• 1404 دوشنبه 24 شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6138 -
  • 1404 دوشنبه 24 شهريور

گفت‌وگو با امین فقیری به مناسبت انتشار چاپ جدید مجموعه داستان «تمام باران‌های دنیا»

می‌خواهم داستان‌هایم به زندگی مردم نزدیک باشد

شبنم کهن‌چی

امين فقيري دهه‌هاي متمادي است كه در ادبيات ايران حضور دارد؛ نويسنده‌اي كه نامش با «دهكده پرملال» به ياد مي‌آيد و همواره از نخستين چهره‌هاي «ادبيات روستا» شناخته شده است؛ اما او در طول اين سال‌ها، قلمش را محدود به روايت روستا نگه نداشت. فقيري با تجربه زيسته‌اش، از كلاس‌هاي كوچك و سرد مدارس روستايي تا سال‌هاي تلخ و پرالتهاب حاشيه شهر، داستان‌هايي نوشته كه همزمان بازتاب زندگي مردم و آينه رنج و اميد كودكان بودند؛ كودكاني كه در آثار او هميشه محور روايتند و صدايي كه در جامعه كمتر شنيده مي‌شود. او همواره در هيئت معلمي كه در كلاس‌هاي كوچك و پرگل‌ولاي حاشيه شهر ايستاده، روايت كرده است؛ معلمي كه دور ايستاده اما انگار همزمان در مركز. مجموعه داستان «تمام باران‌هاي دنيا» از فقيري به تازگي با نشر عينك راهي بازار كتاب شده. اين كتاب كه پيش از اين با نشر نوشتار منتشر شده بود، پس از 36 سال دوباره چاپ شده است. به اين مناسبت با اين نويسنده درباره تغيير مسير روايت از روستا به حاشيه شهر، نقش معلم و كودك در جهان داستاني‌اش، نسبت خاطره‌نويسي با داستان و همچنين نگاه او به وضعيت امروز ادبيات داستاني ايران گفت‌وگو كرديم. گفت‌وگويي كه نشان مي‌دهد براي فقيري، ادبيات همواره ادامه زندگي است؛ زندگي‌اي كه در دل واقعيت‌هاي تلخ، اميدي پنهان دارد.

   ‌جهان داستاني شما طي پنجاه سال گذشته يعني از زمان خلق «دهكده پرملال» تا امروز تغيير كرده. به نظر مي‌رسد در «دهكده پرملال» به عنوان يك ناظر اجتماعي در حال روايت هستيد، ولي در «تمام باران‌هاي دنيا» گويي در مركز روايت ايستاده‌ايد و نگاه فردي داريد. اين تغيير از نگاه خودتان چطور است؟

بله درست مي‌گوييد. دهكده پرملال، خود به خود حالت اجتماعي گرفت. طوري كه دكتر آريانپور سر كلاس درسش در دانشگاه به دانشجويانش توصيه كرده بود كه دهكده پر ملال را به عنوان يك اثر اجتماعي مطالعه كنند؛ اما در تمام باران‌هاي دنيا، سعي كردم از روستا بيرون آمده و از حاشيه شهر بنويسم. هدفم اين بود كه از مسائل واقعي، داستان بيرون بياورم.

  ‌ اتفاقا نكته جالب ديگري كه مي‌خواستم مطرح كنم اين بود كه شما به عنوان يكي از نويسندگان خوب ادبيات روستا شناخته شده‌ايد و در اين مجموعه داستان از روستا خارج شده‌ايد. به قول خودتان سراغ حاشيه شهر رفته‌ايد. آيا اين تغيير موضع علاوه بر اينكه خواستيد نگاه تازه به داستان داشته باشيد، به خاطر تغيير مخاطب هم بوده يا خير؟ چون مخاطب امروز شما نيز نسبت به گذشته تغيير كرده است. 

حقيقت اين است كه به مخاطب فكر نكردم. فكر كردم حالا كه در شهر زندگي مي‌كنم و در حاشيه شهر معلم هستم، مسائل حاشيه شهر را به گوش ديگران برسانم. بگويم امروز در حاشيه شهر چه مي‌گذرد. 

