مهدي بيكاوغلي| ادوارد لورنز، نظريهپرداز و هواشناس امريكايي و ايدهپرداز تئوري اثر پروانهاي نخستين چهرهاي بود كه به صورت مدون نقاط مشتركي را ميان محيطهاي «سياسي و ديپلماتيك» و «هواشناسي» پيدا كرد. به اعتقاد اين نظريهپرداز همانطور كه در اتمسفر جو، محيطهاي آشوبناكي شكل ميگيرد و نوع خاصي از فراز و فرود و افت و خيز و دگرگوني در آن نمايان ميشود، براي محيطهاي سياسي و گفتوگوهاي ديپلماتيك نيز يك چنين بالا و پايين و فراز و فرودي طبيعي است. عينيت يك چنين اتمسفري را در جريان مذاكرات ايران و امريكا هم بهعينه ميتوان ديد. روزي اتمسفر گفتوگوهاي ايران و امريكا آفتابي با كمترين احتمال تنش است، اما روز و ساعت ديگر ابرهاي تيره و رعد و برق فضاي گفتوگوها را در بر ميگيرد. ساعاتي بعد اما يك عبارت و ترجيعبند ابرهاي تيره را كنار ميزند و دوباره فضاي آفتابي حاكم ميشود. اين روند تا زمان رسيدن به يك فضاي باثبات و توافق پايدار ادامه دارد. در مورد مذاكرات ايران و امريكا هم يك چنين محيط پرافت و خيزي غيرطبيعي نيست. علي باقري، فعال سياسي اصلاحطلب آن را نشانه اراده طرفين براي رسيدن به توافق ميداند. به اعتقاد باقري، افزايش ضريب دستيابي به توافق ناشي از تلاش دو كشور براي پشت سر گذاشتن فرودها و رسيدن به يك نقطه مشترك و باثبات است. اين تحليلگر با اشاره به صحبت يكي از نمايندگان مجلس درخصوص راهبرد ارايه شده ازسوي كشور عمان براي حل معادله غنيسازي معتقد است، موضوع غنيسازي باتوجه به اينكه اين دانش براي ايران دروني و بومي شده، فاقد اهميت بنيادين است، چراكه هيچ طرفي نميتواند يك دانش دروني و بومي شده را منع كند! او ميگويد: با كمي بالا و پايين كردن و گذاشتن مقاطع زماني خاص براي غنيسازي به راحتي ميتوان از اين مرحله عبور كرد. باقري مانند بسياري از تحليلگران معتقد است دولت چهاردهم با تكيه بر اجماع نخبگاني دروني كشور و مشاركت افكار عمومي و اراده نظام سياسي براي تغيير، توافقي پايدار با امريكا را شكل ميدهد؛ توافقي كه ممكن است در دور ششم گفتوگوها شكل بگيرد يا در دورهاي پس از آن. از منظر اين فعال سياسي اما هر چند تعيين زمان قطعي براي توافق ممكن نيست اما آنچه قطعي است اراده دو طرف براي توافق است. باقري در اين گفتوگو با ترسيم دلايل گوناگون و اراده كشورهاي منطقه و نظام بينالملل اعلام ميكند، هيچ ماحصلي جز درك مشترك نميتواند ميان دو كشور شكل بگيرد.
مذاكرات ايران و امريكا از ابتداي شكلگيري تا به امروز با افت و خيزهاي فراواني همراه بوده است. پس از نشيبي كه به دليل طرح بحث غنيسازي صفر درصدي از سوي امريكاييها شكل گرفت، امروز ظاهرا ابرهاي تيره قبلي كنار رفته و اميدواري بيشتري حاكم شده. حتي برخي رسانههاي امريكايي از توافق قريبالوقوع صحبت ميكنند. تحليل شما از اين فضاي خاص چيست؟
در آخرين گفتوگويي كه با شما داشتم و اتفاقا فضاي نااميدي نيز بر مذاكرات حاكم بود نه به دليل داشتن خبر ويژهاي، اما بر اساس دادههاي تحليلي اشاره كردم كه مذاكرات منجر به تفاهم ميشود. در واقع طرفين اين مذاكرات به دلايل متفاوت به دنبال رسيدن به يك نقطه تفاهم و ثبات در روابط متقابل هستند. بنابراين بهرغم همه پارادوكسهاي ميان طرفين نهايتا راهي به سمت توافق باز ميشود. اين اراده هم در طرف ايراني وجود دارد و هم طرف امريكايي به دلايل گوناگون چنين مطالبهاي دارد. در طرف ايران تغييراتي كه در سياست داخلي و حوزه سياست خارجي مشاهده ميشود، نشاندهنده وجود چنين ارادهاي براي تغيير است. در نقطه مقابل در طرف امريكايي هم ترامپ نيازمند و تشنه كسب يك دستاورد مهم در بخش سياست خارجي در 4ماهه نخست فعاليتهاي خود است. اين دستاورد براي ترامپ كسب نشده و ترامپ در پروندههايي چون روسيه-اوكراين، غزه- اسراييل و... توفيقي نداشته است. در اين ميان، كيس ايران ميتواند ترامپ را در اين زمينه در عرصه سياست داخلي امريكا رستگار سازد.
يعني فقط نياز امريكا به كسب دستاورد عاملي براي رسيدن به توافق است؟ يعني ميل به كسب دستاورد به اندازهاي نيرومند است تا همه موانع پيش رو را از ميان بردارد؟
اين مطالبه عامل لازم است، اما كافي نيست؛ در ادامه نتايج اقتصادي و راهبردي اين تفاهم احتمالي ميتواند كشورهاي مختلف از جمله امريكا را منتفع بكند و دولت چهاردهم هوشمندانه چنين زمينهاي را فراهم كرده است. ايران محل و مركز بكر براي سرمايهگذاري در منطقه است. ايران كشوري با ظرفيتهاي بالا و توانمنديهاي بالقوه است. ايران يك بازار بالاي 90 ميليوني دارد كه در جهان امروز يك گزاره اثرگذار است. اساسا جنگ امروز در صحنه بينالملل جنگ بر سر بازارهاست. نبرد راهبردي امريكا و چين بر سر بازارهاي بيشتر است. اين هم مشوق مهم بعدي است كه چهرهاي مانند ترامپ را به تفكر الزام به توافق نزديك ميكند. لذا فكر ميكنم چون زمينههاي واقعي و فكري توافق وجود دارد، در آن صورت با همه مشكلاتي كه از نظر فني براي يافتن گرانيگاه توافق و تفاهم وجود دارد، توافق در دسترس خواهد بود. توافقي كه هم ايران را به مطالبات و خواستههايش براي رفع تحريمها ميرساند و هم امريكا را، چون چنين وضعيتي شكل گرفته معتقدم نقطه توافق مشترك پيدا ميشود. البته اين به معناي نبود فراز و نشيب و احتمال بروز چالش نيست. اتفاقا وجود اين فراز و نشيب نشان ميدهد دو طرف در توافق جدي هستند.
اما بعضا در بطن گفتوگوها و در سطح رسانهها مواردي مطرح ميشود كه باعث بروز نگراني است. مثلا طرح بحث غنيسازي صفر درصدي در شرايطي كه قبلا هرگز چنين مطالبهاي از سوي امريكا مطرح نشده بود، باعث بروز نگرانيهايي ميشود كه امريكا هر آن ممكن است بحث تازهاي را مطرح كرده و مذاكرات را هوا كند؟
به نظرم اين فراز و فرودها غيرطبيعي نيست. اساسا فرآيند يك مذاكرات سنگين و بينالمللي همينگونه است. استراتژي مذاكره و راهبردهاي مذاكره كه طرفين به كار ميگيرند، حرفهاي تند و انتظارات حداكثري را لاجرم ميكند. اينها همگي قابل پيشبيني و قابل فهم هستند. اما معتقدم به دليل نياز و اراده طرفين، موانع پشت سر گذاشته ميشود. امروز كه من و شما با هم گفتوگو ميكنيم در شرايط فراز هستيم. اخبار خوشي از توافق قريبالوقوع به گوش ميرسد. حتي اگر پس از اين مرحله به مراحلي از فرود برسيم و باز هم موانعي شكل بگيرد، باز هم شخصا نگران نخواهم بود، چراكه فكر ميكنم اولا به دليل نياز طرفين و بعد هم به دليل نياز جهاني و منطقهاي به توافق، نهايتا توافق در دسترس خواهد بود.
