هوش مصنوعي ضرورت نوين سياست خارجي
محمدحسين اميرحسيني
در روزهاي اخير، سخنان وزير امور خارجه درباره «هوش معمولي» و مقايسه آن با «هوش مصنوعي» بازتاب گستردهاي يافت. دكتر عراقچي در گفتوگويي در صداوسيماي جمهوري اسلامي در پاسخ به سوال مجري درباره استفاده از هوش مصنوعي در مذاكرات گفت: «هوش معمولي خود ما كم از هوش مصنوعي ندارد.» او در ادامه افزود كه ما در وزارت امور خارجه جلسات توفان فكري (Brain Storming) برگزار ميكنيم كه نتيجهاش شايد مشابه نتيجه كار هوش مصنوعي باشد و در اين جلسات برخي همكاران از موضع طرف مقابل با ما مذاكره ميكنند و نقش «وكيل شيطان» را بازي ميكنند كه اين خيلي به تمرين فكري ما كمك ميكند. اين سخنان، هر چند بر اعتماد به توانمندي و تجربه ديپلماتهاي ايراني تكيه دارد، اما يك پرسش اساسي را پيشروي ما ميگذارد: در جهاني كه ديپلماسي هر روز بيشتر به سمت دادهمحوري و بهرهگيري از ابزارهاي تحليلي پيشرفته ميرود، آيا اتكاي صرف به «هوش طبيعي» و شيوههاي سنتي كفايت ميكند؟ اگر آنچه وزير امور خارجه بيان كرده، بازتابدهنده رويكرد غالب در وزارتخانه باشد - يعني تداوم روشهاي مرسوم و بيتوجهي يا بياعتمادي به فناوريهاي نوين در پردازش دادهها - آنگاه جاي نگراني جدي وجود دارد؛ زيرا اين عقبماندگي ميتواند هزينههاي سنگيني براي سياست خارجي ايران در پي داشته باشد. ديپلماسي امروز بيش از آنكه هنر كلام يا محصول شهود فردي باشد، بر شانههاي علم داده، مدلسازي رفتاري و تحليل شبكههاي پيچيده قدرت بنا شده است. كشورهايي كه خود را پيشگام در رقابت ژئوپليتيك ميدانند، سالهاست در وزارت خارجه، انديشكدهها و مراكز امنيتي خود، تيمهايي ويژه تشكيل دادهاند كه ماموريتشان نه فقط تحليل مواضع رسمي، بلكه كالبدشكافي ذهن و رفتار بازيگران مقابل است. به بيان ديگر، ديپلماسي دادهمحور به يكي از ابزارهاي كليدي در سياست خارجي آنها تبديل شده است. در اين چارچوب، هر سخنراني، مصاحبه يا حتي يك توييت از سوي مقامهاي سياسي، با استفاده از ابزارهاي پردازش زبان طبيعي بهدقت تحليل و ارزيابي ميگردد. مدلهاي پيشرفته مانند LDA و BERT مفاهيم پنهان را در قالب خوشههاي معنايي نمايان كرده و كليدواژههاي اصلي را استخراج ميكنند. ابزارهايي مانند LIWC ميزان پيچيدگي شناختي و سطح صميميت يا تهديد در كلام را ميسنجند. سامانههاي تحليل احساسات (Sentiment Analysis) بار هيجاني گفتار را مشخص ميكنند و تحليل شبكه (Network Analysis) روابط پنهان ميان كنشگران را آشكار ميسازد. نتيجه اين فرآيند، شكلگيري يك كارنامه بهروز است؛ پروندهاي جامع كه نه تنها شامل مواضع رسمي فرد، بلكه الگوي رفتاري او در بحرانها، نحوه مديريت فشار و حساسيتهاي رواني و كلامي او را نيز بازتاب ميدهد. كشورها براساس همين پروندههاي دادهمحور، قبل از ورود به ميز مذاكره ميدانند طرف مقابل در چه موضوعاتي انعطافپذير است، چه واژگاني او را به واكنش هيجاني ميكشاند، الگوهاي چرخش مواضعش چگونهاند و چه روشهايي براي تغيير ذهنيتش وجود دارد. چنين سطحي از آمادگي، مذاكره را از بازي حدس و گمان به فرآيندي علمي و پيشبينيپذير بدل ميكند.
وضعيت فعلي؛ فرصت يا عقبماندگي؟
وزارت امور خارجه ما البته ظرفيتهاي انساني ارزشمندي دارد؛ ديپلماتهايي با سالها تجربه كه زير فشارهاي گوناگون تاب آوردهاند و كارآزموده شدهاند. اما در نبود يك ساز و كار نهادمند براي بهرهگيري از ابزارهاي تحليلي نوين، اين ظرفيتها در ميدان رقابت جهاني بهطور كامل بالفعل نميشود. ما همچنان با گزارشهاي سنتي، تحليلهاي كيفي و ارزيابيهاي محدود به تجارب فردي تصميم ميگيريم، در حالي كه طرفهاي مقابل، از فناوري براي ديدن چند گام جلوتر استفاده ميكنند. بيترديد وقت آن رسيده است كه وزارت امور خارجه به طور رسمي واحدي دايمي براي «تحليل داده» ايجاد كنند. اين واحد ميتواند با تركيب توان كارشناسان ايراني و ابزارهاي فناورانه، نقشهاي دقيقتر براي ديپلماسي كشور ترسيم كند.