  ‌«معلم» در تمام كارهاي شما وجود دارد. به نظر مي‌رسد براي شما معلمي فقط يك شغل نيست، يك زاويه ديد، يك نوع جهان‌بيني است. در داستان‌هاي شما هميشه مدرسه و معلم و دانش‌آموز وجود داشته و دارد و نكته مهم اين است كه كودك در داستان‌هاي شما هميشه حامل رنج و اميد است. اهميت وجود معلم و نگاه به جهان از زاويه ديد او و نيز كودك در جهان داستاني شما چيست؟

من معتقدم چون مي‌خواهم داستان‌هايي بنويسم كه به زندگي مردم نزديك باشد و خودم بيشتر عمرم در مدرسه گذشته، در داستان‌هايم نقش معلمي پررنگ است. به هرحال طبيعي‌ است شغلم و چيزهايي كه مي‌ديدم در داستان‌هايم نيز تاثيرگذار باشد. مسائلي كه مي‌ديدم، بغرنج بود و روي من تاثير مي‌گذاشت را وارد داستان‌هايم مي‌كرد و آنها را مي‌نوشتم؛ بيشتر به صورت داستان، بعضي مواقع نيز به صورت نمايشنامه. همه آن مسائل نيز به شغل و تجربياتي كه داشته‌ام برمي‌گردد. 

  ‌توجه به كودك در داستان‌هايتان نيز به همين مساله برمي‌گردد؟ چطور كودكان هميشه مركز روايت شما هستند؟ و اغلب رنج آنها روايت مي‌شود. صداي كودكان در ادبيات به خصوص كودكان حاشيه‌نشين و روستاها، به صورت رسمي هيچ‌وقت شنيده نمي‌شود. مي‌توان گفت مي‌خواهيد اعتراض خود را به اين شيوه در ادبيات نشان دهيد؟ يا فقط مي‌خواهيد صداي كودكان را در آثار خود حفظ كنيد؟

به نظرم اين مساله به دوران كودكي خودم برمي‌گردد. منظورم فقر نيست، بيماري و سختي‌ است. كودكان روستا و حاشيه‌نشين نيز خيلي سختي مي‌كشيدند. در نتيجه عمدا مسائل مربوط به كودكان را تلخ ننوشتم. واقعا همينطور بود. ممكن است در اين كار افراط كرده باشم، اما نمي‌توانستم زندگي كودكي كه رنج مي‌كشد، فقر و خسته است را تغيير دهم و شاد نشانش بدهم. چون به واقعيت ايمان دارم هميشه سعي كردم چيزي كه واقعيت دارد را روي كاغذ بياورم.

  ‌البته به خاطر همين مساله است كه به شما نويسنده «واقع‌گرا» مي‌گويند. در مجموعه داستان «تمام باران‌هاي دنيا» باران و سرما و گل و لايي كه ايجاد مي‌كند بسيار پررنگ و مهم است تا جايي كه به نام داستان و كتاب شما هم راه پيدا كرده است. در آثار قبلي نيز طبيعت بسيار پررنگ است. در زمانه‌اي كه شهر و مكان‌هاي سربسته بستر روايت داستان‌هاست و توجه چنداني به طبيعت نمي‌شود، اين تاكيد شما بر طبيعت ارزشمند است. آيا اين توجه عمدي است؟ 

درباره باران بايد بگويم جايي كه درباره‌اش داستان نوشته‌ام، مثل شهر نبود و كوچه و خيابان‌هايش آسفالت نشده بود. هميشه گل و لاي بود. هنگام باريدن باران، دانش‌آموزان كه به مدرسه مي‌رسيدند؛ هميشه خيس بودند و مي‌لرزيدند. بيشتر اوقات من آنها را به دفتر مي‌بردم تا كنار بخاري علاالديني كه داشتيم، گرم شوند يا مثلا شلوارشان خشك شود. البته اكثرا شلوار هم نداشتند و زيرشلواري و دمپايي داشتند. اين مساله به خصوص باران روي من خيلي اثر مي‌گذاشت. حالا البته مي‌گويند زماني كه من به دنيا آمدم شب يلدا بوده و باران هم مي‌باريده. ممكن است اين مساله هم روي من اثري گذاشته باشد. 

