• 1404 شنبه 26 مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6166 -
  • 1404 شنبه 26 مهر

روزنامه اعتماد در گفت‌وگوي اختصاصي با سيد احد موسوي مبلغ بررسي كرد

تب تند مرزي يا جنگ نمايشي

نوشين محجوب

ايالات متحده با هدف مهار چين، روسيه و ايران به دنبال بازپس‌گيري بگرام است 

و از همين رو تنش‌هاي مرزي ميان طالبان و پاكستان صرفا رويارويي نمايشي است و نشان از آن دارد كه  اين دو بازيگر آگانه براي بازگشت واشنگتن بستر‌سازي مي‌كنند

نوشين محجوب

 

 

 

تنش‌هاي مرزي بين افغانستان و پاكستان در اكتبر ۲۰۲۵ به اوج رسيد؛ حملات هوايي پاكستان به مواضع تحريك طالبان پاكستان (TTP) در كابل و پكتيكا، منجر به كشته شدن بيش از ۱۸ غيرنظامي و زخمي شدن ۳۶۰ نفر شد. اين درگيري‌ها، با آتش‌بس موقت ۴۸ ساعته در ۱۵ اكتبر، ريشه در اتهامات اسلام‌آباد به كابل مبني بر حمايت از گروه تحريك طالبان پاكستان TTP و به باور گروهي ديگر و در سطحي كلان‌تر ناشي از رقابت قدرت‌هاي بزرگ‌تر در منطقه است. در همين راستا گروهي مي‌گويند روابط نزديك كابل با هند، رقيب سنتي پاكستان، و بازديد اخير وزير خارجه طالبان از دهلي‌نو، نگراني‌هاي اسلام‌آباد را تشديد كرده است. همزمان، ايالات متحده تحت رهبري دونالد ترامپ، با حمايت بي‌سابقه از پاكستان – از جمله ميزباني نخست‌وزير اين كشور در سپتامبر ۲۰۲۵ و تروريستي اعلام كردن ارتش آزادي‌بخش بلوچستان (BLA) – به دنبال احياي استراتژي «اف‌پاك » است. در چنين فضايي با هدف بررسي آينده روابط دو بازيگر و كنشگري بازيگران فرامنطقه‌اي در سطح كلان و تاثيرش بر رقابت‌هاي حاكم، روزنامه «اعتماد» با سيد احمد موسوي مبلغ، رييس خبرگزاري اطلس و كارشناس مسائل سياسي افغانستان، گفت‌وگويي اختصاصي انجام داده است.مبلغ معتقد است «همه تحولات فعلي، از جمله درگيري‌هاي مرزي، مقدمه‌اي براي حضور امريكايي‌ها در افغانستان است كه آگاهانه هم پاكستان و هم طالبان در مسير آن گام برمي‌دارند».

مشروح گفت‌وگو در ادامه آمده است:

 

۱- تنش‌هاي مرزي ميان افغانستان و پاكستان بالا گرفته وگفته مي‌شود موضوع مورد مناقشه حمايت ضمني طالبان از گروه تحرير طالبان پاكستان است؛ ارزيابي شما در اين باره چيست؟ آيا دليل اصلي افزايش رويارويي را صرفا مي‌توان به تحركات اين گروه تروريستي منوط كرد؟ اساسا تحريك طالبان پاكستان در شرايط كنوني چگونه به تهديدي جدي براي اسلام‌آباد تبديل شد؟