پيشنهاد عملي: از داده تا تصميم
واحد دائمي «تحليل داده» در وزارت امور خارجه ميتواند بر چهار محور اصلي بنا شود:
۱- تحليل زبان و گفتمان: استفاده از مدلهاي پردازش زبان طبيعي (NLP) براي رصد تغييرات معنايي در گفتار رهبران و ديپلماتها.
۲- تحليل شبكه قدرت: شناسايي پيوندهاي پنهان لابيها، انديشكدهها و افراد اثرگذار بر سياست خارجي كشورها.
۳- مدلسازي عاملمحور (Agent-Based Modeling): شبيهسازي رفتار بازيگران در سناريوهاي متفاوت و پيشبيني واكنشهاي آنان.
۴- تئوري بازيها و شبيهسازهاي تعاملي: تمرين مذاكره با نسخههاي شبيهسازيشده از طرف مقابل و سنجش نتايج احتمالي.
اين مسير الزاما پرهزينه نيست و نيازي به بودجههاي هنگفت ندارد؛ ارزش آن بيش از هر چيز در طراحي درست و بهرهگيري هوشمندانه از فناوري است. تجربه كشورهاي پيشرفته نشان ميدهد كه هزينه ايجاد چنين ساختارهايي بهمراتب كمتر از خسارتهاي ناشي از خطاي محاسباتي در ديپلماسي است. با اين حال، موفقيت اين رويكرد صرفا به تخصيص اعتبار مالي وابسته نيست؛ بلكه نيازمند اراده جدي وزارت امور خارجه و نهادهاي عالي تصميمگير، ايجاد پيوند گسترده و هدفمند با دانشگاهها، اعتماد به دانش و تجربه متخصصان ايراني هوش مصنوعي و علم داده كه در داخل و خارج كشور فعال هستند و مهمتر از همه، جسارت تغيير و باور واقعي به نوآوري و شايستهسالاري است.
آيندهنگري در سياست خارجي
تجربه تاريخي نشان داده است كه در بزنگاهها، سياستمداران نه فقط درباره حال تصميم ميگيرند، بلكه مسير آينده را ريلگذاري ميكنند. ديپلماسي ايران ميتواند با پذيرش اين نگاه نو، خود را به الگويي منطقهاي و حتي جهاني بدل كند. در غير اين صورت، خطر تكرار اشتباهاتي مانند آنچه در عراق دهه ۹۰ ميلادي رخ داد وجود دارد؛ جايي كه تركيبي از ناتواني دستگاه ديپلماسي در انطباق با شرايط نوين بينالمللي، عدم درك صحيح تحولات جهاني و خطاهاي محاسباتي جدي در سياست خارجي، دستگاه حاكميت را به سمت روند فروپاشي پيش برد. فرصت آن هست كه ايران الگويي نو از حكمراني ارائه دهد. الگويي كه تجربه تاريخي و دانش بومي را با روششناسي دادهمحور و فناوريهاي جهاني پيوند زند. اگر چنين شود، ديپلماسي ايران نه فقط در دفاع از منافع ملي، بلكه در ارتقاي تصوير كشور در عرصه بينالملل موفق خواهد بود.
سخن آخر
سخنان وزير امور خارجه درباره «هوش طبيعي» بيترديد حامل اعتماد به نفس ملي است. اما جهان امروز بهگونهاي تغيير كرده كه تنها تكيه بر شهود و تجربه كافي نيست. اگر بخواهيم در ميدان ديپلماسي، بازيگر اثرگذار و آيندهنگر باشيم، بايد به طور ساختاري از ابزارهاي هوش مصنوعي، تحليل داده و مدلسازيهاي رفتاري بهرهمند شويم. ايجاد يك واحد دائمي «تحليل داده» در وزارت امور خارجه، ميتواند نقطه عطفي در تاريخ سياست خارجي ايران باشد؛ اقدامي كه نهفقط دقت تصميمگيريها را بالا ميبرد، بلكه الگويي تازه براي نسلهاي آينده سياستمداران كشور بهجا خواهد گذاشت. اين همان لحظه انتخاب است: يا در حصار روشهاي سنتي باقي بمانيم يا آغازگر مسيري شويم كه ايران را در تراز حكمراني قرن بيستويكم قرار ميدهد.
استاد هوش مصنوعي در دانشگاه شرق لندن و تحليلگر مسائل بينالملل