حلواي تنتناني
سيدعلي ميرفتاح
مردمان قديم برق نداشتند، خدا دوستشان داشت، تلويزيون هم نداشتند. خدا بيشتر دوستشان داشت موبايل و تبلت هم نداشتند. لذا براي اينكه شبهاي دراز را آسودهتر به صبح بدوزند، دور هم جمع ميشدند و براي هم قصههاي چون قند تعريف ميكردند. تصورش هم خوشايند است؛ خانوادهاي دور هم زير كرسي نشستهاند، مختصر سور و ساتي جلويشان گذاشتهاند و چشم به دهان پدربزرگ دوختهاند تا برايشان شاهنامه بخواند. پدربزرگهاي قديم خوشسخنتر از پدربزرگهاي امروز بودند. دهنشان گرمتر بود، خاطره هم كه ميگفتند گويي حلوا قسمت ميكردند. شبهاي بلند پاييز و زمستان جان ميداد براي «ها، يكي بود، يكي نبود، غير از خدا...» خدا بگويم چهكار كند اين تلويزيون را كه كوچك و بزرگ را از حلاوت گپ و گعده محروم كرده. نميدانم آيا تا به حال حسين كرد را دست گرفتهايد يا نه. يك صفحهاش را كه بخوانيد محال است بتوانيد بيخيال بقيهاش شويد. اميرارسلان هم همينطور... بگذاريد يك تجربه واقعي را برايتان بازگو كنم. شصت، هفتاد شب است كه در كانال تلگرامي كرگدن، سمك عيار را ميخوانم. اين قصه به معني واقعي كلمه، مال عهد بوق است. به يك روايت مربوط ميشود به قرن پنجم. به يك روايت هم ميگويند مال قرن نهم است. هرچه هست ربطي به زندگي امروز ما ندارد. وقتي ميخواستم اين كتاب را در دست بگيرم و براي رفقاي كرگدنيام بخوانم نگران بودم كه نكند يكوقت كسي به آن وقعي ننهد. مردمي كه شبها سيزن گيم آو ترونز و هاوس آوكارد ميبينند و گوششان پر است از اخبار قتل و غارت و ترور و سياست، آيا حوصله ميكنند داستان خورشيدشاه و شغال پيل زور و نيال سنجاني را پي بگيرند؟ من آداب نقالي نميدانم، شيرين دهن هم نيستم؛ لحنم گوشآزار نباشد گوشنواز نيست. با اين حال در كمال تعجب ديدم رفيقانم از آن استقبال كردند و مشتاقانه آن را شنيدند. از چيزها و كارهاي ديگر زدند، به غوركوهي و غاطوش پهلوان پرداختند. باور كنيد اگر يك شب، قصه به تاخير بيفتد، كلي اعتراض و توقع و تقاضا بر سرم ميريزند و حق صحبت را يادآورم ميشوند. اين اقبال را به حساب خودم منظور نميكنم بلكه آن را ميگذارم پاي عذوبت قصهاي كه طوطي شكرشكن شيرينگفتار، فرامرز ابنعبدالله الكاتب الارجاني كه چند قرن جلوتر قصهاي نقل كرده كه براي مردمان مدرن هم شنيدني است. باقي داستانها هم به همين شيرينياند. هم شيرينند هم مليح؛ براي همين است كه در ذائقهها خوش مينشينند. ذايقهاي كه پنجاه، شصت سال رسانهها بيوقفه بمبارانش كردهاند، خسته و نيمهجان دنبال قصه و كتاب خوب ميگردد تا حالش جا بيايد و كيفش كوك شود... من نميگويم جومونگ نبينيد و به تماشاي اخراجيها ننشينيد و وقتتان را با تلگرام ضايع نكنيد. هركاري دوست داريد بكنيد. هركاري كه برايتان لذتبخش است، همين كه آزار كسش در پين باشد، مجاز است. حالش را ببريد. انار بخوريد، شوخي كنيد، سريال ببينيد، اخبار را دنبال كنيد، براي مسوولان مضمون كوك كنيد و... نوش جان، گواراي وجود. فقط لابهلايش دمي هم به خمره كتاب و قصه و شعر بزنيد. هرچه از لذت ادبيات بگويم كم گفتهام. حلواي تنتناني تا نخوري نداني. همين امشب دورهم كه نشستهايد، بعد از فال حافظ، چند سطر عبيد بخوانيد، اگر بد بود فردا برويد كميسري از دست من عارض شويد. كمي سمك عيار بخوانيد، بد بود بياييد دستم را قلم كنيد تا ديگر توصيه غلط نكند... اما اگر خوب بود و به جانتان نشست، از سر صدق و صفا بگوييد خدا اموات اين كرگدن را بيامرزد كه هر از چندگاه حرف حساب ميزند.