• 1404 چهارشنبه 15 مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3416 -
  • 1394 چهارشنبه 25 آذر

شمالي‌ها و جنوبي‌ها

سيد علي ميرفتاح

فيلم خوب، بد، زشت را ديده‌ايد؟ مال سرجيو لئونه. همين‌كه كلينت ايستوود بازي مي‌كند با ايلايي والاك. لي‌وان كليف هم بد قصه است. قصه مال وقتي است كه شمالي‌ها و جنوبي‌ها با هم مي‌جنگند. اينها اما كاري به كار شمال و جنوب ندارند. ز هر طرف كه شود كشته كك اينها هم نمي‌گزد. درحاشيه جنگ اينها دنبال پول و طلا هستند. خوب و بد و زشت نه كاري به سياست دارند نه كاري به حقيقت. در ميان‌شان خوب يك كمي بهتر از آن دوتاست. كمي، بفهمي، نفهمي وجدان دارد و كمك به همنوع سرش مي‌شود اما بد و زشت جز پول چيز ديگر نمي‌فهمند. دست تقدير اين سه نفر را سر راه هم قرار مي‌دهد... اما شمالي‌ها و جنوبي‌ها هم فرق زيادي با هم ندارند. در مسائل سياسي و اخلاقي اختلاف نظرهايي دارند اما سر و ته يك كرباسند. فرق عمده‌شان اين است كه جنوبي‌ها يونيفرم‌شان سورمه‌اي است و شمالي‌ها آبي روشن. هنوز هم جاي سوال است كه چرا يونيفرم دو جبهه متخاصم اين همه شبيه هم بوده. قحط طراح لباس بوده شايد. نمي‌دانم. اما شما همين الان در اينسايكلوپدياها سرچ كنيد، مي‌بينيد فرق ظاهري شمالي‌ها و جنوبي‌ها در كمرنگي و پررنگي‌شان است. همين. در قصه فيلم يك جايي هست كه خوب و زشت به هنگ شمالي‌ها برمي‌خورند. از سر رياكاري شروع مي‌كنند به بدگويي از جنوبي‌ها و تعريف و تمجيد از شمالي‌ها. از بي‌رحمي جنوبي‌ها مي‌گويند و از مهرباني شمالي‌ها. از تحجر جنوبي‌ها در برده‌داري و از آزادانديشي شمالي‌ها... در همين حالي كه ايلايي والاك دارد چرب‌زباني مي‌كند و خودش را به شمالي‌ها مي‌چسباند، فرمانده هنگ نظامي، با دستكش، خاك روي يونيفرمش را مي‌تكاند. لباسش را كه مي‌تكاند، ‌اي دل غافل، معلوم مي‌شود زير اين غبار غليظ، يونيفرم سورمه‌اي است. اينها جنوبي‌اند و غبار شمالي‌شان نشان داده. يادتان آمد كدام صحنه را مي‌گويم؟ ظاهر صحنه خنده‌دار است. ما هم مي‌خنديم وقتي اين نما كات مي‌شود به اسارت خوب و زشت. اما حقيقت اين است كه غبارهاي سياسي و اجتماعي ما را هم گمراه مي‌كند. ما هم ده‌ها بار به خطا افتاده‌ايم و شمالي‌ها را بدل از جنوبي‌ها و جنوبي‌ها را بدل از شمالي‌ها گرفته‌ايم. بلا تشبيه، بلاتشبيه، در مثل مناقشه نيست، اينجا هم گروه‌هاي رقيب تفاوتي در ظاهر باهم ندارند. حتي كمرنگ و پررنگ هم نيستند، عين همند، ريش دارند، پيراهن روي شلوار دارند، تا چند وقت پيش اوركت هم داشتند همه‌شان، اما يك گروه‌شان چپند، يك گروه‌شان راست. تعدادي‌شان اصلاح‌طلبند، تعدادي‌شان اصولگرا. يك گروه‌شان روحانيون مبارزند، گروه ديگرشان روحانيت مبارز... كاش نشاني، علامتي، يونيفرمي چيزي اجبار مي‌كردند كه آدم تكليفش را بفهمد با چه گروهي مواجه است. همين حاج‌آقاي دعايي نازنين را ملاحظه بفرماييد. ايشان نماينده ولي فقيه‌اند. انقلابي كهنه‌كارند. از اولش، حتي از قبل‌تر از اولش بوده‌اند و حضور پررنگ داشته‌اند. بنابر شواهد و قراين نفوذي هم نيستند. نمي‌توانند كه نفوذي باشند. به قول شاعر «در دهر چو من يكي و آن هم كافر (نفوذي) / پس در همه دهر يك مسلمان نبود»؛ يعني غيرنفوذي نبود. با اين همه نمي‌داني توي جمع از ايشان تعريف كني يا نه. يعني واقعا الان آدم نمي‌داند تعريف و تمجيد از اين مرد بزرگ باعث سربلندي مي‌شود يا باعث دردسر.
بگذاريد يك داستان ديگر بگويم تا بهتر معلوم كنم در چه وضعيتي گرفتار آمده‌ايم. در شغل ما و البته اين روزها در جامعه ما طلاق زياد است. يعني شوربختانه ابغض‌الاشياء زياد و فراگير شده. خيلي وقت‌ها همكاري را مي‌بينيم و سراغ همسر بزرگوارش را مي‌گيريم و به طريق ادب احوال مي‌پرسيم، بعد يك دفعه با واكنش غير قابل باوري روبه‌رو مي‌شويم كه نزديك است دنيا روي سرمان خراب شود. در جمعي از همكاري پرسيدم «از همسر گرامي چه خبر؟ خوب هستند ان‌شاءالله؟ سلامتند؟ تندرستند؟» و از همين تعارفات متداول. همكار محترم چنان به خشم در من نگريستند كه چهارستون بدنم لرزيد. گفت «نه تنها از او متنفرم بلكه از رفقاي پليد و ناجوانمرد او هم متنفرم. شما هم اگر همدست او نبوديد گرامي‌اش نمي‌ناميديد...» به گناه نكرده شرمنده شدم و سربه‌زير انداختم. يكي با يكي ديگر به هم مي‌زند، اسم ما را از ليست فرندهاش حذف مي‌كند. به دوستي گفتم كاش اينها كه جدا مي‌شوند نشاني، علامت مميزه‌اي، چيزي هم به لباس خود مي‌زدند كه آدم بداند احوالپرسي بي‌مورد نكند. در عالم سياست هم طلاق زياد است. يعني گروه‌هاي متحد بين‌شان اختلاف مي‌افتد و از هم انشعاب مي‌كنند. قطار سياست ريزش زياد دارد شوربختانه.  هم‌پيمانان ديروز امروز چشم ديدن هم را ندارند. آدم نمي‌داند سراغ چه كساني را از چه كساني بگيرد. انقلابي ديروز نفوذي امروز شده و اصولگراي ديروز وازده امروز لقب گرفته... من مشكلم ريزش و رويش نيست. فقط مي‌گويم كاش بشود تشخيص‌شان داد تا بيش از اين ضايع نشويم. كي فكر مي‌كرد يك روز حاج‌آقاي دعايي هم... بگذريم. بالاخره يك روز غبار مي‌خوابد و معلوم مي‌شود كي شمالي‌است و كي جنوبي.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون