• 1404 پنج‌شنبه 15 خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4336 -
  • 1398 يکشنبه 18 فروردين

كيمياي اصلاح

سيد علي ميرفتاح

در بعضي مصاحبه‌هاي تلويزيوني، آخرش كه حرف‌ها و سوالات جدي تمام مي‌شود، مصاحبه‌كننده چند اسم يا عكس رديف مي‌كند و از مصاحبه‌شونده مي‌خواهد كه اولين عبارت يا جمله‌اي را كه به ذهنش مي‌رسد، بيان كند. گاهي اين شكل از مصاحبه لوس و بي‌مزه مي‌شود. بخصوص اگر مصاحبه‌شونده حضور ذهن نداشته باشد، دهنش هم گرم نباشد، مصاحبه‌كننده نيز از سر هوشمندي و زيركي اسم‌ها را پشت هم نچيده باشد، حاصل كار بي‌معني و مبتذل مي‌شود. اما اگر مصاحبه‌كننده قدري روانشناسي بداند و اهميت تداعي معاني را سر دربياورد، مصاحبه‌شونده هم راحت و صميمي حرف دلش را بزند، اين بخش از مصاحبه مي‌تواند به بخش جذاب و دلنشين -حتي آگاهي‌بخش- تبديل شود. معمولا مخاطبان نيز بعد از شنيدن چنين سوال، جواب‌هايي سر ذوق مي‌آيند و در خلوت با خودشان تمرين مي‌كنند و براي اسم‌‌ها و عكس‌هاي اطرافيان‌شان كامنت‌هاي كوتاه مي‌گذارند. من هم در تنهايي‌ام گه‌گدار از اين بازي‌ها مي‌كنم و موقع پياده‌روي يا رانندگي، براي اشخاصي كه به مناسبت‌هاي مختلف وارد ذهنم مي‌شوند، جمله مي‌سازم. مثلا هر وقت اسم شهيد بهشتي به ميان مي‌آيد، ناخواسته برايم تداعي مي‌شود كه «بهشت را به بها دهند و به بهانه ندهند.» يا وقتي اسم رجايي و باهنر برده مي‌شود، ذهنم ياد رفيق اعلي مي‌افتد. دليلش آن جمله مشهور امام خميني است كه پس از شهادت اين دو بزرگوار گفت «اين دو با هم به رفيق اعلي پيوستند.» جالب‌تر اينكه «رفيق اعلي» اسم كتابي است كه درباره زندگي سن‌فرانچسكو نوشته‌اند. قديس فرانچسكوي آسيزي. اينجا بازي‌هاي ذهني جالب‌تر هم مي‌شود. از اينجا «برادر خورشيد، خواهر ماه» برايم تداعي مي‌شود؛ ياد فيلمي كه زفيرلي مي‌افتم كه درباره فرانچسكو ساخته و من آن را به شدت دوست دارم... نديديد، حتما پيدا كنيد و ببينيد. اين روزها كه به بيستم فروردين، سالروز شهادت سيدمرتضي آويني نزديك مي‌شويم، نام اين شهيد بزرگوار اين طرف و آن طر ف زياد برده مي‌شود. عكسش هم در روزنامه‌ها و فضاي مجازي حتي روي در و ديوار شهر زياد به چشم مي‌خورد. با اينكه 26 سال از شهادتش مي‌گذرد اما نه نام او و نه مرام او هيچ‌كدام بوي كهنگي نگرفته‌اند، همچنان اسم و رسمش خواهان فراوان دارد.

من اما هر بار كه اسم و عكس او را مي‌بينم، جملات و تصاويري برايم تداعي مي‌شود كه براي خودم هم جالب است. تا چند وقت پيش ياد «بارون درخت‌نشين» مي‌افتادم. بي‌ربط هم نبود. يك بار در يادداشتي او را «سيد درخت‌نشين» ناميده بودم. و دليلش اين بود كه او هم مثل شخصيت رمان كالوينو پايش را روي زمين نمي‌گذاشت. او حقيقتا از سطح مردم بالاتر بود و از بچگي در ارتفاعي بالاتر سير مي‌كرد. در يك دوره‌اي هم همين كه اسم آويني به گوشم مي‌خورد ياد مارشال مك لوهان مي‌افتادم. داستانش از اين قرار بود كه در همان بيست و شش، هفت سال پيش، بحث دهكده جهاني در سوره داغ بود و آويني مي‌گفت و مي‌نوشت كه «ما شهروندان مطيعي براي دهكده جهاني مارشال مك‌لوهان نخواهيم بود.» نگاه آقاي آويني به رسانه‌ها از زمان خودش بسيار جلوتر بود و همين الان گاهي كه من به دوستانم نقطه‌نظرات او را درباره رسانه يادآور مي‌شوم، تعجب مي‌كنند و با ديده حيرت نوشته‌هايش را، بخصوص نوشته‌هاي سال آخر حياتش را مي‌خوانند. شايد بعدا در مجالي موسع در اين باره بيشتر صحبت كنم، اما عجالتا مي‌خواهم بگويم كه در يكي، دو سال اخير اسم سيد مرتضي آويني معناي جديدتري را برايم تداعي مي‌كند اين معنا جديد نيست اما مواجهه من با آن جديد است: «يُبدل الله سيئاتهم حسنات.» اين آيه قرآن در وصف توبه‌كنندگان است و اشاره به عنايتي دارد كه خداي متعال به توابان مي‌كند. معناي آيه حيرت‌آور است. خداوند بدي‌هاي ايشان را نيز تبديل به خوبي مي‌كند. به تعبير يكي از مفسرين ارزش و اهميت گناهكار تواب به‌مراتب بالاتر از بي‌گناهي است كه نيازي به توبه احساس نمي‌كند. مولوي معني «اصلاح» را هم همين تبديل بدي به نيكي مي‌دانسته. او خطاب به حضرت باري مي‌گويد: «گر خطا گفتيم اصلاحش تو كن/ مصلحي تو اي تو سلطان سخن/ كيمياداري كه تبديلش كني/ گرچه جوي خون بود نيلش كني.» اين قضيه نه فقط در سلوك فردي مصداق دارد بلكه جامعه نيز مي‌تواند در يك حركت مصلحانه سيئات خود را به حسنات تبديل كند. آقاي آويني با خداي متعال نسبتي برقرار كرد كه بعد از شهادتش هيچ نكته سياه و تاريك در زندگي‌اش نماند. كيمياي خداوند سيئات او را تبديل به حسنه كرده بود و جز خوبي براي او نخواسته بود. مثلا وقتي ما مي‌شنيديم كه او قبلا چه كرده و چه نكرده، نه‌تنها بر او خرده نمي‌گرفتيم بلكه شأن و منزلتش در چشم‌مان بالا مي‌رفت و زبان و قلم ما به ستايشش به حركت درمي‌آمد. از شنيدن اسم آقاي آويني يك معناي ديگر هم از همان ديرباز به ذهنم متبادر مي‌شد: هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق. اين را به شعار و تعارف نگيريد. نه، واقعا مرگ زورش نرسيده و نمي‌رسد تا او را به ديار فراموشي ببرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون