بازانديشي در روابط ايران و تركيه
مريم گمشاد
پس از تهاجم وحشيانه 11 سپتامبر2001 گسست بنياديني در روابط بينالملل ايجاد كرد و به بازتوليد گفتمان «برخورد تمدنهاي» ساموئل هانتينگتون منجر شد. اين گفتمان با تاكيد بر تقابل هويتي ميان شرق و غرب ترس از «ديگري» را در هر دو سوي اين دوگانه تقويت كرد و زمينهساز كاهش مدارا، همفكري و گفتوگوي بين فرهنگي شد. خاورميانه به عنوان منطقهاي كه در آن نزاعهاي هويتي و امنيتي غالب است، پيش از هر زمان ديگري به كانون ناامني جهاني تبديل شده است. فقر، توسعهنيافتگي و بحرانهاي داخلي، همراه با مداخلات خارجي به ويژه از سوي ايالات متحده، اين منطقه را به ميدان رقابتهاي ژئوپليتيكي بدل كرده است. حضور اسراييل و رويكردهاي نظاميمحور، نه تنها راهحلي براي مشكلات منطقه ارايه نداده، بلكه دامنه منازعات را گستردهتر كرده است. در اين ميان روابط ايران و تركيه، دو قدرت منطقهاي با پيشينه تمدني غني و موقعيت استراتژيك در مسير جاده ابريشم، تحت تاثير رقابتهاي ژئوپليتيكي و امنيتي قرار گرفته است. با اين حال با بهرهگيري از چارچوب نظري «قدرت نرم» جوزف ناي ميتواند به عنوان راهكاري نوين براي كاهش تنشها و تقويت همكاريهاي منطقهاي فرهنگي عمل كند كه بر جاذبه فرهنگي، ارزشها و ديپلماسي عمومي استوار است، در مقابل قدرت سخت نظامي و اقتصادي قرار ميگيرد و بر توانايي فرهنگ، هنر و ارزشهاي مشترك تاكيد دارد. ايران و تركيه، با تكيه بر ميراث فرهنگي مشترك و هويتهاي متكثر خود ميتوانند از اين ظرفيت براي بازسازي روابط و ترويج منطقهاي و بينالمللي بهره گيرند.
آمارتياسن، اقتصاددان و فيلسوف برجسته در نظريه خود درباره هويتها استدلال ميكند كه خشونت اغلب از تاكيد بر هويتهاي تك بعدي نظير قوميت يا مذهب ناشي ميشود. در مقابل به رسميت شناختن هويتهاي متكثر از شهروندي و علايق هنري تا تعلقات فرهنگي ميتواند به عنوان منشا صلح و همزيستي مسالمتآميز عمل كند. اين ديدگاه براي ايران و تركيه كه هر دو از تنوع قومي، زباني و فرهنگي برخوردارند، اهميت اساسي دارد. ايران با اتكا به تاريخ طولاني خود در پرورش تكثر هويتي و صلح، ميتواند با تقويت «دوستي مدني» در داخل از طريق احترام به حقوق اقليتها، زنان و تضمين حقوق شهروندي، بنيانهاي يك همبستگي داخلي را مستحكم كند.
