زنان در نقش آثار استاد محمود فرشچيان
فائزه توكلي
زن در آثار فرشچيان نه صرفا به عنوان عنصر تزیيني، بلكه بهمثابه «حامل مفاهيم عرفاني، تاريخي و اجتماعي» تصوير ميشود. بر اساس مطالعهاي با رويكرد زيباييشناسي فمينيستي، هر عنصر زنانه در نقاشيهاي او نمادي است كه مفاهيمي والا مانند فداكاري، عشق الهي و مقاومت را منتقل ميكند. بينش استاد توام با نمادگرايي عميق و معنويتمحور نسبت به زن است، زيرا هنر شرق را مملو از معنا ميداند و با احيا و بازآفريني آن، زن را در جايگاهِ والاي معنوي قرار ميدهد.
تلفيق سنت و نوآوري در بازنمايي
«پويايي و حركت »، برخلاف نگارگري سنتي كه زنان را ايستا تصوير ميكرد، زنان فرشچيان «در چرخشهاي پرانرژي و خطوط سيال»حضور دارند. اين ويژگي در تابلوي «شمس و مولانا» مشهود است، جايي كه چرخشهاي رقصنده مولانا و شمس، با انحناي لباسهاي زنانه هماهنگ شده و فضايي روحاني خلق ميكند. «رنگ بهمثابه زبان احساس»و استفاده از «رنگهاي ارغواني و طلايي» در پوشش زنان (مثل «عصر عاشورا»)، همزمان هم بر تقدس تاكيد ميكند و هم حس اندوه را عمق ميبخشد. اين رنگها از محدودههاي نمادين سنتي فراتر رفته و بيانگر عواطف انساني هستند.
زن بهمثابه محور روايتهاي حماسي و عرفاني
«عاشورا و نقش زن به عنوان نگهدارنده حرمت» در شاهكار «عصر عاشورا»، زنان «چارچوبساز فضاي مرثيه» هستند. صورتهاي پنهانشده آنها تحت چادرهاي ارغواني، با دستهاي آشكار و بدنهاي خميده، «سوگ خاموش» را روايت ميكنند. صاحبنظران اين اثر را نماد «تقدسِ گريههاي بيتظاهر» ميدانند كه زينب(س) به عنوان محور دايرهاي نمادين در مركز تابلو جاي دارد.
«تراژدي زندگي مدرن» در تابلوي «بودن و نبودن»، زن «نقطه اتصال مرگ و زندگي» است. حضور فرشته مرگ با جامي به شكل جمجمه، در كنار زني كه مشغول كار روزمره است، تقارني دردناك از زندگي آميخته با فناپذيري را نشان ميدهد. اين اثر زن را بهمثابه محمل تجربههاي وجودي انسان معاصر بازمينماياند.
نگاه فمينيستي فراتر از كليشههاي جنسيتي
بر اساس پژوهشهاي زيباييشناسي فمينيستي، زندهياد فرشچيان با بهكارگيري «نمادهاي زنانه در بافتاري فرهنگي-تاريخي»از بازتوليد كليشههاي جنسيتي پرهيز ميكند. براي نمونه در «يتيمنوازي امام علي (ع)» (معروف به «پناه»)، زن يتيمنواز نه به عنوان موجودي منفعل، بلكه چونان «عاملي فعال» در صحنه مهرباني تصوير شده كه هويت انسانياش بر جنسيتش مقدم است.
ديدگاه جهاني: زن بهمثابه نماد هويت ايراني
منتقدان بينالمللي مانند «پروفسور رابرت هيلنبرند (دانشگاه ادينبرو) تاكيد ميكنند كه زنان فرشچيان، «پل ارتباطي ميان سنت ايراني و هنر جهان» هستند. آنها عناصري مانند پوشش، حركات موزون و نقشهاي انتزاعي را نه به عنوان محدوديت، بلكه بهمثابه بخشي از زبان بصري منحصربهفرد او ميدانند كه هويت ايراني را بدون تقليل به اگزوتيسم شرقي بازميتاباند. همچنين «فدريكو مايور» (مديركل سابق يونسكو) معتقد است زنان در آثار او «رويايي» نيستند، بلكه با نگاهي متفاوت به حقيقت انسانها تبديل ميشوند.
كلام آخر زن بهمثابه هسته معناساز
زن در دنياي فرشچيان، «تجليگر هنر شرقي و مدرنيته انساني»است. او با تركيب «خطوط نرم و قدرتمند» و «رنگهاي مواج»، زن را از قالبهاي تاريخي آزاد كرده و به عنوان سوژهاي مستقل در مركز روايتهاي حماسي، عرفاني و تراژيك قرار ميدهد. اين نگاه، از يكسو ريشه در سنتهاي نگارگري هرات و عباسي دارد و از سوي ديگر، با شكستن قالبهاي ايستاي گذشته، زن را به نمادي جهانشمول از زيبايي معنوي تبديل ميكند. نكته ثقل سبك فرشچيان آنكه نه گل را نقاشي ميكند، بلكه عطر آن را حس ميكند؛ زن در آثارش نه موضوع ديداري، بلكه «حامل تجربهاي وجودي»است كه با اندوه، عشق و تقديس آميخته شده است.
منبع
برگرفته از مقاله «مطالعه نقش زن در آثار محمود فرشچيان بر اساس زيباييشناسي فمينيستي»
زهرا كرمي هرستاني
دانشجوي كارشناسي نقاشي ايراني، دانشكده هنرهاي تجسمي، دانشگاه هنر اسلامي تبريز، تبريز، ايران
معصومه زماني سعدآبادي
دانشجوي دكتراي تخصصي تاريخ تطبيقي و تحليلي هنر اسلامي، گروه مطالعات عالي هنر، دانشكده هنرهاي تجسمي، دانشكدگان هنرهاي زيبا، دانشگاه تهران، تهران، ايران.
دكتراي تاريخ پژوهشگاه علوم انساني
و مطالعات فرهنگي