• 1404 شنبه 10 خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4244 -
  • 1397 شنبه 10 آذر

نگاهي به رمان«برهنه در ملكوت» نوشته هادي خورشاهيان

نويسنده رمان «برهنه در برهوت» در ايجاد طرحي هويتي براي خلق رمان فانتزي ايراني نتوانسته كاري محق را به ثمر برساند.

مهر: رمان«برهنه در برهوت» عنوان اثري است از هادي خورشاهيان كه از سوي موسسه انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است. محمد شمس‌الئيني، نويسنده و منتقد در يادداشتي به اين رمان و مضمون آن نگاهي انداخته است.

«برهنه در برهوت» رماني است به قلم هادي خورشاهيان كه اگر بنا باشد در موجزترين صورت ممكن معرفي شود، بهترين عنوان همان چيزي است كه در افتتاح فصل بيست و يكم از زبان مسعود، شخصيت پسر خانواده محوري رمان گفته مي‌شود:«هم توي ژانر وحشت است، هم توي ژانر فانتزي»! اين جمله داستان، شناسنامه همه رمان است.

علي‌الظاهر نويسنده بر آن بوده تا با استفاده از مولفه‌هاي مشخص و تجربه ‌شده يك نمونه‌اي از رمان فانتزي- وحشت ايراني ارايه كند كه البته اگر قطعات سياسي و كدهاي تاريخي خاص ايراني را از اين رمان حذف كنيم، رمان كاملا يك هويت كلي و مثالي پيدا مي‌كند كه مي‌تواند در هر جايي و در هر سياره‌اي رخ بدهد. اين قطعات و تكه‌هاي خاص كه بيشتر هم ماهيت سياسي- اقتصادي دارد و گاهي اوقات با ارجاعاتي مثل تلگرام، هدفون، گوشي موبايل و اينترنت امروزي‌تر و ملموس‌تر مي‌شود، گويي ماموريت دارد تا اين رمان را به يك جاي خاصي از مكان كه ايران باشد و يك نگاه خاصي از زمان كه مثلا بعد از انتخابات سال ۹۶ ايران باشد، بچسباند كه البته به نظر مي‌رسد، نتوانسته است اين كار را به خوبي انجام دهد.

نويسنده، ادبيات رايج فانتزي و وحشت را مي‌شناسد و استفاده از تعابير و مولفه‌هايي همچون سمند سياه، ناخودآگاه رفتن در جاده خاكي، قبرستاني با شرايطي خاص، ايستگاه متروك، پيرمرد سوزن‌بان تنها، درويش‌مسلكي با ادبيات رعب‌انگيز، بر هم خوردن ناگهاني درها و پنجره‌ها، توفان خاك، كوير، تصادف ناگهاني، گم شدن در جاده، يك پيرمرد خاص و يك پيرزن عليل، خواب يك زن، قضاياي جنيان و طلسم، قلعه مخوف، مرگ مبهم و نمونه‌هايي ديگر نشان‌گر اين است كه نويسنده، صورت غالب و نوعي ادبيات وحشت و فانتزي را مي‌شناسد و نوشتن چنين رماني براي او با استفاده از اين گزاره‌هاي مشهور و آشنا بيشتر شبيه به يك دست‌گرمي و تمرين است. اين نوع از تقرب به نوشتن رمان فانتزي- وحشت مثل پوشاندن دشداشه بر تن يك انسان ايراني است با اين نيت كه با اين كار، او عرب مي‌شود! با دشداشه پوشاندن كه آن فرد، عرب نمي‌شود بلكه فقط ظاهرش شكل عرب‌ها شده است و وقتي او عرب مي‌شود كه هويت و باطن او عربي شود. فانتزي-وحشت هم وقتي ايراني مي‌شود كه هويت ايراني پيدا كند نه اينكه با پوشاندن لباس كليشه‌هاي فانتزي- وحشت فقط جغرافيا و ظاهر را تغيير دهيم. در اين رمان اگر جاي سمند را با يك مثلا كاديلاك، جاي دعواهاي سياسي افراد بين رييسي- روحاني را با دعواهاي بين ترامپ-هيلاري، جاي مسافرت بياباني از تهران به نيشابور را في‌المثل با رفتن مسافرت بياباني از لاس‌وگاس به رينو و جاي ميلاد و نازنين و مائده و مسعود و حيدر را با مايكل و جودي و سارا و جك و فرانك عوض كنيد، داستان چيزي از دست نمي‌دهد. اين رمان 25 فصل دارد كه دو فصل ابتدا و فصل انتها در فضايي كاملا متفاوت از باقي 22 فصل، شكل گرفته‌اند و نه فقط جغرافيا كه فضاي متفاوتي نيز دارند و لولايي كه گذر مخاطب از دو فصل ابتدا به 22 فصل ميانه و نيز از فصول ميانه به فصل انتهايي، روي آن مي‌چرخد از منظر حس و حال داستاني قدري لق مي‌زند.