  ‌به اين مساله اشاره كرديد كه دوست داشتيد از اين بچه‌ها و شرايط سختي كه در آن زندگي مي‌كردند بنويسيد تا وضعيت زندگي آنها را به ديگران نشان دهيد. به اين مساله هم اشاره كرديد كه داستان‌هاي شما برآيند تجربه زيسته شماست. فكر مي‌كنم چند داستان از مجموعه داستان تمام باران‌هاي دنيا، به‌نوعي خاطره‌نويسي محسوب شود. در اين مجموعه براي شما نوستالژي اهميت بيشتري داشته يا همدلي؟ يا به منظور آگاهي تاريخي خواستيد اين مسائل را به نسل جديد منتقل كنيد؟ و البته به اين مساله هم توجه كنيم كه داستان‌هاي اين مجموعه مربوط به دهه شصت است و نزديك به چهار دهه از آن زمان گذشته. 

من سعي كردم فضاي آن زمان، وضعيت اقتصادي، فقر، بي‌سوادي و مهاجرت را در اين داستان‌ها به تصوير بكشم. حتما يك نوع خاطره‌نويسي نيز مي‌شود اسمش را گذاشت. البته مردمي كه من مي‌ديدم مثلا عشايري بودند كه مال و حالشان را از دست داده بودند، به اجبار كوچ كرده بودند كنار شهر. يا مثلا شهرنشيناني بودند كه ورشكسته شده بودند و چون در حاشيه شهر، زمين و خانه ارزان بود، آنجا تكه زميني خريده بودند و زندگي مي‌كردند. سر هزاران گروه آنجا باز بود، حتي رانده‌شده‌هاي عراقي. مي‌گفتند آنجا همه‌چيز پيدا مي‌شود، مي‌توانيد خودتان حدس بزنيد از قاچاق و اسلحه و... چون سال‌هاي اول بعد از انقلاب بود، همه‌چيز به‌هم ريخته بود و من ناگهان در دل اين مسائل قرار گرفتم و هيچ راهي نداشتم جز نوشتن اين مسائل. 

  ‌چه مدتي آنجا بوديد؟

حدود ده سال آنجا بودم.

  ‌روزهاي سختي گذرانديد آن هم حاشيه شهر، جايي كه مي‌گوييد همه‌چيز در دسترس بوده و هر اتفاقي مي‌توانست براي بچه‌ها بيفتد. طي آن سال‌ها و حتي بعدتر، پيش آمده به هر دليلي از تلخي زياد گرفته تا خط قرمزها، در آثارتان خودسانسوري كنيد؟ 

در داستان‌هايم به صورت كلي، بعضي جاها بله. ولي در اين كتاب يعني تمام باران‌هاي دنيا من به‌هيچ عنوان، به اصطلاح دندان روي حرف نگذاشتم. هر چيزي كه بوده نوشتم. مثلا در داستاني كه يك نوجوان سوم راهنمايي مي‌خواهد به جبهه برود و مي‌گويد آنجا به ما مرغ مي‌دهند. اين منتهاي فقر و بدبختي آن بچه را نشان مي‌دهد. 

  ‌شما از سال 43 نوشتن را شروع كرديد. طي اين روند شصت ساله زبان شما چه تغييري كرده؟ در اين مجموعه داستان كه البته داستان‌هاي دهه 60 است، زبان شما بسيار روان‌تر، ساده‌تر و حتي گاهي شاعرانه بوده. در مجموعه داستان قبلي شما «آب ناز» هم كه درباره‌اش قبلا گفت‌وگو كرديم نيز اين تغيير به وضوح ديده مي‌شد. مي‌دانم شما به زبان در داستان اهميت زيادي مي‌دهيد. امروز، اگر مي‌خواستيد داستان‌هاي قديمي‌تان را دوباره بنويسيد آيا زبان، لحن و زاويه را تغيير مي‌داديد؟

صد درصد. به خاطر تجربه زياد، نوشتن زياد و احاطه به واژه‌هاي زيادتر، زبان تغيير كرده است. هرچقدر قديم داستان‌هايي با كلمات ساده داشتم حالا براي داستان‌هايم كلمات متشخص‌تري انتخاب كرده‌ام.

