• 1404 شنبه 17 خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4281 -
  • 1397 يکشنبه 23 دي

نمازخواندن در خم ابروي‌دوست

سيداكبرميرجعفري

يكم- «در يك سحرگاه زمستاني ساعتي سوار اتوبوس شده‌اي كه راننده بايد براي نماز صبح در پمپ بنزين بين راه نگه دارد. دويدن روي يخ تا سرپناه، سوز سرما، لرزيدن در صف دستشويي كثيف و شلوغ، طهارت و نظافت با آب صفر درجه و منجمد شدن دست چپ و ساير اعضا، به در كردن كاپشن گرم از تن، بالا زدن آستين، سيخ شدن موهاي دست، وضو گرفتن با آب صفر درجه و... حالا وقت نماز است. نماز خانه كوچك است، بايد صبر كني تا نماز خوانده‌ها بيرون بيايند و در اين فاصله دندان‌هايت از سرما روي هم بلرزند. نوبتت مي‌شود: داخل نمازخانه بوي بد جوراب، كفپوش رنگ عوض كرده از چرك. و سري كه تا سجده مي‌رود، بايد هرچه زودتر برگردد كه بوي نامطبوع خفه‌ات نكند! و....»

اين وضعيت نمازخانه‌اي بود كه ما در دهه هفتاد با آن مي‌ساختيم. آن روزها دانشجو بودم. به اين فكر مي‌كنم: «خدا وكيلي در آن سرما پياده شدن از اتوبوس چه ايمان محكمي مي‌خواست؛ نماز خواندن پيشكش!»

 

دوم- دانشجوي دانشگاه علم و صنعت بودم. من كه رشته‌ام نه معماري بود نه عمران. ولي يكي از استادان به دانشجويانش تكليف كرده بود كه نقشه يك پروژه ساختماني را بكشند (فرض كنيد يك پاساژ). اين را هم‌خوابگاهي‌ام كه عمران مي‌خواند برايم گفت. يكي از دانشجويان نقشه خوبي كشيده بود؛ چنان كه تحسين استاد را برانگيخته بود؛ اما ناگهان استاد نگاهش افتاده بود به گوشه‌اي از نقشه. دانشجو جايي را براي نمازخانه هم در نظر گرفته بود! همين شد كه خشم استاد را برانگيخت و فرياد زد: «اين … رو پاكش كن!» و دانشجو هرچه استدلال كرد كه اينجا ايران است و اغلب مردم مسلمانند و مثلا يك مجتمع تجاري نمازخانه هم لازم دارد به گوش استاد فرو نرفت. پايان ماجرا را هم كه مي‌توانيد حدس بزنيد.

 

سوم- در بهشت زهرا، كنار قطعه 305، يك مجموعه مستراح (سرويس بهداشتي) ساخته‌اند. بين دستشويي‌هاي زنانه و مردانه اتاقي است كه بر سردر آن نوشته بودند: «نمازخانه». ديروز همين طور كه از اين قطعه به سمت دستشويي‌ها مي‌رفتم، مردي را ديدم كه كنار خيابان، بين دو ماشين سجاده‌اي انداخته و مشغول نماز است. با خود گفتم: «چرا اين مرد در اين سرما، اينجا نماز‌مي‌خواند؟ چرا نمي‌رود نمازخانه؟» اما وقتي به دستشويي‌ها رسيدم، پاسخم را گرفتم: «نمازخانه، تغيير كاربري داده بود؛ شده بود فروشگاه پفك و پف‌فيل و نوشابه!»

به نظرم مديريت بهشت زهرا در محاسبات اقتصادي اشتباه كرده است؛ چون اگر همان قطعه زمين به جاي فروشگاه قبرستان مي‌شد، قيمت هر متر آن از قيمت زمين در زعفرانيه هم بيشتر مي‌شد؛ البته بدون احتساب سه طبقه بودن قبور!

 

چهارم- خانوادگي رفته بوديم امامزاده صالح. يكي ازكودكان همراه ما ابتدا در و ديوار را بوسيد و بعد ضريح را در آغوش گرفت و غرق بوسه كرد. او ضريح را رها نمي‌كرد و اگر اصرارهاي همراهان نبود، ما هنوز در امامزاده صالح بوديم!

موقع بيرون آمدن مادرش از او پرسيد:

- براي من هم دعا كردي؟

كودك گفت:

- بله مامان،

بعد بلافاصله پرسيد:

- مامان! اين جا امكانات ديگه‌اي هم داره؟!

بله! مساجد و اماكن زيارتي امكانات ديگري هم دارند كه هر رهگذري بدان نيازمند است.

 

جمع يك تا چهار- حالا را نمي‌دانم؛ اما پيش‌ترها مساجد را مردم مي‌ساختند و مردم اداره مي‌كردند. كاري به بودجه دولتي و اداره دولتي نداشتند. وقف و كمك‌هاي مردمي مساجد را سر پا نگه مي‌داشت. حتي تا اواخر دهه شصت نيز مساجد شبانه‌روزي بودند. نيمه شب نيز درِ مسجد به روي كسي بسته نمي‌شد. اما هم‌اكنون در همين تهران اگر كسي دو ساعت بعد از اذان بخواهد در مسجدي نماز بخواند با در بسته روبرو مي‌شود.

سوال: آيا هم‌اكنون مساجد از دولت (منظورم كليت نظام است) بودجه‌اي دريافت مي‌كنند؟ آيا دولت در اداره مساجد نقشي دارد؟ اگر چنين است، پس چرا خدمات مساجد نسبت به قبل كمتر شده است؟

توضيح واضح: جايگاه مسجد (بخوانيد: نمازخانه) بين مسلمانان با جايگاه كليسا بين مسيحيان متفاوت است. يك مسلمان- اگر شرايطش فراهم باشد- روزي سه وعده مي‌تواند مهمان مسجد باشد؛ اما رابطه مسيحيان با كليسا اين گونه نيست. مسلمانان در محل كار نيز به مكاني براي اقامه نماز نيازمندند؛ اما مسيحيان چنين ارتباطي با كليسا ندارند.

خلاصه اين‌كه وضع مسجدها يا نمازخانه‌ها نه در شهرها خوب است نه در جاده‌ها. متولي اين وضع دولت است يا مردم؛ فرقي نمي‌كند. بايد براي بهبود آن فكري كرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون