توسعهيافتگي و سياست خارجي
                        حميد روشنايي
                        توسعه در جهان امروز يك انتخاب نيست، بلكه يك الزام و اجبار است. نرسيدن به چرخه توسعه به معناي فرونشست در محدوده جغرافيايي و فقر است. به گفته دكتر سريعالقلم، استاد علوم سياسي، «توسعه ايجاد ثروت است» و اين ثروت نه به صورت انباشته، بلكه به شكل يك «داشته در حال چرخش» و رو به ازدياد خود را نشان ميدهد.  سياست خارجي نيز به عنوان يك ابزار و عامل توسعه و پيشرفت است و كشوري ميتواند از اين ابزار براي توسعه استفاده كند كه ويژگيهاي خاصي داشته باشد: 
1- سياست خارجي فعال و توانمند: براي ورود به توسعه علاوه بر ايجاد زمينههاي داخلي بايد شرايط خارجي نيز مساعد باشد و اين به نحوه ارتباطگيري و حضور در صحنههاي بينالمللي بستگي دارد. ميزان فعال بودن در نظام بينالملل و ارتباط با ساير كشورها نسبت مستقيمي با شدت گرفتن حركت در مسير توسعه دارد. چين تا سال 1971 كه از انزوا خارج نشده بود، امكان توسعه را نيافت. 
2- اقتصادمحور: سياست خارجي ميتواند عامل توسعه شود كه بر مبناي اقتصادي بنا شده باشد يعني دنبال اهداف اقتصادي و تجاري حركت كند و دنبال انعقاد توافقنامههاي تجاري ترجيحي، جذب كمكهاي بينالمللي يا ايجاد ائتلافهاي منطقهاي كه به توسعه اقتصادي كمك ميكند، باشد. كره جنوبي نمونه خوبي در اين زمينه است. اين كشور از 1960 كه تصميم به توسعه گرفت، سياست خارجي خود را براساس مباني تجاري و اقتصادي قرار داد. 
3- موازنه مثبت: سياست خارجي كه جهتگيريهاي سياسي دارد، نميتواند براساس توسعه حركت كند. تلاش براي افزايش پيوندها با كشورهاي مختلف و تشكيل ائتلافها و گروههاي اقتصادي بدون ملاحظات سياستهاي داخلي كشورها آنگونه كه تاكنون چين انجام داده است، تاثير مهمي در بهرهبرداري از اقتصاد ديگر كشورها دارد. 
4- استفاده از فاكتورهاي ديگر: غير از اقتصاد، فاكتورهاي ديگري هم در سياست خارجي مطرح است. از سياست گرفته تا روابط فرهنگي و اجتماعي، گردشگري و... ميتوانند براي بهرهبرداري اقتصادي مورد استفاده قرار گيرند. 
5- ايجاد پرستيژ: دولتهايي كه دنبال توسعه هستند در فضاي جهاني پرستيژهاي خاصي ايجاد ميكنند. از كمكهاي توسعهاي به ديگر كشورها تا دادن وام و كمكهاي بلاعوض و... موجب ميشود كه كشورهاي ديگر توجه خاصي به آنها كنند و تعاملات خود را افزايش دهند. از سوي ديگر، غالبا كمكهاي توسعهاي و وام، بازخورد خوبي را به اقتصاد كشور دهنده ميدهند و موجب افزايش رشتههاي اتصال با ديگر كشورها ميشوند. كشورهاي تركيه و چين با همين شيوه در آفريقا و آسيا توانستهاند نفوذ بالايي به دست بياورند.
6- ثباتزا: سياست خارجي زماني ميتواند به توسعه كمك كند كه موجب ثبات و امنيت براي كشور و منطقه و حتي جهان باشد.  با ايجاد ثبات، سرمايهها جذب ميشوند و زمينههاي همكاري فراهم ميشود. تاريخ اروپا نشان داده كه توسعه بعد از فروكش كردن جنگهاي داخلي شروع شده است. اگرچه سياست خارجي بخشي از راه توسعه است، اما بخش مهمي است. براي توسعه يافتن نياز به آموزش و پرورش نيروي انساني هست. اين نيرو در سياست خارجي نيز لازم است يعني بايد ديپلماتهايي تربيت كنيم كه به توسعه كشور ايمان داشته باشند و براي آن تلاش كنند. براي توسعه بايد اقتصادي پويا و پايدار را طراحي كنيم و سياست خارجي بخش بيروني و اتصال آن به جهان است كه ميتواند انرژي لازم را كسب كند. براي توسعه بايد نهادهاي كارآمد، سياستهاي محيط زيستي و ... داشته باشيم كه همه اينها به نوعي به روابط ما با جهان و اقدامات ساير كشورها مرتبط ميشود. به هر صورت اگر توسعه يافتن يك اولويت در كشور است (كه بايد باشد)، براي عملي شدن آن نياز به يك سياست خارجي پويا، هدفمند و برنامهريزي شده، داريم، زيرا توسعه چيزي جز يك پروسه بلندمدت نيست كه در آن اجزاي مختلف از جمله سياست خارجي دخيل است. براي رسيدن به توسعه بايد به ائتلافها و اتحادها بپيونديم تا احترام ديگران را برانگيزانيم ... .