بيست هزار ماشين براي شمارگان زير هزار
ابراهيم عمران
در روزهاي كتاب تهران به گفته مسوولان برپايي؛ «بيست هزار» جايگاه پارك ماشين، پر شد كه چنين پيشبيني و استقبالي، در ذهن سكانداران آن مكان، دور از انتظار بود... اينكه جامعه شهري مركز كشور به سمتي ميرود كه پيشبيني رفتارهاي آن، حتي براي «رصد»گران حوزه رفتارشناسي هم، سخت است و تمام تئوريهاي قبل و حال علم رفتارشناسي و جامعهشناسي را در «مهميز» واكنشهاي محيطي به كناري مينهد، ديگر جاي شك و ترديدي در انجام آن نيست. ولي در اين فقره «گاه كتاب» تهران و پرشدن جاي پارك و قفل شدن مسيرهاي منتهي به آن، نكاتي نهفته است كه گرچه بر همگان آشكار است ولي بيان دوبارهاش، شايد تلنگري ديگر وارد كند به آناني كه در پي چنين استقبالي «ظرف و مظروف» را بهدرستي درك نميكنند و بر چنين نگرهاي به تصميمهايي ميرسند كه دور ميكند «دورنماي» كلي و اصلي و واجب كتاب را... اگر طبق يك محاسبه سرانگشتي و بر فرض پرشدن چنين ظرفيتي از سوي ماشينهاي مراجعهكنندگان و براساس جايگيري پنج نفر در هر وسيله كه در چنين روزهاي «گردش به هر باري» ميتوان تا يكي دو نفر اضافه را نيز با خود برد! و اگر كمي ارفاق كنيم براي شكل گرفتن چنين معادلهاي و براي هر ماشين سه نفر در نظرگيريم و با فرض اينكه هر سه نفر نيز با يك تير سه نشان ميزنند كه افسوسانه اينچنين نيز نيست؛ اين بيست هزار اتومبيل در سه نفر سرنشين ضرب شود، ميشود شمارگان يك كتاب به ميزان «شصت هزار» جلد! و اگر سعي در «آرايش كلام» به قول مولانا نداشته باشيم؛ آنسان كه در فيه مافيه ميگويد: «باقي دراز كشيدن است سخن را، چون بسيار آرايش ميكنند، مقصود فراموش ميشود» پس كجاي اين بده و بستان كتابمان لنگ ميزند؟! اگر رواروي زيادي به نمايشگاه را دال بر استقبال مخاطبان و به طريق اولي كتاب خواني و كتاب دوستي بدانند كه ميدانند، دوستان «مسندنشين» فرهنگي؛ پرسشهاي بيشماري كه در ذهن غليان دارد، چه جوابي بر آن مترتب است؟ افسوسانه انگارهاي در حال شكل گرفتن است در توده و عام مردم كه جز «طابق النعل بالنعل» معنا نمييابد و شرحش اينكه با ازدحام و شلوغي بيش از حد در اماكن عمومي (در اينجا نمايشگاه) ناظران «آمار دوست» را به هيجان وا ميدارد كه از يادها ميرود نگاهي به پشت جلد كتابها داشته باشند تا دريابند داستان از چه قرار است و در جلد اين چند روز «نمايشگاه گردي» فرو نروند و انديشهاي نو در چرايي شمارگان اندك با مخاطب دلسرد و بيتوجه به كتاب، داشته باشند كه «هر چه زود برآيد، دير نپايد.»