  ‌ بيشتر داستان‌هاي شما راوي اول شخص است كه به تجربه زيسته شما بسيار نزديك هستند. هيچ‌وقت وسوسه شده‌ايد داستان‌هايتان در روستا يا حاشيه شهر را با همان فضا از نگاه يك زن روايت كنيد؟ 

زن در داستان‌ها به اصطلاح قهرمان بوده اما راوي نبوده. واقعيت اين است كه من به موضوعي برخورد نكردم كه راوي‌اش خود زن باشد. راوي يا اول شخص مفرد بوده يا داناي كل بوده. نه كه عمدا اين كار نكرده باشم، پيش نيامده. 

  ‌فكر كنم اغلب اوقات انتخاب شما داستان كوتاه باشد تا رمان. درسته؟

بله، انتخاب اول من داستان كوتاه است. البته به موضوعي كه به ذهنم مي‌رسد یا بر من تاثير مي‌گذارد نيز بستگي دارد. بعضي از موضوعات براي نوشتن رمان مناسب است. من تاكنون چهار يا پنج رمان نوشته‌ام. ولي خب اغلب انتخابم نوشتن داستان كوتاه است. حدود ۲۰ مجموعه داستان كوتاه تا به حال نوشته‌ام. 

  ‌فكر مي‌كنيد داستان كوتاه در جامعه تاثيرگذارتر است يا رمان؟ 

بستگي به اين موضوع دارد كه هر كدام از اين فرم‌ها، خوب نوشته شده باشد يا خير. داستان كوتاه چون خواندنش وقت كمتري مي‌گيرد شايد تاثير‌گذارتر باشد. اما در هر فرمي اگر موضوع خوب انتخاب شده باشد و خوب پرداخت و اجرا شده باشد، اثرگذار است. صرف اينكه داستان كوتاه باشد، طرفدار پيدا نخواهد كرد. داستان كوتاه بايد حتما «آن» داشته باشد، چيزي درونش باشد كه مردم جلب آن شوند. در مورد رمان نيز همينطور است. رمان‌هاي بسياري در دنيا داريم ولي مثلا حدود چهل يا پنجاه رمان مطرح شده و شهرت پيدا كرده. 

  ‌ مي‌خواهم نظرتان را درباره وضعيت ادبيات داستاني امروز ايران بدانم.

به نظر من امروز، داستان‌ تحت سيطره خانم‌هاست. بانوان بيشتر اقبال كردند به نوشتن، بيشتر كار مي‌كنند و كارهاي خوبي هم مي‌نويسند. مردها به خاطر سانسور و اينكه نمي‌توانند همه‌چيز را منتشر كنند، همه كتاب‌هايي دارند كه كنارشان به اصطلاح خاك مي‌خورد و منتظرند فضا بازتر شود تا بتوانند چاپ كنند. البته اين امر را پيشرفت مي‌دانم و فكر مي‌كنم ادبيات داستاني از نظر فرم و فن و تكنيك رو به جلوست.

  ‌شما گفتيد مردان كمتر مي‌نويسند چون نمي‌توانند همه‌چيز را منتشر كنند. اين در حالي است كه زنان هم در همين فضا مي‌نويسند. فكر نمي‌كنيد دليل اصلي تفاوت، نه سانسور، بلكه تغيير نگاه نسل جديد به ادبيات و روايت باشد؟

آقايان كلا كمتر كار مي‌كنند، نه فقط به خاطر سانسور. ما دوره‌هايي داشتيم كه ادبيات بيشتر مال مردها بود. تعداد نويسنده‌هاي خانم از انگشتان يك دست تجاوز نمي‌كرد. ولي رفته‌رفته به نظرم اين وضع عوض شد.

  ‌آيا منظورتان اين است كه زنان به خاطر اينكه موضوعات متفاوتي نسبت به مردها انتخاب مي‌كنند، بيشتر مي‌نويسند و منتشر مي‌كنند؟

حتما. يكي از دلايل هم مي‌تواند اين باشد. نگاه و دنياي زنان نسبت به نگاه و دنياي مردها تفاوت بسياري دارد.

  ‌منظورتان اين است كه به خاطر اين موضوعات كمتر شامل سانسور مي‌شوند؟

شايد، شايد. 

  ‌آيا درحال كار روي اثر جديدي هستيد؟

من در حال نوشتن يك رمان بر اساس زندگي‌ام هستم.

 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون