ايران و امريكا: پايان ديپلماسي؟!
علي آهنگر
ديپلماسي هرگز نميميرد؛ زيرا كه لشکرشكوفان مغفرشكاف، نهان صلح جستند و پيدا مصاف. درست مانند كاري كه مشاوران املاك كاخ سفيد ميكنند. مذاكرات پشت درهاي بسته را به مناظرههاي فاكسنيوز ميبرند. اصرار تعجببرانگيز آنها به مناظره تلويزيوني بهجاي مذاكره، نشان از آماتور بودن شديدشان در اصول و فنون مذاكره دارد. آماتور به معناي كسي است كه هنوز حرفهاي نيست اما علاقه به انجام كاري دارد. آنها هم به مذاكره علاقه دارند، اما وقتي پس از ساعتها پرواز با جت شخصي از واشنگتن به مسقط ميآيند، به ميهمانسراي وزير خارجه عمان وارد ميشوند؛ در چهره عراقچي مردي با تجربه ساليان سال مذاكره موفق را ميبينند، ميهراسند؛ ترجيح ميهند مذاكره را به دو ساعت نكشيده تمام كنند، سوار هواپيما شوند، به جانپناه فاكسنيوز پناه ببرند، و ادامه مذاكره را آنجا در مناظره با مجري تلويزيوني بگذرانند.
مذاكراتي كه چهار دور آن با ميانجيگري عمان در مسقط و رم برگزار شد، حالا در پي اظهارهاي يكي در ميان مقامهاي امريكايي مبني بر عدم پذيرش حتي يكدرصد غنيسازي در ايران، به بنبست رسيد. استيون ويتكاف، ماركو روبيو، كارولين ليويت و ديگر سخنپردازان كاخ سفيد با عجله خود را به دوربين ميرسانند كه پيدرپي يك چيز بگويند: داشتن غنيسازي خط قرمز ماست.
آنها با وجود آگاهي از خط قرمز ايران در حفظ غنيسازي صلحآميز، اين موضع را بارها در برابر دوربينها تكرار كردهاند. در مقابل، ايران با استناد به معاهده منع گسترش تسليحات هستهاي و تجربههاي جهاني، بر حق خود تأكيد دارد. چرا امريكا با آگاهي از حساسيت ايران، بر غنيسازي صفر پافشاري ميكند؟ آيا اين پايان ديپلماسي است؟
پافشاري آشكار امريكاييان بر غنيسازي صفر، ريشه در تركيبي از استراتژيها و ترفندهاي مذاكراتي، فشارهاي داخلي و ملاحظات منطقهاي دارد. نخست، اين موضع بخشي از تكنيك مذاكراتي (تثبيت موضع) است.
امريكا با اتخاذ موضعي حداكثري، فشار رواني بر ايران وارد ميكند تا امتيازات بيشتري در حوزههايي مانند شفافيت يا محدوديتهاي موشكي به دست آورد. اين رويكرد همچنين فضا را براي مصالحههاي بعدي، مانند پذيرش غنيسازي محدود، باز ميكند تا به عنوان امتيازي از سوي امريكا جلوه كند. بهعلاوه، دولت دونالد ترامپ زير فشار كنگره، لابيهاي صهيونيستي و جناحهاي تندرو جمهوريخواه قرار دارد. اظهارات علني افرادي مانند روبيو براي جلب حمايت اين گروهها و نمايش اقتدار به پايگاه راي داخلي طراحي شده است. اين لفاظيها به دولت اجازه ميدهد تا در مذاكره با ايران در عمان و ايتاليا انعطاف نشان بدهد، اما در ظاهر موضعي سرسختانه اتخاذ كند. امريكا با اين روش به متحدان و حاميان داخلي و خارجي خود اطمينان ميدهد كه در برابر ايران كوتاه نخواهد آمد. علاوه بر اين، تأكيد علني بر غنيسازي صفر، بخشي از جنگ رواني است كه ميكوشد ايران را به عنوان طرف ناسازگار معرفي كند و حمايت بينالمللي را به نفع امريكا جلب كند. اصول ديپلماسي و فنون مذاكره حكم ميكند ايران به خنثيسازي اين ترفندها و بازگرداندن مذاكرات به مسير سازنده گام بردارد. اما چگونه؟
۱- حفظ آرامش و تمركز بر ديپلماسي غيرمستقيم: ديپلماتهاي مذاكرهكننده ايران بايد از پاسخهاي تند رسانهاي خودداري كنند و از طريق عمان پيامهاي سازندهاي ارسال نمايند. پيشنهاد توافق موقت، مانند توقف غنيسازي ۶۰درصد در ازاي آزادسازي داراييهاي مسدود شده، ميتواند ابتكار عمل را به تهران بازگرداند.
۲-تقويت همكاري با آژانس: افزايش شفافيت و همكاري با آژانس بينالمللي انرژي اتمي، بهويژه با جلب تأييد رافائل گروسي، ميتواند روايت (تهديد ايران) را تضعيف كند و فشارهاي بينالمللي را كاهش بدهد.
۳- جلب حمايتهاي منطقهاي و بينالمللي: ايران ميتواند با تقويت ديپلماسي با همسايگان جنوب خليجفارس، چين، روسيه و اروپا، فشار بر امريكا را افزايش بدهد. اين كشورها ميتوانند با ارائه تضمينهايي براي اجراي توافق، نقش فعالتري در مذاكرات بر عهده بگيرند.
نتيجه آنكه تأكيد علني امريكا بر غنيسازي صفر، تركيبي از ترفندهاي مذاكراتي، مديريت فشارهاي داخلي و منطقهاي و جنگ رواني است. اين رويكرد، اگرچه مذاكرات را پيچيده ميكند، اما پايان ديپلماسي نيست. ايران ميتواند با حفظ خونسردي، ارائه پيشنهادهاي خلاقانه و بهرهگيري از ميانجيهايي مانند عمان، روسيه و قطر اين فشار را خنثي كند. يك توافق موقت با حفظ حقوق هستهاي ايران، ميتواند پلي به سوي مذاكرات پايدار باشد. در جهاني كه ديپلماسي نفس ميكشد، بنبست تنها ايستگاهي موقت است؛ نه پايان راه. حال سوال اين است: آيا امريكاييان حاضرند با محو ديپلماسي، روياهاي امريكايي تريليونها دلار سرمايهگذاري منطقه خليجفارس را بربادرفته ببينند؟!