صدايي كه شنيده نشد
محمد آخوندپور اميري
«علي اسدي» و «مجيد تهرانيان» در طرحي پژوهشي به نام «آيندهنگري» كه در سال ۱۳۵۳ هجري شمسي به انجام رسيد و بعدها به كوشش «عباس عبدي» و «محسن گودرزي» در كتابي تحت عنوان «صدايي كه شنيده نشد (نگرشهاي اجتماعي - فرهنگي و توسعه نامتوازن در ايران)» توسط نشر ني به چاپ رسيد به دنبال طرح اين پرسش بنيادين بودند كه جامعه ايران در دهه ۱۳۵۰، نوسازيهاي شاه را چگونه ادراك ميكند؟ در اين پژوهش «علي اسدي» به اين نتيجه ميرسد كه در بين نخبگان و عامه مردم، ميل بازگشت به گذشته و تقويت بنيانهاي مذهبي در حال اوجگيري و رشد قابل ملاحظهاي است. ترجمان نتيجهگيري علي اسدي اين معنا را قوت ميبخشيد كه برخلاف سياستهاي حاكميت پهلوي كه به دنبال دينزدايي از جامعه و ترويج فرهنگ تجدد و مدرنيته بود، مسير حركت جامعه به سمت تقويت بنيانهاي مذهبي، معنويتگرايي و حمايت از نخبگان مذهبي (در راس آن نهاد روحانيت) بود.
از طرف ديگر «علي اسدي» ادعا ميكند كه ارزشهايي كه حاكميت به عنوان متولي آن و با بهرهگيري از ابزارهاي تبليغي به دنبال بسط و اشاعه آن بود، حتي در بين كارگزاران حاكميت نيز عموميت و خواهان چنداني نداشت و نتوانست پيوند قابل قبولي را در اذهان آنها برقرار سازد و حاكميت در گسترش سياستهاي خود در بين حلقه نزديك حاميانش هم توفيق چنداني را حاصل نکرد؛ چه برسد به ديگر طبقات و شؤون اجتماعي كه چندان با سياستهاي حاكميت همدل و همراه نبودند.
در تحقيقات ديگري كه از سوي انستيتوي مطالعات اجتماعي دانشگاه تهران در همان سالها صورت گرفت، نشان داده ميشود كه ۹۰ درصد دانشجويان، سياستمداران حاكميت پهلوي را ناصالح قلمداد کرده و طبيعتا ذهنيت مثبتي نسبت به آنها در سر ندارند. در همين راستا بيش از ۵۰ درصد دانشجويان، مشكلات سياستمداران را بياعتنايي به مشكلات اقتصادي - اجتماعي جامعه و وجود نابرابري اعلام کردند. اين نكته را نيز بايد در نظر داشته باشيم كه در آن روزگار جنبشهاي عدالتخواهانه و بحثهاي پيرامون شكاف طبقاتي ميان غني و فقير، استثمار تودهها و به طور كلي انگارههايي كه عموما توسط ادبيات چپ در حال رشد و گسترش بود، در بين نخبگان آن روزگار خواهان بسياري داشت و نيروي محركه خوبي در بين تودهها براي شكلدهي به هر جنبش اجتماعي و اعتراضي را فراهم ميساخت.
در ادامه بايد اذعان کرد كه افرادي همچون «هرمز مهرداد»، «داريوش همايون»، «علي اسدي» و «مجيد تــــهرانيان» در همايشي كه در سال ۱۳۵۳ در شهر شيراز تدارك ديده شد با استناد به دادهها و پيــمايــشهايي همچون آنچه شرح آن پيشتر عنوان شد به انتقاد از وضع موجود ميپردازند و وضعيت روز جامعه را چندان مناسب و همراه با سياستهاي حاكميت تلقي نميكنند. اما در همان همايش عدهاي از كارگزاران، ارائه چنين گزارشهايي را اساسا سياهنمايي عليه حاكميت پهلوي قلمداد کرده و واقعيت موجود را در تضاد با نتايج چنين پيمايشهايي بيان ميكنند.
اما نتيجه تحقيقات اجتماعي و پيمايشهاي ارائه شده و عدم توجه كافي به آنها كه نشان از نوعي ناشنوايي سيستماتيك در ساختار قدرت پهلوي ميداد، چند سال بعد تاثيرات خود را در قالب شكلگيري حركتهاي اعتراضي، تظاهرات گسترده و در نهايت وقوع انقلاب اسلامي نمايان ساخت. در واقع محققان عرصه اجتماع سالها پيش از وقوع انقلاب در ايران، پيرامون شكلگيري بستر نارضايتي و شكاف ميان حاكميت و جامعه، آژير خطر را به صدا درآورده بودند و نخبگان عرصه سياست در حاكميت پهلوي را نسبت به تبعات ادامه روندهاي معيوب سياستگذاريها آگاه ساخته بودند؛ اما نتايج امر نشان داد كه حاصل تحقيقات پژوهشگران چندان محل اعتنای كارگزاران حاكميتي قرار نگرفت.
اساسا پژوهشگران عرصه اجتماع و سياست به عنوان متوليان علمي در هر جامعهاي موظف هستند تا تحركات، تغييرات و دگرگونيهايي كه در بستر اجتماع و تحت تاثير عوامل و محركهاي مختلف در حال شكلگيري است را طي يك سلسله تحقيقات ميداني رصد کرده و با توجه به شناخت و ادراك حاصله، نسبت به آسيبشناسي وضع موجود و ارائه راهكار براي برونرفت از بحرانهاي پديدار شده، توصيههاي لازم را ارائه کنند. طبيعتا بهرهگيري از نتايج تحقيقات، پيمايشها و دادههاي آماري براي ساختارهاي تصميمگيرنده، در جهت حفظ بقاي سيستم، امري لازم و ضروري است. نتيجه اينكه بهرهگيري از تجربيات تاريخي، نحوه مواجهه با تغييرات ساختاري در بطن جامعه، تلاش در جهت شنيدن صداهاي اعتراضي و معناكاوي رويدادهاي اعتراضي، همگي مسائل به غايت مهم و با اهميتي است كه با طول عمر هر حاكميت پيوند وثيقي خواهد داشت و نشنيدن اين صداها لطمات و تبعات جبرانناپذير و هزينههاي هنگفتي را متوجه حاكميت و جامعه خواهد ساخت.
پژوهشگر مسائل ايران