طنز بدون خط قرمز؟ هرگز!
اسماعيل اميني
همين كه نخستين جمله طنز را بنويسيم، حتي پيش از آنكه منتشرش كنيم، «خط قرمز» به سراغمان ميآيد. يعني پيش از آنكه فكر كنيم درباره چه چيزي ميخواهيم بنويسيم، يادمان ميآيد كه درباره چه چيزهايي نبايد بنويسيم.
بعد آه ميكشيم: آه آزادي! آه آزادي!
اما اگر بدانيم كه حتي وقتي آزادِ آزاد باشيم و هيچكس كاري به كارمان نداشته باشد، باز هم در طنزنويسي، با محدودههاي ممنوع روبهرو خواهيم شد، خيالمان راحت ميشود كه «خط قرمز» فقط در اين مرز پرگُهر و اين زمانه بيهايوهوي لالپرست، نيست. اصلا خط قرمز، دوست و همكارِ طنزنويس است و بدونِ همكاري او طنزنويسي خيلي سخت ميشود.
اين چيزي كه در زبان سياسي و مطبوعاتي، «خط قرمز» نام گرفته است، فقط بخشي از محدوده ممنوع را بيان ميكند. خط قرمز، زيرمجموعه مبحثِ گستردهاي است به نامِ «حريم.»
حريم، برآيندِ آداب و رسوم، آيينها، باورها، هنجارها، ارزشها، مقررات و قواعد است.
نگران نباشيد! نميخواهم بگويم كه طنزنويس بايد همه اينها را بشناسد و موقع نوشتن، مراعات كند كه مبادا حريم نقض شود و مقررات و قواعد ناديده گرفته شود.
برعكس، ميخواهم بگويم كه اصلا بدون نقضِ حريم و زيرپا گذاشتنِ هنجارها و قواعد، طنز به وجود نميآيد .
اول بگوييم كه حريم، فقط مربوط به ارزشهاي اعتقادي و سياسي و ملي و قومي نيست؛ مربوط به هر چيزي است كه براي خود، آداب و رسومي دارد. مثلا:
- مقررات نظاميها در رژه رفتن و احترام به مافوق
- قواعد نامهنگاري اداري و حقوقي
- قوانين بازيهاي ورزشي و شيوه داوري
- آدابِ حرف زدن در جمع، آدابِ حرف زدن با پدربزرگ و مادربزرگ
- آدابِ غذا خوردن
طبعا موضوعاتي چون ارزشهاي اخلاقي، ديني، انساني، صنفي، قومي و مانند اينها نيز، حريم محسوب ميشود.
ميبينيم كه «خط قرمز»- يعني محدوديتهاي مربوط به حساسيتِ اهل سياست- فقط بخش كوچكي از مبحثِ گسترده حريم در طنز است.
طنز وقتي شكل ميگيرد كه حريمي نقض شده باشد. يعني آنچه مرسوم است و معمولا مراعات ميشود، مراعات نشود؛ نظم عادي و هميشگي بههم بريزد.
اين بههمريختگي در عالم واقعي باشد، مثلا در گرماگرمِ مسابقه فوتبال، يك كاميون ماسه مقابل دروازه يكي از تيمها خالي شود؛ يا مثلا هنگامي كه يك سخنران سياسي، با هيجانِ تمام دارد فرياد ميزند، چندتا كلاغ قارقار كنند؛ به اين ترتيب، حريمِ آن مراسم نقض ميشود و طنز موقعيت پديد ميآيد.
همچنين ممكن است كه همين صحنهها و موقعيتها آفريده ذهن طنزنويس باشد يا او با تصرف در واقعيت و كم و زياد كردنِ آن (اغراق و مبالغه)، طنز بنويسد.
اما نوعي ديگر از آفرينش طنز، كه خلاقانهتر است، هنگامي است كه طنزنويس، با تسلطي كه به زبان و فنونِ بلاغي دارد، حريمهاي ممنوع را نقض كند و آن نظم هميشگي را كه ذهنها به آن انس گرفته، بههم بزند؛ يعني موجب غافلگيري خواننده بشود و به اين ترتيب، نگاهِ شوخطبعانه و انتقادي خود را بيان كند.
مثلا وقتي اين مصراع سعدي را ميخوانيم:
«كافران از بتِ بيجان چه تمتع دارند؟»
خيال ميكنيم كه سعدي ميخواهد مانند پيامبرانِ بزرگ، درباره بيهودگي بتپرستي و پرهيز از پرستشِ سنگ و چوب، حرف بزند. اما وقتي مصراع دوم را ميخوانيم، غافلگير ميشويم:
«باري، آن بت بپرستند كه جاني دارد»
ميبينيم كه سعدي، كافران را به عشقورزي فراخوانده است.