صاحبان تأويل و غيب، برهوت را وادي و چاهي در جهنم، همان جهنمي كه باطن دنياست، گفته‌اند كه مجمع ارواح كفار است. در اين رمان نيز آن بيابان رعب‌آور و رعب‌انگيز نيز از منظر شخصيت محوري داستان يعني ميلاد، برهوت ناميده مي‌شود كه گمشده‌اش را بايد در آن بيابد: در فصل هفتم، ميلاد به حيدر سوزن‌بان مي‌گويد: «من انگار يك چيزي در اين برهوت گم كرده‌ام كه بايد بيايم دنبالش. حالا اين مثالي كه مي‌زنم، نمي‌دانم چقدر با عقل جور درمي‌آيد ولي حس مي‌كنم مثل مترسكم؛ مترسكي كه به جاي مزرعه، توي بيابان ايستاده است؛ باد آمده است و همه لباس‌هاي پوسيده‌اش را با خودش برده است؛ يك مترسك برهنه در باد و برهوت»؛ ميلاد مترسك برهوت است، مترسكي كه لباسش را باد برهوت برده است و حالا پي گمشده‌اش كه شايد تقوا و ايمانش باشد بايد بالاخره به برهوتي بيايد كه وحشت از سر و روي آن مي‌بارد اما ميلاد به نظر هيچ وحشتي از اين برهوت ندارد و با پاي اختيار، پاي در اين برهوت مي‌گذارد اما خانواده‌اش، اهل او نيستند و او را در برهوت جز به پاي اكراه و اجبار همراهي نمي‌كنند. گويي ميلاد مرده است پيش از مرگ و بايد چيزي را در برهوت پيدا كند كه همان هويت گمشده‌اش است. ميلاد نمي‌ترسد چون مترسك است و اصلا مترسك را در جايي نصب مي‌كنند تا ديگران را بترساند و ميلاد، مترسك برهوت است در ادراكي باطني كه خودش از هستي خودش دارد اما كسي از ميلاد از اين مترسك برهنه فانتزي برهوت نمي‌ترسد!

در داستان، روشن نمي‌شود كه چرا ميلاد حال برهنگي در برهوت دارد؛ به خاطر خرج نابه‌جاي بيت‌المال در كمپين حزبي؟ به خاطر ضعف در برابر زن‌ها و خيانت به نازنين؟ يا به خاطر نزديكي به مرگ؟ چرا مسعود بايد به عنوان گره‌گشاي بخش فانتزي- وحشت داستان انتخاب شود؟ آن غلام چوپان كه ناگهان پيدايش شد و حرف مسعود را تأييد كرد و گويي مي‌شناختندش، و ناگهان گم شد، كه بود و چه بود؟ اينها سوالاتي است كه شايد نويسنده رمان براي آنها جواب داشته باشد اما سير رمان حتي رمان فانتزي-وحشت بايد مخاطب را با پرسش‌هايي اينچنين معلق نكند.

برهنه در برهوت، تجربه نوشتن و خواندن رمان فانتزي- وحشت است و نويسنده مي‌تواند بگويد اصلا ايراني بودن داستان برايش اولويتي نداشته است كه به دنبال طرحي هويتي براي فانتزي-وحشت ايراني باشد كه اساسا مي‌تواند حرف درستي باشد اما در اين صورت يا بايد در سطح رمان فانتزي- وحشت غيرايراني بتواند مخاطب خودش را جذب كند يا اينكه مخاطب خودش را هم مثل هويت داستانش از همان جايي وارد كند كه مولفه‌هاي اساسي فانتزي- وحشت را وارد كرده است. در غير اين ‌صورت تا زماني كه در اين سرزمين مخاطبي با اين ذائقه توليد يا تربيت نشود، اين زبان داستاني هم با اقبال عمومي روبه‌رو نخواهد شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون