موتسارت؛ «حافظ» موسيقي كلاسيك
لوريس چكناواريان
ولفگان آمادئوس موتسارت به تمام معنا يك نابغه بود. در هر يك از رشتههاي هنر شخصيتهاي برجستهاي وجود دارند كه هركدام ستونهاي آن رشته هستند و در دنياي موسيقي كلاسيك هم يكي از بزرگترين نامها، نام موتسارت است. او با توجه به مدت كمي كه زندگي كرد توانست در هريك از رشتههاي موسيقي از جمله اپرا، باله، سمفوني، كنسرتو و غيره آثار درخشان و بينظيري بنويسد. موتسارت نابغهاي بود كه از پنج، شش سالگي كنسرت اجرا كرد و آهنگ نوشت و علايم نبوغ خدادادي از همان كودكي در آثار او نمايان شد.
من بسياري از اپراها و سمفونيهاي موتسارت را بارها در ايران و بسياري نقاط ديگر دنيا رهبري كردهام.
يكي از كارهاي شاخص موتسارت را كه بيش از همه رهبري كردم و هميشه مورد استقبال قرار گرفته، ركوييم نام دارد. ركوييم از كارهاي فوقالعادهاي است كه نوشته شده اما موتسارت در زمان حياتش نتوانست آن را به اتمام برساند. او تا اواسط ركوييم را نوشت اما به دليل بيماري از دنيا رفت و ادامه آن را شاگردش به بهترين شكل به پايان رساند. ركوييم را ميتوان به معجزه تشبيه كرد و شاگرد موتسارت هم توانست اين معجزه را به شكل درستي به اتمام برساند. شايد به جرات بتوان گفت ركوييم موتسارت، قشنگترين ركوييم تاريخ موسيقي است.
تاثير آثار موتسارت بر آهنگسازان بعد از او غير قابل انكار است. اما ميتوان گفت بتهوون به عنوان يكي از بزرگترين آهنگسازان عصر كلاسيك، بيشترين تاثير را از موتسارت گرفته است.
موتسارت و بتهوون به عنوان آخرين آهنگسازان عصر كلاسيك بودند و البته بتهوون آهنگسازي را در اين سبك به اوج خود رساند. بعد از آن بود كه موسيقي كلاسيك كمكم به سمت دوره رمانتيسم
حركت كرد.
تفاوت موسيقي موتسارت با موسيقيهاي روزمره و تاريخ مصرفدار در اين است كه علم موسيقي با قلب و روح هنرمندش يكي شده.
براي درك بهتر معجزه موتسارت من هميشه او را با حافظ مقايسه ميكنم كه يكي از قلههاي رفيع شعر فارسي است. سبك و روح و فكر حافظ و موتسارت را ميتوان با هم مقايسه كرد و نزديكيهاي زيادي در آن يافت و من اطمينان دارم رسيدن به چنين قلهاي، در هر هنري، فقط با عنايت خداوند قابل انجام است.
موسيقي علم است. اگر فقط دوازده نت آن را در نظر بگيريد 480 ميليون تركيب ميتواند وجود داشته باشد كه هيچ كس نميتواند همه آن را فرا بگيرد. بنابراين هيچ كس نميتواند ادعا كند تمام علم موسيقي را فرا گرفته است. ميتوان به يقين گفت عظمت نوابغي مانند موتسارت، بدون لطف خداوند امكانپذير نخواهد بود.
به عقيده من خداوند همانطور كه پيامبران را از ميان انسانهاي برگزيدهاش انتخاب كرده است چنين هنرمندان شاخص و برجستهاي مانند موتسارت، بتهوون، باخ، داوينچي، حافظ، سعدي، فردوسي، گوته و نامهاي درخشاني از اين دست كه در اين سطح بر جهان تاثير ميگذارند هم برگزيدگان خداوند هستند و همانطور كه گفتم بدون لطف او امكان رسيدن به چنين جايگاهي امكانپذير نيست. اينها كساني هستند كه روح خداوند در آنها جريان داشته است چرا كه بخش اصلي هنر آموختني نيست، الهام گرفتني است. هنر زبان خداوند است و بزرگترين هنرمند خود خداوند است.
وقتي به طبيعت و جهان آفرينش مينگريم فقط ميتوانيم از اين حجم از زيبايي و عظمت هنرمندانه حيرت كنيم. خداوند از هنرش به ما هم ميبخشد و فقط آن وقتي كه هنرمند تحت تاثير مستقيم اين زيباييها قرار بگيرد ميتواند آثار عظيمي مانند آثار موتسارت را خلق كند. در زمان موتسارت شايد هزاران آهنگساز ديگر هم بودند اما امروز شايد حتي نامشان هم باقي نمانده است. اين خود گواه نبوغ اوست و لطف خداوند.