روايت هشتادوپنجم: خاطرات سياسي امينالدوله (11)
حساب جاري براي دولت
مرتضي ميرحسيني
ناكارآمدي وزارت ماليه آزارش ميداد. حتي پيش از آنكه رياست دولت را به دست بگيرد، از سازوكار حاكم بر تشكيلات مالي كشور و چگونگي مديريت دخل و خرجها خشمگين بود. البته «ناكارآمدي» اصلا واژه مناسبي براي بيان آنچه واقعا در آن وزارتخانه در جريان بود، نيست. پيش از امينالدوله، قبل از آنكه ناصرالملك را براي اداره آنجا به كار بگيرند، نه درآمدها دقيق و درست معلوم بود و نه مخارج را شفاف و كامل ثبت ميكردند. هيچ كس در قيد و بند چنين تشريفات دستوپاگيري نبود. اعداد و ارقام را درست ثبت نميكردند و واقعا معلوم نبود سالانه چقدر به خزانه ميريزند و چقدر از آن ميبرند. هر كسي از دولتيها و درباريان كه دستش ميرسيد، بهانهاي پيدا ميكرد و چيزي از آن برميداشت.
در بيشتر اوقات نيز براي آن مبلغي كه برداشته بود نه رسيد ميداد و نه جايي را مهر و امضا ميزد. اين آشفتگي و مسخرگي، براي اطرافيان مظفرالدينشاه بسيار مطلوب بود و از اينرو با هر كسي كه ميكوشيد تغييري در آن ايجاد كند، نميساختند. امينالدوله اين مخالفتها را پيشبيني ميكرد. اصلا برايش تازگي نداشت. از همان روز نخست شروع به كار با آنها مواجه شده بود. اينجا هم پا پس نكشيد و تصميمش را عملي كرد. راه ديگري نداشت.
براي رسيدن به حداقلي از موفقيت و پيشبرد بخشي - ولو اندك - از اصلاحاتش، چارهاي جز پايان دادن به رسوم و روشهاي گذشته، جز نوسازي وزارت ماليه نميديد. «براي ترتيب خزانه و عايدات دولت و خاتمه دادن به اين هرجومرج وجوهات و رفع بياعتباري براتهاي دولتي و پرداخت حقوق لشگري و كشوري، بايد خزانهداري از روي اصول اروپا تشكيل داد كه عايدات گمرك و ماليات در آنجا تمركز پيدا كند و از دستبرد و فعال مايشايي وزراي خزانه مصون بماند و هر روز دولت بتواند مطلع باشد در خزانه چه دارد و چه خرج كرده، نه اينكه وزير خزانه بعد از يك ماه معطلي يك فرد، سياق به ميل خودش بنويسد و هر چه به صلاح و نفع خودش بداند، از جمع و خرج قلمداد كند و بعد از دقت و اتلاف وقت معلوم بشود مأخذ قطعي ندارد.» براي شروع، درآمدهاي دولت را از دسترس اطرافيان شاه بيرون كشيد. «چون به اسلوب قديمي همه انس گرفتهاند و نميخواهند زير بار اصلاحات بروند، ضرر ندارد موقتا يك حساب جاري در بانك شاهي به اسم دولت باز شود، عليالحساب براي جلوگيري از افراط و تفريط وجوهات به آن شعبه تحويل و حواله شود تا اجزاي صحيح از اروپايي و ايراني تعيين بكنيم.» طرح را پيش شاه برد. توضيحاتي داد و آنچه در سر داشت برايش بازگو كرد. دلايلش را برشمرد. ضرورتش را گفت.
اما در فهماندن مطلب به شاه - كه از حرفهاي صدراعظم سر درنميآورد - چندان توفيقي نداشت. اما موافقتش را گرفت. همين براي اجراي طرح كفايت ميكرد. «شاه اين پيشنهاد را رد نكرد و امينالدوله بناي مذاكره را با بانك شاهي گذاشت.» انگليسيها پذيرفتند. چندان دلبسته اصلاحات امينالدوله و موفقيت دولتش نبودند، اما اگر كمك - آن هم كمكي تقريبا بيهزينه - به دولت ايران به آنان فرصتي براي برتري در رقابت با روسها ميداد، از اين كمك دريغ نميكردند. «روساي بانك حاضر شدند يك شعبه براي اين منظور براي امر و ميل دولت موقتا و مجانا تاسيس كنند تا اينكه دولت اداره خزانهداري خودش را حاضر و مرتب كند. همچنين حاضر شدند علاوه بر آنچه دولت، پول به آنها ميدهد در موقع ضرورت براي مخارج فوري مقداري بدون مطالبه فرع به دولت مساعدت كنند و پس بگيرند.»