تنش‌هاي مرزي اخير ميان پاكستان و طالبان افغانستان، در روزهاي گذشته به يكي از موضوعات اصلي اخبار منطقه‌اي تبديل شده است. اين تنش‌ها ظاهرا ناشي از حمايت ضمني - و نه حمايت قاطع، كامل و همه‌جانبه - طالبان از تحريك طالبان پاكستان (TTP) است. با اين حال، در پاسخ به اين سوال كه آيا TTP تهديدي جدي براي دولت پاكستان محسوب مي‌شود؟ بايد گفت بله، اين گروه يك چالش جدي به شمار مي‌رود؛ اما تنها TTP نيست، بلكه گروه‌هاي جدايي‌طلب بلوچ نيز در حال حاضر براي دولت پاكستان مشكل‌آفرين هستند. گروه تحريك طالبان پاكستان (TTP)، كه عمدتا متشكل از عناصر پشتون جدايي‌طلب است، براي دولت مركزي پاكستان چالش‌هاي امنيتي ايجاد مي‌كند. با اين وجود، اين چالش‌ها تحت تأثير يك مساله بزرگ‌تر قرار دارند و آن، بحران اقتصادي عميق دولت پاكستان است. دولت پاكستان در طول چند دهه گذشته، وابستگي شديدي به درآمدهاي حاصل از پروژه‌هاي تأمين‌شده توسط كشورهاي غربي در منطقه داشته است. اين وابستگي، يك پيوند سياسي عميق با ايالات متحده امريكا و ساير كشورهاي غربي ايجاد كرده و از اين طريق، بخش قابل توجهي از نيازها و هزينه‌هاي خود را تأمين نموده است. در سال‌هاي اخير، با كاهش اين پروژه‌ها و ظهور رقيبي مانند طالبان افغانستان براي اجراي پروژه‌هاي امنيتي و اطلاعاتي غربي در منطقه، دولت پاكستان با مشكلات اقتصادي متعددي مواجه شده است. در نتيجه، امكان ارايه خدمات به مناطق دورافتاده‌اي مانند ايالت خيبر پختونخوا يا بلوچستان كاهش يافته و اين امر، زمينه‌ساز فعاليت‌هاي بيشتر گروه‌هاي جدايي‌طلب در نقاط مختلف پاكستان شده است. دولت پاكستان در دو دهه گذشته، تلاش‌هاي گسترده‌اي براي جذب سرمايه‌گذاري‌هاي چين به منظور حل مشكلات اقتصادي خود انجام داده است. با اين حال، به دليل وابستگي سياسي عميق به امريكا و غرب، اين سرمايه‌گذاري‌ها نتوانسته‌اند نتايج مثبتي براي پاكستان به همراه داشته باشند و در برخي موارد، پروژه‌هاي چند ميليارد دلاري چين در پاكستان با خطرات امنيتي مواجه شده‌اند. در حال حاضر، با كشوري مواجه هستيم كه در آستانه ورشكستگي اقتصادي قرار دارد و اين بحران اقتصادي، زمينه‌ساز فعاليت‌هاي گروه‌هاي جدايي‌طلب مانند TTP (كه عمدتا پشتون‌محور هستند) و بلوچ‌ها شده است. علاوه بر اين، رقيبي در اجراي پروژه‌هاي امنيتي و اطلاعاتي غربي در منطقه براي پاكستان ايجاد شده كه طالبان افغانستان نام دارد. بنابراين، مقامات پاكستاني به دنبال خروج همزمان از اين سه چالش هستند و درگيري‌هاي اخير را مي‌توان در اين راستا تعريف و تفسير كرد. در اين ميان، تنها سناريويي كه قابل تصور نيست، اين است كه ايالات متحده امريكا با حضور خود در منطقه، به دنبال تضعيف گروه‌هاي سلفي - يا به تعبيري راديكال - باشد.

۲- در سطحي كلان‌تر، گروهي با اشاره به تعاملات نزديك افغانستان و هند؛ بازيگري كه رقيب پاكستان محسوب مي‌شود، موضع‌گيري اسلام‌آباد در ارتباط با جنبش تحريك طالبان پاكستان را نوعي بهانه‌جويي قلمداد كرده و مدعي‌اند كه روابط نزديك دهلي نو با كابل زمينه را براي هراس پاكستان از همسايه‌اش هموار كرده است؟اين فرضيه قابل اعتنا است.

توجه به اين نكته ضروري است كه پاكستان، طالبان افغانستان را محصول برنامه‌ريزي‌هاي استراتژيك خود در منطقه مي‌داند. در واقع، طالبان افغانستان به عنوان يك گروه امنيتي و اطلاعاتي، با حمايت پاكستان رشد و توسعه يافته و با كمك اين كشور، بر جغرافياي افغانستان مسلط شده و ساختار سازماني خود را نيز با مساعدت پاكستان تثبيت كرده است. با اين حال، در حال حاضر، طالبان ارتباطات مستقلي با همسايگان منطقه‌اي، از جمله هند (به عنوان رقيب اصلي پاكستان)، ايالات متحده امريكا (به عنوان يكي از بازيگران كليدي منطقه)، چين، روسيه و ايران برقرار كرده و در سطوح قابل توجهي در حال گسترش كنشگري است. اين ارتباطات گسترده، براي پاكستان ناخوشايند است و نه تنها ارتباط با هند، بلكه طيف وسيعي از اين تعاملات، پاكستان را كه طالبان را همواره در زيرمجموعه نفوذ خود تعريف مي‌كرد، از منظر حيثيتي در موقعيت دشواري قرار داده است. با وجود اين، طالبان به‌طور كامل از كنترل پاكستان خارج نشده و مقامات پاكستاني همچنان اهرم‌هاي فشار قابل توجهي بر اين گروه دارند. بخش قابل ملاحظه‌اي از اعضاي خانواده رهبران طالبان همچنان در پاكستان اقامت دارند و نفوذ شبكه‌هاي اطلاعاتي و امنيتي پاكستان، به ويژه سازمان اطلاعات و امنيت (ISI)، در ساختار طالبان بسيار گسترده است. تقريبا تمام مختصات مكاني رهبران طالبان و اطلاعات محرمانه اين گروه در اختيار ISI قرار دارد. بنابراين، در صورت تصميم پاكستان براي وارد كردن ضربه‌اي جدي و قاطع به طالبان افغانستان، اين امر براي اسلام‌آباد كاملا امكان‌پذير است. برداشت من اين است كه تا به امروز پاكستان وارد جنگ جدي و عميق با طالبان نشده، بلكه به دليل مسائل حيثيتي مذكور - يعني تعريف طالبان در ذيل نفوذ پاكستان و تلاش طالبان براي ظهور به عنوان يك كنشگر مستقل در كنار و همتراز با پاكستان - مقامات پاكستاني به دنبال تضعيف اقتدار طالبان هستند، نه راه‌اندازي يك جنگ واقعي در منطقه. اين رويكرد، در چارچوب تنش‌هاي اخير مرزي، از جمله درگيري‌هاي Spin Boldak-Chaman و آتش‌بس موقت 48ساعته، قابل تفسير است.

۳- در اين ميان شاهديم كه در جريان رويارويي اخير ميان پاكستان و هند كه به شكلي بي‌سابقه اوج گرفت؛ ايالات متحده از رويكرد سنتي‌اش فاصله گرفت و در كنار اسلام‌آباد ايستاد؛ آيا مي‌توان مدعي شد كه در رويارويي‌هاي اخير ميان پاكستان و افغانستان مي‌بايست به دنبال رد پاي ايالات متحده نيز بود؛ بالاخص آنكه امريكا اخيرا به دنبال آن است تا نفوذش را در جنوب و مركز آسيا بسط دهد؟

نكته ديگري كه در تحولات اخير منطقه شايسته توجه است، چالش‌هاي عمده‌اي است كه ايالات متحده امريكا در مجموع در تحولات غرب آسيا و مسائل بين‌المللي طي يكي دو سال اخير با آن مواجه بوده و اين چالش‌ها مطابق ميل مقامات امريكايي پيش نرفته است. براي نمونه، در جنگ اوكراين، امريكايي‌ها نتوانستند مديريت جنگ را آنگونه كه مد نظر داشتند پيش ببرند و شرايط جنگي عمدتا به نفع روسيه در حال پيشرفت است. در مسائل فلسطين نيز، با وجود هزينه‌هاي سنگين حيثيتي و مالي براي امريكا و اسراييل، آنچه تاكنون مشاهده مي‌شود، پيروزي قابل توجهي براي ايالات متحده و اسراييل به حساب نمي‌آيد. همچنين، در درگيري ۱۲ روزه، امريكايي‌ها و اسراييل نتوانستند ضربه كاري به جمهوري اسلامي ايران وارد كنند، بلكه اين امر منجر به هوشياري بيشتر جمهوري اسلامي ايران شده و اكنون با يك ايران آماده و هوشيار براي هرگونه درگيري بعدي مواجه هستند. هنگامي كه ايالات متحده و غرب با چنين مشكلاتي در منطقه مواجه هستند، كاملا طبيعي است كه به دنبال پوشش نقاط ضعف خود باشند. يكي از مهم‌ترين نقاط ضعفي كه امريكايي‌ها طي چهار سال گذشته احساس كرده‌اند و قدرت مانور آنها را كاهش داده، شرق ايران و جغرافياي افغانستان است. بنابراين، از منظر منطقي، امريكايي‌ها بايد به‌شدت به تقويت حضور خود در شرق ايران بپردازند و اين حضور را پررنگ‌تر كنند. اين پررنگ‌سازي مي‌تواند اهداف چندگانه‌اي را تعقيب كند، از جمله مديريت و كنترل چين، آسياي مركزي و روسيه، و همچنين مديريت و كنترل ايران. در نتيجه، كاملا طبيعي است كه امريكايي‌ها به دنبال احياي مجدد و حتي تقويت حضور خود در افغانستان و پاكستان باشند و از اين جهت، رد پاي ايالات متحده را در تحولات كنوني به صورت كاملا جدي و روشن مشاهده مي‌كنيم. شواهدي نيز بر اين مدعا وجود دارد. طي چند ماه گذشته، آقاي عاصم منير، رييس ستاد مشترك ارتش پاكستان، دو سفر پياپي به واشنگتن داشته كه فاصله هر كدام كمتر از دو ماه بوده است. سخناني كه وي در واشنگتن بيان كرد، نشان‌دهنده سفر بسيار مطلوب به امريكا بوده و احتمالا توافقات قابل توجهي با امريكايي‌ها صورت گرفته است. پيشنهاد جايزه صلح نوبل به آقاي ترامپ نيز در همان سفر مطرح شد. علاوه بر اين، سخنراني تملق‌آميز نخست‌وزير پاكستان در نشست امضاي صلح ميان حماس و اسراييل نيز نشان‌دهنده تمايل شديد پاكستاني‌ها به افزايش سطح روابط با امريكايي‌ها است. به احتمال زياد، پاكستاني‌ها به دنبال حل مشكلات اقتصادي خود از طريق اجراي برنامه‌هاي امريكا در منطقه هستند و بنابراين، در پي جلب اعتماد و نظر مثبت امريكا بوده و پروژه‌هاي متعدد امريكايي را از مجراي پاكستان پيگيري مي‌كنند. بنابراين، پاكستان نه به عنوان يك اهرم فشار، بلكه به عنوان متحد امريكا در منطقه و مجري برنامه‌هاي ايالات متحده، به نظر مي‌رسد مرحله جديدي از فعاليت خود در افغانستان را آغاز كرده است. نشانه ديگري كه بر اين امر دلالت دارد، تغيير شديد سياست امريكايي‌ها نسبت به هند در چند ماه اخير است. با وجود اينكه هند يكي از كشورهاي مورد توجه امريكايي‌ها بود، اما به نظر مي‌رسد در چندين مقطع، از جمله درگيري‌هاي هند و پاكستان، امريكا مواضع تندي عليه هند اتخاذ كرده و ميان هند و ايالات متحده زاويه جدي ايجاد شده است. همه اين موارد نشان‌دهنده آن است كه دولت امريكا و دولت پاكستان با يكديگر پروژه‌هاي مشتركي را در منطقه پيگيري و اجرا مي‌كنند.

