ناتواني ساختاري امريكا براي عقبنشيني آرام
فرشيد فرحناكيان
تحولات اخير در سياست دفاعي ايالات متحده نشاندهنده تغيير جدي در اولويتهاي راهبردي واشنگتن است. بر اساس گزارش POLITICO (2025)، پيشنويس استراتژي دفاع ملي جديد (NDS) كه روي ميز وزير جنگ؛ پيت هگست قرار گرفته، به جاي تمركز بر «رقابت قدرتهاي بزرگ» به ويژه چين و روسيه، حفاظت از سرزمين اصلي و نيمكره غربي را در اولويت قرار ميدهد. اين تغيير جهت نه تنها بازتابي از محدوديتهاي ساختاري امريكا در حفظ برتري جهاني است؛ بلكه نشانهاي از يك عقبنشيني تدريجي و احتمالا پايدار از آسياست.
عقبنشيني آرام امريكا
استراتژيهاي دفاعي دو دهه گذشته، به ويژه سند ۲۰۱۸ (U.S. Department of Defense, 2018)، همواره بازدارندگي چين و روسيه را در صدر قرار ميدادند؛ اما نسخه ۲۰۲۵ با اقداماتي نظير اعزام هزاران نيروي گارد ملي به شهرهاي بزرگ براي پشتيباني از نيروهاي انتظامي؛ استقرار ناوهاي جنگي و جنگندههاي F-35 در كاراييب جهت رهگيري قاچاق مواد مخدر؛ ايجاد منطقهاي نظامي شده در مرز مكزيك با امكان بازداشت غيرنظاميان؛ عملا بازتابدهنده چرخشي به سمت تهديدات نزديك و فوري است. اين همان چيزي است كه از آن به عنوان «عقبنشيني آرام» ياد شده است. البريج كولبي (Elbridge Colby)؛ معمار اصلي استراتژي دفاعي ۲۰۱۸ و نويسنده كتاب استراتژي انكار (2021)، پيشتر از مدافعان سرسخت بازدارندگي چين بود. تغيير موضع او در مقام رييس سياستگذاري پنتاگون نشان ميدهد كه دسترسي به دادههاي جديد و ارزيابي واقعبينانه از موازنه قدرت در شرق آسيا، او را به سمت نوعي انزواگرايي سوق داده است. همسويي او با معاون رييسجمهور جيدي ونس كه خواهان كاهش تعهدات خارجي امريكاست، بيانگر تثبيت يك گفتمان نوين در سياست خارجي واشنگتن است.اين تغيير جهت پيامدهاي چندوجهي دارد: (1) متحدان آسيايي امريكا: بر اساس تحليل وايت (White, 2019)، كشورهاي ژاپن، كره جنوبي و تايوان با كاهش اتكا به واشنگتن، ناچار به تقويت توان دفاعي مستقل خود خواهند شد. احتمال بازانديشي حتي در سياستهاي هستهاي اين كشورها وجود دارد. (2) چين و روسيه: گزارشRAND (2022) نشان ميدهد كه چين در محدوده ۱۰۰۰ مايلي سواحل خود برتري نظامي دارد. عقبنشيني امريكا اين برتري را تثبيت و به مسكو و پكن امكان تعميق نفوذ منطقهاي خواهد داد. (3) امريكاي لاتين: تمركز مجدد امريكا بر نيمكره غربي، مداخله بيشتر در كشورهايي نظير ونزوئلا را محتمل ميكند؛ روندي كه ميتواند به افزايش بياعتمادي و تنشهاي ضدامريكايي بينجامد. اگرچه ترامپ همچنان با لحن تند عليه چين سخن ميگويد و از ابزار تعرفههاي سنگين استفاده ميكند؛ اما تغيير استراتژي دفاع ملي بيانگر پذيرش واقعيتهاي ساختاري است. حفظ برتري در فاصله ۷۰۰۰ مايلي در برابر قدرتهاي رو به رشد، از منظر ژئوپليتيك و اقتصادي غيرممكن است.
ناتواني ساختاري امريكا براي عقبنشيني آرام
بحث درباره آينده نقش ايالاتمتحده در آسيا-پاسيفيك و نسبت آن با ظهور چين، طي دهه اخير يكي از پرتنشترين موضوعات سياست بينالملل بوده است. در اين ميان، استدلالي ارايه ميشود كه بر «لختي امپرياليستي» امريكا و ناتواني ساختاري آن براي عقبنشيني استراتژيك تاكيد دارد. اين ديدگاه، در تركيب با نظريههاي روابط بينالملل نظير تله توسيديد و دادههاي جديد نظامي، تصويري پيچيده و در عين حال هشداردهنده از آينده نظم جهاني به دست ميدهد. سيستم سياسي-اقتصادي امريكا، متشكل از منافع متضاد گروههاي فشار بهويژه مجتمع نظامي-صنعتي، مانع از طراحي و اجراي يك «خروج منسجم» از آسيا ميشود. حتي در شرايطي كه اسناد رسمي مانند استراتژي دفاع ملي ۲۰۱۸ يا پيشنويس ۲۰۲۵ بر دفاع از وطن و محدوديت منابع تاكيد ميكنند، واقعيت آن است كه ساختار قدرت در واشنگتن امكان كنار گذاشتن نقش امپرياليستي را نميدهد. اين تناقض به معناي واگذاري بار بيشتر به متحدان منطقهاي و نه ترك ميدان است. مطالعه معروف گراهام آليسون درباره «تله توسيديد» نشان ميدهد كه در ۷۵ درصد موارد تاريخي، رقابت ميان يك قدرت در حال ظهور و يك قدرت مسلط به جنگ انجاميده است.
از اين زاويه، برخورد چين و امريكا نيز بالقوه به سمت رويارويي سوق داده ميشود. منتقدان معاصر؛ ازجمله برندز و بكلي، اما بر اين باورند كه اين چارچوب بيش از حد سادهانگارانه است و شرايط امروز، با توجه به پيچيدگيهاي داخلي چين و ابزارهاي غيرمستقيم امريكا، الزاما به جنگ مستقيم منتهي نخواهد شد. اين نقدها همراستا با اين ديدگاه است كه ايالات متحده ترجيح ميدهد از مسيرهاي غيرمستقيم، مانند بيثباتسازي محيط پيراموني چين يا استفاده از نيروهاي نيابتي؛ نمونه بارز آن اوكراين، پيش برود. از منظر توان نظامي، دادههاي «ترازنامه نظامي ۲۰۲۴» موسسه IISS نشان ميدهد كه نيروي دريايي چين از نظر تعداد كشتيها از امريكا پيشي گرفته است. برتري چين در حوزه منطقهاي آسيا-پاسيفيك در تضاد با پراكندگي جهاني ناوگان ايالات متحده قرار دارد. اگرچه برخي اين وضعيت را نشانه عقبنشيني واشنگتن تعبير ميكنند، فازي معتقد است كه اين تفسير نادرست است. حضور بيش از ۲۵۰ پايگاه نظامي امريكا در سطح جهان (طبق دادههاي وزارت دفاع، ۲۰۲۳) و استقرار سامانههاي جديد مانند موشكهاي تايفون در ژاپن و فيليپين نشان ميدهد كه سياست مهار همچنان ادامه دارد و ايالات متحده از طريق شبكه متحدان و پايگاههاي خود جايگاهش را حفظ ميكند. تركيب اين واقعيتها تصويري متناقض به دست ميدهد: از يك سو، پنتاگون بر ضرورت تمركز بر امنيت داخلي تاكيد دارد؛ از سوي ديگر، پراكندگي جهاني پايگاهها و مانورهاي نظامي گسترده (مانند REFORPAC 2025) نشانه استمرار سياست مهار چين است. اين وضعيت نوعي بنبست استراتژيك است: امريكا قادر به عقبنشيني كامل نيست و در عين حال نميتواند بار هزينهها را به تنهايي تحمل كند. پيامد چنين الگويي افزايش خطر درگيريهاي غيرمستقيم، بيثباتي منطقهاي و احتمال تشديد تدريجي تنشهاست.
روشنساز كلام
استراتژي دفاع ملي ۲۰۲۵ در صورت تصويب، لحظهاي تاريخي خواهد بود: لحظهاي كه ايالات متحده بهطور رسمي از سياست «رقابت جهاني» فاصله گرفته و به سمت تمركز بر «امنيت داخلي» حركت ميكند. اين تحول ممكن است جايگاه تاريخي ترامپ را نه به عنوان رييسجمهوري كه «امريكا را دوباره بزرگ كرد»، بلكه به عنوان كسي كه «امريكا را دوباره واقعبين كرد» تثبيت كند.
ديدگاه مخالف؛ با وجود بدبيني ذاتي، اما بر يك واقعيت انكارناپذير تاكيد ميكند: ايالات متحده به دليل ساختار متناقض داخلي و الزامات امپرياليستي خود، در مسير عقبنشيني منسجم از آسيا نيست. تغيير رويكردها در اسناد استراتژيك بيشتر جنبه تاكتيكي دارند تا تحول بنيادين. در اين چارچوب، چين با اتكاي به تمركز منطقهاي و رشد توان دريايي خود، در برابر امريكا قرار گرفته است؛ اما جنگ مستقيم الزاما محتملترين سناريو نيست، بلكه تداوم رقابت غيرمستقيم، واگذاري مسووليت به متحدان و تشديد فضاي بيثباتي، سيماي واقعي آينده روابط دو قدرت را شكل خواهد داد. دكتراي حقوق نفت و گاز