رهبري ادبي» از آن حرف مي‌زند. شعر مصدق متني است بدون توجه به زبان و كاركردهاي آن و بدون توجه به فرم و ساخت‌هاي متنوعش. تمام چند صد شعري كه از مرحوم مصدق بر جا مانده را يك نفر گفته. يعني به تعداد چند صد شعر، مصدق آمده و دارد با ما حرف مي‌زند. فاصله‌اي بين مولف و راوي وجود ندارد و به همين خاطر است كه مي‌گوييم شعر مصدق زبان ندارد. همان كسي كه مي‌گويد: من اگر برخيزم، چند صفحه آن طرف‌تر مي‌گويد: در ازل شايد اين/ سرنوشت من بود/ مي‌سرايم به اميدي كه تو خواني! در اين بين شكل نيز بدون توجه باقي مانده و محتوا يعني انتقال يك پيام مشخص در دستور كار نويسنده قرار داشته. پيام‌هاي مشخصي نظير: من عاشقت هستم يا بايد مبارزه كنيم يا اتحاد چيز خوبي است. مصدق يك بار گفته بود كه عمدا اين كار را انجام مي‌دهد به اين معنا كه براي ارتباط راحت‌تر مخاطب با شعر، فرم و زبان را به كناري گذاشته و روان و صميمي شعر مي‌گويد. در حالي كه بر خلاف ادعاي خودش من تصور مي‌كنم كه اين رويه برعكس بوده. چرا كه ثابت شده زبان مقدم بر تفكر است و طبيعتا مصدق نمي‌توانسته به شعري زبان محور و فرمال فكر كند، بنابراين همان زبان ساده و حقوقداني‌اش شعرش را جلو مي‌برده و برايش تصوير و مضمون خلق مي‌كرده. از همين كانال است كه مصدق مي‌توانسته هزاران صفحه با معشوقي اثيري كه تنها ويژگي انساني و كنش زميني‌اش گاز زدن يك سيب بوده به صحبت بنشيند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون