غرب به دنبال نمد مال كردن ايران است
نصرتالله تاجيك
بيانيه اخير چهار كشور اروپايي كه تنها يك روز پس از تفاهم ايران و آژانس بينالمللي انرژي اتمي منتشر شد و اقدام كرهجنوبي و بيانيه اعضاي «مكانيسم پاسخ سريع» گروه هفت (آلمان، كانادا، ايالاتمتحده، فرانسه، ايتاليا، ژاپن، بريتانيا و اتحاديه اروپا) به اتفاق كشورهاي همراه (استراليا، نيوزيلند، هلند و سوئد) در مورد مسائل داخلي ايران نشانهاي روشن از استراتژي تازه غرب در قبال تهران است؛ استراتژياي كه ميتوان آن را «نمدمال كردن ايران» توصيف كرد. به بيان ديگر، غرب با تقسيم كار، تلاش ميكند از يكسو آژانس را به سمت تفاهم با ايران سوق دهد و ازسوي ديگر با صدور بيانيههاي سياسي و تهديدآميز، فشار رواني و رسانهاي مداومي بر تهران وارد سازد. بعد از بيانيه قاهره بعضي تحليلگران چنين رفتاري را پيشبيني ميكردند و قابل پيشبيني بود كه چنين رفتاري را شاهد باشيم. گفته ميشد احتمالا اروپاييها به دنبال كاستن از سطح فشارهاي خود و از دست دادن اين فرصت كه براي آن در برجام مانده بودند، نيستند و احتمال چنين موضعگيري داده ميشد. اين استراتژي نمدمال با اعمال فشار رواني با هدف ايجاد نوعي سردرگمي در محاسبات ايران و محدود كردن امكان اتخاذ مواضع منطقي و حسابشده از سوي تهران است؛ رويكردي كه درنهايت فضاي ديپلماسي را متشنج و دشوارتر ميكند كه منجر به عدم اتخاذ موضعي معقول ازسوي ايران خواهد شد، اما همچنان ايران بايد به ديپلماسي وفادار بماند. هر چند اين وضعيت ميتواند براي ايران هزينهزا باشد، اما واقعيت اين است كه در شرايط كنوني كشور كه تا حدودي تحميلي يا بر اثر بلاتصميمي يا بدتصميمي ايجاد شده راهي جز پيگيري ديپلماسي پيشِرو ندارد. چه به دليل فشارهاي بيروني و چه در نتيجه برخي سوءتدبيرها در گذشته، امروز فضاي مانور ايران محدودتر از گذشته شده است.
فرصتهاي اهرمسازي بهويژه در عرصه ديپلماسي و آنچه به ايران مربوط ميشود، كاهش يافته و ما برخلاف انتظار نتوانستهايم يك بلوك قدرتمند منطقهاي يا بينالمللي براي حمايت از خود شكل دهيم، زيرا در عمل، ايران بار سنگين اين تقابل را به تنهايي بر دوش ميكشد؛ درحاليكه ظرفيت مادي و معنوي كشور براي چنين فشاري، آماده و كافي نيست. مگر آنكه بيشتر به تحولات بيروني و منطقهاي و بينالمللي چشم بدوزيم كه آن هم به تنهايي كفايت نميكند! در همين چارچوب، تفاهم اخير ايران و آژانس نيز واجد اهميت خاصي است.
اين تفاهم به گونهاي طراحي شده كه اگر اروپاييها حاضر به همكاري و همراهي با روند جديد همكاري ايران و آژانس نباشند، اساسا امكان استمرار اين همكاري ميان تهران و آژانس زير سوال خواهد رفت. طبيعي است كه توقف چنين روندي تبعات سياسي و حقوقي مهمي براي ايران به همراه خواهد داشت و پرسش اساسي اين است كه آيا كشور براي رويارويي با اين تبعات آماده شده است يا خير؟! بحث من اين است كه ايران اگر در شرايط كنوني كارتهاي بازدارنده كافي براي اعمال فشار متقابل در اختيار داشت شرايط قطعا متفاوت بود! درنتيجه، الان كه آن بازدارندگي خاورميانهاي آسيب ديده بيش از هر چيز به يك دوران گذار و صبوري ديپلماتيك نيازمنديم؛ دورهاي كه در آن با صبر، پايداري و وفاداري ديپلماتيك، طراحي و ابتكار عمل و ايدههاي نو و پيشنهادهاي جديد بتوانيم مرحله حساس فعلي را پشت سر بگذاريم و در آينده با شرايطي بهتر و ابزارهايي قويتر اهداف ملي خود را دنبال كنيم.
هر چند كه همچنان بيانيه يا تفاهمي كه اخيرا ميان ايران و آژانس بينالمللي انرژي اتمي شكل گرفته، هنوز به طور رسمي منتشر نشده و جزييات مكتوب آن دراختيار رسانهها قرار نگرفته است. از همين رو، نميتوان با قطعيت درباره مفاد دقيق آن سخن گفت. با اين حال، روشن است كه هرگونه اختلاف بر سر اين متن به سود ايران نخواهد بود. در شرايط كنوني، عليرغم آنكه آژانس همواره به سياسيكاري و سوءاستفاده از موقعيت خود متهم ميشود، تهران راهي جز همكاري با اين نهاد ندارد. تمركز اصلي آژانس اكنون بر سر موضوع حساس ۴۰۰ كيلوگرم مواد غنيشده ۶۰درصدي ايران است؛ ساير مواردي كه مطرح ميشود بيشتر جنبه پوششي دارند. بنابراين، حتي اگر نقدهايي به عملكرد آژانس وارد باشد، ايستادن در موضع تقابل آشكار با اين نهاد ميتواند تبعات سنگيني براي كشور به همراه داشته باشد. تجربه گذشته نيز نشان داده كه آژانس به عنوان يك مرجع بينالمللي به راحتي قادر است پرونده ايران را ذيل فصل هفتم منشور ملل مطرح كند؛ اتفاقي كه پيامدهاي آن براي تهران كاملا روشن است. از اين منظر، منطقي نيست خطوط قرمز خود را آنقدر گسترده كنيم كه همكاري با آژانس به نقطه تقابل برسد، بلكه بايد كوشيد اين نهاد از فضاي سياسي فاصله بگيرد و تعاملات خود با ايران را در چارچوب فني و تكنيكي دنبال كند. در عرصه داخلي، هر چند مباحثي چون مسووليتهاي دستگاههاي نظارتي يا رقابتهاي جناحي وجود دارد، اما اين مسائل در شرايط فعلي تعيينكننده نيستند.
آنچه اهميت دارد، مديريت تعامل همزمان با سه بازيگر اصلي است: آژانس، اروپا و امريكا. اكنون كه تفاهمي با آژانس به دست آمده، بايد تلاش شود اين توافق زمينه اجرايي پيدا كند. روشن شدن و شفاف شدن اين مسير، بيترديد بر روابط ايران با اروپا نيز اثر مثبت خواهد گذاشت، اما خود اروپا در اختلاف با ما نيز بيانگيزه نيست! بايد نقاط مشكلزا را كالبدشكافي و رفع و رجوع كرد. قضيه اوكراين ازجمله اين مسائل است. درخصوص ايالاتمتحده نيز، مسير و الزامات خاص خود را دارد. اينجا مساله اسراييل مهم است و اينكه دليلي ندارد به تنهايي مقابل اسراييل قرار بگيريم! در شرايط كنوني، زمان به عامل تعيينكننده بدل شده است. اروپا تمايلي ندارد فرصت استفاده از مكانيسم ماشه را از دست بدهد. اساسا حضور اروپا در برجام نيز بيش از هر چيز براي حفظ همين ابزار بوده تا بتواند با امتيازي در دست در مقابل امريكا در معادلات منطقهاي و بينالمللي نقشآفرين باقي بماند. در واقع، اروپا از اين اهرم براي معامله و بدهبستان با امريكا بهره ميگيرد و در اين مسير، هزينه آن را از جيب ايران ميپردازد. با وجود اين، گرداننده اصلي اين تعزيهگردان سياسي همچنان ايالاتمتحده است. واقعيت آن است كه ايران در حال حاضر فاقد اهرمهاي بازدارنده موثر براي معامله با امريكا است. سرمايهگذاريهاي منطقهاي كشور تا حد زيادي آسيبديده و ابزار فشار ما در عرصه سياست خارجي تاحدي تضعيف شده است.
بنابراين، بحث تعامل يا مذاكره با امريكا از منظر انتخابهاي متنوع مطرح نيست، بلكه از اين جهت اهميت دارد كه واشنگتن صحنهگردان اصلي است و ما ناگزير بايد براي مديريت اين وضعيت، فرمولي واقعبينانه طراحي كنيم. ميدانيم كه امريكا با خيال آسوده و از موضع بينياز، با ايران برخورد ميكند. اين كشور با واگذاري بخشي از فشارها به اروپا، عملا هزينهاي متحمل نميشود و تلاش دارد ايران را در موقعيتي قرار دهد كه خود داوطلبانه به سمت واشنگتن برود. خطر اصلي اينجاست كه بيتصميمي يا تاخير در تصميمگيري ميتواند ايران را در موقعيتي قرار دهد كه هم زيانهاي فشار غرب را متحمل شود و هم از امتيازات احتمالي مذاكرات بيبهره بماند. به علاوه، ضعف در بازدارندگي خارجي و داخلي، شرايط را پيچيدهتر كرده است. در داخل به دليل مشكلات اقتصادي، اجتماعي و شكافهاي سياسي، انسجام ملي آسيب ديده است. در خارج هم به دليل تحولات خاورميانه! اين وضعيت ايران را در موقعيتي شكننده قرار داده و ضرورت طراحي يك سياست تازه براي خروج از دور باطل فعلي را دوچندان كرده است. هرچند تحولات منطقهاي از جمله حمله اسراييل به قطر و جنگ غزه ميتواند فضاي بينالمللي را تا حدي به سود ايران متأثر سازد، اما اين متغيرها صرفا اهرمهاي كمكي هستند و نميتوان بار اصلي سياست خارجي را بر آنها سوار كرد.
جايگاه ژئوپليتيك ايران به اندازهاي مهم است كه كشور بايد بر پايه ظرفيتها و اهرمهاي داخلي خود سياست خارجياش را بازطراحي كند. به بيان ديگر، تحولات منطقه و بحرانهاي جهاني شايد فرصتهاي مقطعي فراهم كنند، اما كليد اصلي در گرو بازسازي اهرمهاي پايدار و داخلي است؛ امري كه متاسفانه بايد سالها پيش آغاز ميشد و امروز بيش از هر زمان ديگري ضرورت يافته است و بايد شرايط را به نحو مطلوبي مديريت كنيم. فرصتهاي نشستهاي بينالمللي و منطقهاي فرصت مغتنمي براي لابيگري و يارگيري و فرصتسازي است براي فعال كردن مذاكره ايران و امريكا. ما نياز به يك اراده ملي براي حل مشكلات خود با غرب داريم. ارادهاي ناشي از انسجام داخلي حداكثري. انشاءالله!
ديپلمات بازنشسته و استاندار پيشين