شهري نه در ميان شهرها
سيد علي ميرفتاح
«و خرمشهر را تو مپندار كه شهري است درميان شهرها...» اين جمله آغازين روايت مرتضي آويني بر مستند «شهر آسماني» است. او نه به تعارف و تبليغ، كه به عمق جان باور داشت خرمشهر شهري است آسماني كه سايهاش بر جنوب ايران، نزديك آبادان افتاده است. اگر بخواهيد بدانيد خرمشهر چه پيوندي با ايران و ايرانيان دارد بايد به حدود چهل سال پيش برگرديد و خبرهاي مربوط به خونينشهر شدن خرمشهر را بخوانيد. آن روز غمي سنگين و جانكاه بر تمام ايران سايه افكند. خاطرم هست كه حتي بقال سركوچه ما در شاهعبدالعظيم بغض كرده بود و ميگفت خرمشهر كه فقط يك شهر نيست... راست ميگفت. خرمشهر را بيجهت به چنين اسم باطراوتي تسميه نكردند. از بس كه سبز و آباد بود و بوي زندگي ميداد «محمره» را خط زدند جايش نوشتند خرمشهر. آبادان را هم با هوشياري و ذكاوت روي عبادان گذاشتند.
قديميها فكر ميكردند عبادان آخر دنياست و معادل اينكه بگويند بالاتر از سياهي رنگي نيست ميگفتند بعد از عبادان قريهاي نيست... من نميدانم آيا قبل از جنگ به خرمشهر و آبادان رفته بوديد يا نه. بسيار آباد بود و مردمي خونگرم و سرخوش داشت. هنوز هم دارد اگرچه صدام افلقي بلايي بر سر اين خطه مصفا آورد كه مردمش نتوانستند يا نشد كه از آن كمر راست كنند. سعدي وقتي براي بغداد مرثيه نوشت، گفت «وقفت بعبادان ارقب دجله/ كمثب دم قان يسيل الي البحر». يعني در آبادان ايستادم و دجله را ديدم كه خون به دريا ميريخت. عين اين حالت را رزمندگان هم تجربه كردند وقتي محاصره آبادان را به تماشا نشستند يا موقع سقوط خرمشهر اسلحهها و جنازههاي برادرانشان را بيرون كشيدند. اين خون بود كه به دريا ميريخت نه آب. هلاكو با بغداد بد معاملهاي كرد و چنان دمار از روزگار آن شهر آباد درآورد كه هنوز هم بغداد بغداد نشده است. صدام هم با آبادان و خرمشهر و انديمشك و دزفول بهتر از هلاكو معامله نكرد. روزي كه خونينشهر آزاد شد و دوباره نام خرمشهر را بر پيشانياش نوشتند مردم شادمانه به خيابان آمدند و شربت و شيريني پخش كردند و ده برابر ذوقي كه حالا بابت برد فوتبال ميكنند ذوق كردند.
اما در ميان خنده، گريه ميكردند و با اينكه شادمان بودند بغض راه گلويشان را بسته بود. جاي بغض و گريه هم بود. از آن شهر آباد چيزي جز ويراني نمانده بود. اين بلايي كه زمان جنگ سر خرمشهر آمد سر هر شهر ديگر هم ميآمد غمبار بود اما سر خرمشهر غمبارتر بود زيرا اين شهر نه شهري در ميان شهرها كه به تعبير سيدنا الشهيد شهري آسماني بود. شما بايد خرمشهر را قبلش ميديديد، جلوتر با مردم خونگرمش رفاقت ميكرديد، با آفتابسوختههاي خندهرو و مهماننواز لر و عرب معاشرت ميكرديد تا حساب كار دستتان ميآمد كه هلاكوي زمان چه بلايي سر جنوب آورده.
البته ظلم صدام، كمكاري ما را نسبت به شهرهاي جنگزده توجيه نميكند. با وجود سفارش اكيد مسوولان بلندپايه نظام، آنچنان كه بايد و شايد به خرمشهر و آبادان توجه نشد و آبادي و خرمي آنچنان كه مردم انتظار داشتند به اين شهرها باز نگشت. معذلك پيوند باطني مردم ايران با خرمشهر و آبادان همچنان به قوت خود باقي است و كماكان دل مردم ايران براي خرمشهر و آبادان ميتپد. نكته مهم اينجاست كه مسائل و مصائب اين شهرها را نبايد محلي و منطقهاي حل و فصل كرد. با توجه به باطن فرهنگي اين شهرها و پيوند عقيدتياي كه مردم با مناطق جنگزده دارند، مصائب ريز و درشت آنها در زمره مصائب ملياند و جز با عزم تلاش ملي حل و فصل نميشوند. مردمي كه ما ميشناسيم بسيار صبور و مهربانند و بعيد است متاثر از چند شايعه بياساس خونشان به جوش بيايد و دست به اقدامات خطرناك
بزنند.
اينها در طول تاريخ امتحانشان را پس دادهاند و سربلند و پيروز سهمشان را به كشور ادا كردهاند. لذا مواجهه امروز ما با آنها بايد مواجهه با صاحبان حقي باشد كه مظلوم واقع شدهاند و از بد حادثه از هر سو در محاصره مشكلات و معضلات قرار گرفتهاند. مسوولان البته قول پانزدهم تير را دادهاند تا مشكل آب حل شود اما غير از آب گرفتاريهاي ديگري نيز به دست و پايشان افتاده. حالا كه قرار است متحد و يكدل، به مقابله با مشكلات كشور برويم خوب است نقطه عزيمتمان همين خرمشهر باشد و با تلاش همگاني آسايش و رفاه و امنيت را به اين شهر برگردانيم.