اين همبستگي شرط لازم براي ايفاي نقش موثر در ديپلماسي منطقهاي و بينالمللي است. تركيه نيز با تجربه تاريخي خود در امپراتوري عثماني و تنوع فرهنگ كنوني ميتواند از هويتهاي متكثر به عنوان ابزاري براي ديپلماسي فرهنگي بهره گيرد و جاده ابريشم كه در گذشته كريدوري براي تبادلات فرهنگي و اقتصادي بود، امروز ميتواند به عنوان بستري براي بازآفريني گفتوگوهاي فرهنگي ميان اين دو كشور عمل كند. ميراث ناملموس مشتركي نظير نوروز، اشعار مولانا و آيينهاي عرفاني و صوفيانه، از جمله سماع، نه تنها عوامل همبستگي بخش هستند، بلكه به عنوان ابزارهاي قدرت نرم، قابليت تاثيرگذاري در سطح بينالمللي را دارند. اشعار سعدي با محوريت جهان وطني و همبستگي انساني (بنيآدم اعضاي يكديگرند) ميتواند به عنوان پيامي جهاني براي تقريب فرهنگي و تعميق تفاهم بينالمللي به كار گرفته شود. نقش سينما و موسيقي در ديپلماسي عمومي به عنوان يكي از موثرترين ابزارهاي ديپلماسي عمومي، ظرفيت بالايي براي ترويج گفتوگوي بين فرهنگي را دارد. در ايران، فيلم «باشو، غريبه كوچك» ساخته بهرام بيضايي نمونهاي برجسته از اين ظرفيت است. اين فيلم با تصوير كشيدن همزيستي قومي (عرب و كرد) در بستر جنگ ايران و عراق، اسطوره ايران يكپارچه زباني و نژادي را به چالش ميكشد و نشان ميدهد چگونه هويتهاي متكثر ميتوانند در برابر ظلم همزيستي مسالمتآميزي ايجاد كنند. در تركيه نيز فيلمهاي ييلماز گوني با تمركز بر مسائل اجتماعي و قومي، پتانسيل بالايي براي همكاري فرهنگي با ايران دارد. فيلمهاي ييلماز گوني با روايت رنجها و آرزوهاي مشترك انساني، بهويژه در زمينه بيعدالتي، هويت و مقاومت، پلي قدرتمند براي ايجاد همدلي و درك متقابل بين فرهنگها و ترويج صلح از طريق ديپلماسي فرهنگي هستند. اين دو كشور ميتوانند با تبادل آثار سينمايي و برگزاري جشنوارههاي مشترك، بستري براي گفتوگوي فرهنگي فراهم كنند. موسيقي، به عنوان زباني جهاني، ابزار ديگري براي ديپلماسي عمومي فرهنگي است. موسيقي بلوچي با ريتمهاي اصيل و مضامين عرفاني نظير «زهيرك» و «موتك» جايگاه برجستهاي براي ارتباطات مسالمتآميز دارد. زهيرك كه در اصل آواز زنان بلوچ است و بيشتر با مضامين عاشقانه، سوگناك و بيان غم فراق همراه است؛ با اين حال، گاه رنگ و بوي عرفاني نيز مييابد و بدين ترتيب ظرفيتي نمادين براي گفتوگوي فرهنگي پيدا ميكند. موسيقي كردي با تنوع ريتميك و محتواي غني خود در قالب «سياچمانه» و «هوره» نه تنها بازتاب غناي فرهنگي اين اقوام است، بلكه ميتواند به عنوان نمادهايي از صلح و مقاومت در تعاملات بينالمللي به كار گرفته شود.
تجربههاي موفق جهاني در زمينه ديپلماسي، نظير ديپلماسي پينگپنگ ميان چين و ايالات متحده در دهه 1970 يا پلان مارشال فرهنگي در اروپا پس از جنگ جهاني دوم نشان ميدهند كه فرهنگ ميتواند به عنوان عاملي براي كاهش تنشها و ايجاد فضاي تعامل عمل كند. احياي جاده ابريشم به عنوان كريدوري براي تبادل فرهنگي و نه صرفا اقتصادي با بهرهگيري از نظريه قدرت نرم جوزف ناي، ميتواند الگويي براي همكاريهاي منطقهاي و بينالمللي ارايه دهد. اين رويكرد كه بر شبكههاي اجتماعي، فرهنگي، نخبگان علمي و هنري و جامعه مدني استوار است، ميتواند جايگزين رقابتهاي ژئوپليتيكي شود و گفتوگو را به جاي تقابل قرار دهد.
دانشجوي دكتري علوم سياسي دانشگاه شيراز