• 1404 جمعه 6 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4884 -
  • 1399 سه‌شنبه 19 اسفند

ميمون پشمالوي اونيل

مرتضي ميرحسيني

نهم مارس سال 1922 نمايش ميمون پشمالو كه متن آن را يوجين اونيل نوشته بود براي نخستين‌بار در نيويورك روي صحنه رفت. داستان مرد مغرور و از همه جا بي‌خبري به نام يانك كه دنيايش ناگهان فرو ‌مي‌ريزد و آگاهي طبقاتي‌اش بيدار مي‌شود. 
اونيل اين قصه را در 8 صحنه نوشت كه در صحنه سوم زن جواني - كه از پرده دوم مي‌دانيم نامش ميلدرد داگلاس است و به طبقه ثروتمندان جامعه تعلق دارد- هنگام تماشاي موتورخانه يك كشتي اقيانوس‌پيما با آتشكار كشتي (يانك) روبه‌رو مي‌شود و از هيكل درشت و چهره دودگرفته‌اش وحشت مي‌كند. آشكارا كراهت خود را نشان مي‌دهد و آتشكار را «جانور كثيف» مي‌خواند. 
يانك از واكنش زن آزرده و خشمگين مي‌شود و متاثر از همين خشم، تصميم به انتقام مي‌گيرد. نه فقط از اين زن پرافاده كه از همه ثروتمندان جامعه كه هم حق ديگران را مي‌خورند و هم تحقيرشان مي‌كنند. 
از لحظه برخورد با ميلدرد است كه انگيزه انتقام بر زندگي يانك سايه مي‌اندازد و مدام از آن صحبت مي‌كند. اما آنچه او واقعا مي‌خواند نه انتقام كه كمي احترام و بازتعريف معنايي براي زندگي‌اش است. بعد از رسيدن به ساحل، با مردي نجيب و محترم گلاويز مي‌شود و مشتي به صورت او مي‌زند. به زندان مي‌افتد. 
در زندان به واسطه يكي از هم‌سلولي‌هايش اتحاديه جهاني كارگران صنعتي را كشف مي‌كند و بعد از آزادي به آنان مي‌پيوندد. ابتدا پذيرفته مي‌شود، اما بعد او را «زيادي زمخت و خشن» تشخيص مي‌دهند و عذرش را مي‌خواهند. همچنين برخي از اعضاي اتحاديه به خطا به او مشكوك بودند كه شايد خبرچين دولت باشد. 
يانك سرخورده و از همه‌جا رانده شده به باغ‌وحش پناه مي‌برد و با حيواني از حيوانات آنجا، با گوريلي كه در قفس زنداني است درد دل مي‌كند. با احساس رضايت از اين گفت‌وگو (كه در واقع تك‌گويي است) قفل قفس گوريل را مي‌شكند و دستش را به نشانه دوستي - و حتي شايد برادري - به سوي حيوان دراز مي‌كند. گوريل هم يانك را در آغوش مي‌گيرد، اما آن‌قدر محكم فشارش مي‌دهد كه دنده‌هايش مي‌شكند و ريه‌هايش آسيب مي‌بيند؛ سپس بدن نيمه‌جان او را داخل قفس مي‌اندازد و در راه هم قفل مي‌كند. 
يانك در قفس مي‌ماند و همچنان كه درد مي‌كشد، مي‌ميرد. به اين ترتيب، انسان طرد شده‌اي كه به جايي تعلق ندارد و كسي او را نمي‌خواهد در باغ‌وحش، پشت ميله‌هاي قفس يك گوريل جان مي‌دهد. 
اونيل در اين داستان -كه يكي از مشهورترين نمايشنامه‌هاي قرن بيستم هم هست- از يك‌سو به نظام سرمايه‌داري نيش مي‌زند و كنش‌هاي به ظاهر خيرخواهانه اما مبتذل ثروتمندان را مسخره مي‌كند و از سوي ديگر خشونت انقلابي و ميل به انتقامجويي را نيز محكوم مي‌كند و آن را همچون بازگشت به بدويت و توحش نشان‌مان مي‌دهد. 
البته به قول جان گسنر (مولف كتاب «نويسندگان امريكايي»)، شخصيت اصلي نمايش كه جايي براي رفتن نداشت و عملا به بن‌بست رسيده بود، با مرگ نوعي رستگاري و رهايي را تجربه مي‌كند و راوي تضادي از صدها تضاد قرن بيستم مي‌شود. ميمون پشمالو بهترين كار يوجين اونيل نيست، اما يكي از آن كارهاي اوست كه بارها در گوشه و كنار دنيا اقتباس و اجرا شده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون