يك فيلم تجربي واقعي
سعيد عقيقي
با ذهنيتي كاملا بيتوقع به تماشاي جنبل نشستم و خوشبختانه ناراضي بازنگشتم. تجربهگرايياي كه به طور طبيعي بايد در يك فيلم تجربي جاري باشد در فيلم بود. در ايران رسم است كه فيلمهايي با داستان ناقص را تجربي مينامند. اين مساله درباره جنبل صدق نميكند. فيلم واقعا درگير مختصات يك اثر تجربي ميشود و حتي به نظرم، نقص اصلياش در جايي است كه ميكوشد كمي داستاني باشد. با اين حال، تركيب اگزوتيسم، رازورزي و سفر ذهني راوي درون فيلم و دو راوي/ سازندهاش، از طريق تصويرهاي جذاب و مرموز، و فضاسازي «اهل هوا»يي، راه خود را در ذهن بينندهاش باز ميكند.
تجربه ديدار جنبل در سالني كوچك اما پر، نشان ميدهد كه شايد فيلم تجربي مخاطبان اندك اما پايدار خود را به مرور بيابد. شايد سالها بعد، اگر فيلم تجربي در مسير درست خود قرار گرفت و مخاطبان واقعي خود را يافت، تاريخنگار فيلم تجربي هنگام نگاه به پشت سر، نيازمند توجه به جنبل باشد.
سينماي تجربي ايران سالها قبل با فيلمهايي از جنس «سياوش در تخت جمشيد»، «پسر ايران از مادرش بياطلاع است»، «چه هراسي دارد ظلمت روح» و «مثل يك قصه» پيشنهادهاي متفاوتي مطرح كرد. طبيعي است كه با معيار سينماي داستاني نميشود درباره اين فيلمها قضاوت كرد. به روايت تاريخ، اين فيلمها شانس جنبل را نداشتند و احتمالا جنبل هم شانس فيلمهاي تجربي سالهاي بعد را نخواهد داشت، اما دست كم چند تصوير تخيلي جذاب دارد كه هم ذهن را درگير ميكند و هم شايد بعدها هنگام تحليل سينماي تجربي ايران به كار بيايد. مستند «جنبل» كه اين روزها در سينماهاي هنر و تجربه در حال اكران است.