هنرها سراسر به گفتار نيست
محسن آزموده
بيشتر ما با اين بيت زيبا و پر مغز آشنا هستيم كه «بزرگي سراسر به گفتار نيست/ دو صد گفته چون نيم كردار نيست». علامه علي اكبر دهخدا، در كتاب ارزشمند امثال و حكم (ج1، ص 433 و ج 2، ص 839) اين گفتار معروف را به حكيم ابوالقاسم فردوسي نسبت داده، اگرچه تحقيقات ساير متتبعان نشان ميدهد كه احتمالا اين بيت مشهور، الحاقي و متاثر از بيت مشابهي از حكيم اسدي طوسي شاعر قرن پنجمي است كه فرموده: «هنرها سراسر به گفتار نيست/ دو صد گفت چون نيم كردار نيست». اينكه در نهايت اين گفته از كيست، قدري از ارزش و بزرگي آن نميكاهد و مهم پيام آن است كه در عبارتي زيبا و به يادماندني، در ذهن و ضمير فارسي زبانان ثبت شده است.
امروزه غير از كارشناسان تعليم و تربيت، بسياري از فيلسوفان اخلاق نيز معتقدند كه به راستي بهترين راه براي آموزش فضايل اخلاقي، نه پند و اندرز دادن كه الگو گرفتن است. مربيان اخلاق، اگر صد سال هم ديگران را نصيحت كنند، اما خود به آنچه ميگويند، عمل نكنند، حاصلي در بر ندارد. به همين علت است كه حرف مسوولاني كه به مردم توصيه ميكنند كه ساده زيست باشند و قناعت پيشه كنند، اما خود در خودروهاي گران قيمت و خانههاي مجلل زندگي ميكنند، خريداري ندارد. آدميزاد الگوپذير است و به نفس كردار و رفتار و گفتار ديگران توجه ميكند. چرا مردم بايد به سخنان فردي اعتماد و عمل كنند كه بام تا شام، از مزاياي سنت سخن ميگويد و معايب تجدد را بر ميشمارد، اما خودش در ينگه دنيا زندگي ميكند و حاضر نيست خودش و خانوادهاش، يك لحظه در حال و هواي سنت نفس بكشد؟
بسياري البته معتقدند كه اين شكاف ميان عمل و نظر، نبايد ما را از توجه به اصل استدلالها غافل كند و انسان عاقل بايد بتواند ميان «آنكه ميگويد» و «آنچه ميگويد»، تفكيك بگذارد. اين سخن البته براي ارزيابي درستي و غلطي نفس سخن درست است اما در مورد راستگويي يا دروغگويي گوينده كفايت نميكند. به عبارت ديگر، ما بايد ميان صدق و كذب يك باور و صادق و كاذب بودن گوينده آن باور تمايز بگذاريم. سنجش صدق و كذب يك باور، مستقل از گوينده آن و با ابزارهاي منطقي و تجربي صورت ميگيرد. مثلا فردي را در نظر بگيريد كه مدعي ميشود « ثواب و عقاب پس از مرگ وجود دارد» اما تمام هنجارهاي اخلاقي را زير پا ميگذارد و حقوق ديگران را پايمال ميكند. آشكار است كه چنين فردي صادق و راستگو نيست و به آنچه ميگويد، در درون باور ندارد.
بهترين گواه براي ارزيابي صداقت گوينده، يعني يكي بودن رفتار و كردارش با باورهاي درونياش، مشاهده عمل و كردار اوست. اينجا تعبير رساي «دو صد گفته چون نيم كردار نيست» به اين معنا به كار ميآيد كه گوينده هر چقدر هم بر باوري اصرار كند، وقتي خودش به آن عمل نميكند، نشانهاي بر صداقت او نيست. اما نكته مهمتري كه فيلسوفان اخلاق بر آن تاكيد ميكنند، اين است كه كلام، زماني تاثيرگذار است كه گوينده خود عامل باشد. به عبارت دقيقتر، آموزش فضايل و رذايل اخلاقي با صرف حرف زدن و سخن سرايي نتيجهاي در بر ندارد. وقتي پدر و مادر خودشان كتاب نميخوانند و مدام سرشان در موبايل است، هر قدر هم فرزندشان را به مطالعه توصيه كنند يا براي او كتاب بخرند، فايدهاي ندارد. آدمها در وهله اعمال ما را مينگرند و از آنها تاثير ميپذيرند، تنها پس از آن است كه اگر صداقتي در آن ديدند، به محتواي آنچه ميگوييم نيز توجه ميكنند و در جهت تاييد صدق و كذب گفتار ميكوشند.