خبر رسيد كه پيام پادشاه عربستان تقديم رهبر انقلاب شده و دور تازهاي از روابط و راهبردهاي مشترك برنامهريزي شده. حتي در حاشيههاي اخير كه بر سر بازداشت يكي از شهروندان ايراني در عربستان شكل گرفت، دو طرف با هوشمندي از اين مشكل عبور كردند. اين همراهي منطقهاي تا چه اندازه در شكلگيري توافق مهم است؟
قطعا مهم است. اساسا يكي از نشانههايي كه ميتوان با اطمينان بيشتري از توافق صحبت كرد، همين اقبال و بالاتر از آن تلاش فراگير منطقهاي براي رسيدن به يك توافق ميان ايران و امريكاست. اگر اين شرايط با وضعيتي كه در آستانه برجام در سال 94 وجود داشت مقايسه شود، متوجه تغييرات ميشويم. در آن زمان، عربستان يكي از عوامل پايدار نشدن برجام بود. امروز اما منهاي يك رژيم (اسراييل) ساير طرفها براي حل مساله ايران و امريكا تلاش فراگير ميكنند. روابطي كه با عربستان شكل گرفته و از آن صيانت ميشود، مهم است. در ماجراي اخير آقاي قاسميان ديدم، پيامي كه از طرف ايران و حاكميت ايران صادر شد همگي حاكي از تلاش براي حفاظت از اين پيوند منطقهاي است. اين پيوند در جهت شكلگيري توافق عمل ميكند.
بحث غنيسازي صفر درصدي مهمترين تناقض موجود در مذاكرات است. چگونه ميتوان بهرغم وجود چنين تناقضهايي، راهي به سمت توافق پيدا كرد؟ به هر حال ايران روي حق غنيسازي خود مصر است.
فكر ميكنم در خصوص صيانت از اصل اين حق، يعني حقي كه ايران متكي بر تلاشها و مجاهدتهاي علمي و فناوري فرزندان خود به آن رسيده، همه دنيا حتي امريكا هم آن را پذيرفتهاند. امريكا هم ميداند بايد اين حق را به رسميت بشناسد. از هر زاويهاي كه هم بررسي شود، ادعاي محدودسازي اين دانش معقول نيست، چراكه دانش امري دروني است و از منظر بيروني نميتوان آن را مسدود كرد. حتي از نظر فني هم به صفر رساندن غنيسازي ممكن نيست. امريكا هم با تجربه بيش از 2دهه مذاكرات هستهاي در مقاطع مختلف و در دولتهاي مختلف، متوجه شده كه اين حق قابل دريغ كردن از ايران نيست. از اين منظر مدلهاي فني متفاوتي قابل طراحي و دسترس است تا ضمن به رسميت شناختن اين حق، دستاوردهاي نمايشي براي طرف مقابل پيشبيني شود. از جمله راهكاري كه به عنوان طرح عمان مطرح شد و يكي از نمايندگان مجلس آن را تشريح كرد، مثلا توقفهاي كوتاه و مقطعي در اعمال اين حق (غنيسازي در داخل كشور) احتمالا، راهحلهاي ميانهاي است كه ميتواند توافق را عينيت بخشد. گمان نميكنم اين موضوع به عنوان عاملي براي توقف مذاكرات در نظر گرفته شود. هر چند امروز مهمترين عامل كشمكش ميان طرفين است، اما ايران و امريكا از آن عبور ميكنند. دو كشور با يك مكانيسم قوي و اعتمادسازي در راستاي ايجاد نظارتهاي عالي ميتوانند نقطهاي براي تعامل و تفاهم و توافق باشند. از نظر فني موضوع راهكار دارد. مهم اراده براي عبور از اين چالشهاست كه ميان ايران و امريكا وجود دارد.