از حادثه لرزند به خود قصرنشينان
امير جديدي
نميدانم كه تا به حال در شرايط سخت و خشم طبيعت گير افتادهايد يا نه. نميدانم كه معني و مفهوم گير افتادن و از دست دادن را چشيدهايد يا نه. نميدانم تا به حال تجربه كردهايد كه شير آب خانه را باز كنيد و آب نيايد، آن هم نه براي ساعتي كه براي چند روز. نميدانم كه ميدانيد برق نداشتن در يك شهر يعني چه. جاي خواب و بالش نرم و پتو و ملحفه تميز نداشتن يعني چه. نميدانم كه مصداق دقيق غم و اندوه و بيكسي را در يك اتمسفر بزرگ به اسم شهر يا روستا تجربه كردهايد يا نه. من اما به مدد شغل روزنامهنگاري چند باري اين تجربهها را از سر گذراندهام. ميدانم كه گير كردن در شهري كه به ذات بيبرق و ظلمات و خاموش است يعني چه. ميدانم غذا نخوردن يكي دو روزه و آواربرداري و سرماي استخوان سوز و نم كشيدن تن يعني چه. خلاف ادب است اما ميدانم دچار شدن به سندروم توالت امن در حوادث طبيعي يعني چه. خداي ناكرده اينها را نميگويم كه بر شماي خواننده منتي بگذارم و تنزه طلبي كنم. اما از آنجايي كه برخلاف مخالف خوانهاي توييتري داخلي و خارجي چند باري همه اين مصائب را با وجودم درك كردهام، ميدانم توي چادرهاي سيلزدگان و زلزلهزدگان گاهي نواي آوازي حتي با صداي فالش و خارج، بذر اميد را شكوفه مياندازد. ميدانم خوردن يك نوشابه گرم بين هفت هشت نفر چقدر ميتواند دلت را خنك كند. ميدانم وقتي رمق از جان امدادگر و ارتشي و بسيجي و سپاهي و نيروهاي خودجوش مردمي ميرود فرستادن يك صلوات بر محمد چطور به جان آدم ميافزايد.
حالا در ميانه اين همه بلا و حجم عظيم آبگرفتگي و احتمالا خلسه ناشي از بيخوابي و بدندرد گريزناپذير هفت هشت نفر مرد براي لختي خارج شدن از آمبيانس اندوه دور هم سينه ميزنند و ميخوانند ما خانهبهدوشان غم سيلاب نداريم/ موجيم كه آسودگي ما عدم ماست. فارغ از اينكه مصرع اول براي صائب است و مصرع دوم براي كليم يا اقبال اصلا چه اهميتي دارد كه اين چند مصرع براي چند شاعر است. مهم اين است كه جان دوباره ميگيرند و براي اداي تكليفشان توان پيدا ميكنند. حالا يكي با مداحي يكي با صداي محسن نامجو يكي با گيتار زدن يكي با تار زدن يكي با صلوات يكي با كف زدن يكي با سينه زدن. بعد عدهاي با بيانصافي شروع به بدگويي و ناسزا و كاريكاتور كشيدن ميكنند و عدهاي هم بيخبر بر اين طبل بيانصافي ميكوبند و ريتوييت ميكنند و به ريش اين جماعت ميخندند. اما حقيقت اين است كه در اين ايام نوروز درست همان وقتي كه من و شما در حال ديد و بازديد و صله رحم و مانيتورينگ سيل در فضاي مجازي هستيم عدهاي تا كمر در آب فرو رفتند و براي كمك به هموطنانشان تن به آب زدند و نهايت بيانصافي است كه روي مبل لم بدهيم و واژههايي را پشت هم تايپ كنيم كه زبان فارسي از زشتي اين كلمات خجل شود. نهايت نامردي است كه از هنر طراحي استفاده كنيم و هموطنان سيل زده مان را زير پاي سينه زنان بكشيم. و نهايت بيخبري است كه بر دستپخت ناپخته اين نارفيقان جملهاي ضميمه كنيم و اين پستهاي سراسر بيانصافي را كوت كنيم.
گويي صائب بهتر از همه ما چنين روزي را ديده و در مصرع اول همين بيت گفته است كه: از حادثه لرزند به خود قصرنشينان/ ما خانهبدوشان غم سيلاب نداريم. آقايان و خانمهاي قصرنشين نگران روزي باشيد كه خداي ناكرده سيل قصر خيالي شما را با خود ببرد. آن وقت باز هم همين بچهها هستند كه از كار و بار روزانه و خانه و خانوادهشان ميزنند و به كمكتان ميآيند. شك نكنيد.