آموزش در عصر هوش مصنوعي
نسيم محمدپور
سالهاست كه كلاس درس را با تخته، گچ و معلمي در مقابل صفي از دانشآموزان تصور ميكنيم. اما جهان، بيآنكه منتظر ما بماند، شكل ديگري از يادگيري را آغاز كرده است. امروز، شاگردها فقط از انسانها نميآموزند؛ گاهي از صفحهاي كه با آنها حرف ميزند، تحليل ميكند و حتي خطاهايشان را با دلسوزي اصلاح ميكند، ميآموزند. اين صفحه، همان هوش مصنوعي است، معلمي تازهنفس، بيخستگي و بيمرز. بسياري هنوز با ترديد به آن نگاه ميكنند. ميپرسند: «اگر هوش مصنوعي پاسخ همه چيز را بدهد، نقش معلم چيست؟ انگيزه جستوجو در دانشآموز چه ميشود؟» اما شايد ماجرا برعكس باشد. هوش مصنوعي نيامده تا جاي معلم را بگيرد، بلكه آمده تا نقش او را بازتعريف كند. در مدرسه آينده، دانستن كافي نيست؛ مهم، توانايي پرسيدنِ پرسش درست است، چون پاسخها در دنياي ديجيتال، هميشه در دسترسند. اما هنر انديشيدن، تحليل كردن و تمييز دادن حقيقت از خطا، هنوز هنري انساني است. معلم آينده، ديگر صرفا انتقالدهنده اطلاعات نخواهد بود، بلكه راهنمايي خواهد بود در مسير انديشه؛ كسي كه ياد ميدهد چگونه از ميان انبوه دادهها به درك برسيم. هوش مصنوعي ميتواند بهترين دستيار آموزشي باشد، اگر بدانيم چگونه از آن استفاده كنيم. او ميتواند با هر دانشآموز، متناسب با ريتم يادگيرياش همراه شود. ميتواند ضعفها را تشخيص دهد، تمرينهاي شخصي بسازد و حتي درك كند كه چه زماني شاگرد خسته شده است. در جهاني كه نظام آموزشي اغلب يكدست و عمومي است، هوش مصنوعي ميتواند به آموزش چهرهاي انسانيتر و فرديتر بدهد. اما در كنار اين فرصت، يك خطر آرام هم وجود دارد: اگر آموزش را تماما به ماشين بسپاريم، روح كنجكاوي و تجربهگري در انسان كمرنگ ميشود. هوش مصنوعي ميتواند پاسخ بدهد، اما نميتواند «حس حيرت» را بيافريند. نميتواند هيجان ديدن نخستين ستاره از پشت تلسكوپ يا لذت فهميدن يك مساله دشوار را در جان انسان زنده كند. اين حسها هنوز فقط در ما زندهاند و بايد زنده بمانند. بنابراين آينده آموزش نه در حذف معلم است و نه در تسليم دانشآموز به ماشين، بلكه در گفتوگوي سهجانبه انسان، دانش و هوش مصنوعي معنا پيدا ميكند.
ما بايد ياد بگيريم كه چطور با اين ابزار تازه همزيستي كنيم؛ چطور مرز ميان «يادگيري انساني» و «يادگيري ماشيني» را بشناسيم. در جهان فردا، هر كس كه بتواند از هوش مصنوعي براي آموختن، پژوهش و رشد خود استفاده كند، عملا «چند برابر» يادگيرنده خواهد بود. اما آن كس كه از ترس يا بياعتمادي، خود را از اين ابزار محروم كند، در مسابقه دانايي جا ميماند. هوش مصنوعي، در نهايت نه دشمن معلم است و نه تهديد دانشآموز؛ بلكه آينهاي است در برابر هر دو، تا يادمان بيندازد كه يادگيري هيچگاه تمام نميشود. شايد شكل كلاسها تغيير كند، ديوارها از ميان برداشته شوند، اما ميل انسان به دانستن، هنوز همان است و تا زماني كه اين ميل زنده است، آموزش نيز زنده خواهد ماند.