4- پس مي‌توان گفت كه در راستاي استراتژي كلان احتمالي ايالات متحده در ارتباط با رقباي خود، بسيج و ايجاد هم صدايي ميان گروه‌هاي راديكال در دستور كار قرار دارد، يا برعكس واشنگتن به دنبال عبور از راديكاليسيم در منطقه مي‌باشد.

تقويت گروه‌هاي افراطي، سلفي و تكفيري در منطقه، بخشي از استراتژي‌هاي جدي امريكايي‌ها به شمار مي‌رود. طالبان، به عنوان گروهي كه با امريكايي‌ها قرارداد بسته، افغانستان را نه از راه جنگ، بلكه از طريق توافقي كه با امريكايي‌ها در دوحه امضا كرد، به دست آورد و بدون هيچ‌گونه درگيري و خونريزي قابل توجهي، امريكايي‌ها عملا جغرافياي اين كشور را در اختيار طالبان قرار دادند. ما طالبان را در دسته گروه‌هاي سلفي سياسي طبقه‌بندي مي‌كنيم. بنابراين، هنگامي كه يك گروه افراطي و سلفي مانند طالبان مي‌تواند مورد حمايت امريكا قرار گيرد، و هنگامي كه ابومحمد الجولاني، رهبر القاعده (كه اكنون رهبر تحرير‌الشام است)، به عنوان يك سلفي تكفيري مي‌تواند طرف تعامل امريكا واقع شود، چه مانعي وجود دارد كه ساير گروه‌هاي سلفي و تروريستي منطقه نيز مورد حمايت امريكا قرار گيرند، مادامي كه منافع ايالات متحده را به خطر نيندازند؟ بنابراين، مساله به نظر اينجانب كاملا روشن است: امريكا از گروه‌هاي سلفي در منطقه حمايت خواهد كرد، هرگز به سمت تضعيف آنها حركت نخواهد كرد و از اين گروه‌ها براي ضربه زدن به رقباي منطقه‌اي خود بهره خواهد برد.

5- در شرايط كنوني دو متغير در سياست خارجي ايالات متحده قابل تامل است، نخست كنشگري فعال اين بازيگر در منطقه اوراسيا به واسطه اجاره كريدور زنگزور به مدت 99 سال است و دوم خيز دولت دوم ترامپ براي بازپس‌گيري پايگاه نظامي بگرام؛ در اين بستر چند سوال كليدي مطرح است؛ نخست، اهميت ژئوپليتيك و راهبردي افغانستان و پاكستان در سياست كلان آسيايي ايالات متحده؟

همان‌گونه كه پيشتر اشاره شد، امريكا به‌شدت نيازمند تقويت حضور خود در شرق ايران، يعني جغرافياي افغانستان، است. حضور امريكايي‌ها در افغانستان دو دليل عمده دارد: نخست، دليل اقتصادي. آگاه هستيد كه در عصر حاضر، كالاي استراتژيك جهان ديگر سوخت‌هاي فسيلي نيست، بلكه تكنولوژي است كه بر پايه عناصري همچون ليتيوم بنا شده و افغانستان سرشار از ذخاير ليتيوم است. امريكايي‌ها مي‌توانند اين ليتيوم را به صورت رايگان در اختيار خود قرار دهند. صرف‌نظر از اورانيوم كه در طي ۲۰ سال حكومت جمهوري، انگليسي‌ها و امريكايي‌ها از افغانستان استخراج كردند، ليتيوم نيز به يك كالاي استراتژيك تبديل شده كه در افغانستان به وفور يافت مي‌شود و امريكايي‌ها به نظر مي‌رسد حساب ويژه‌اي روي آن باز كرده‌اند. در طول چهار سال حاكميت طالبان نيز، اين گروه به هيچ كشوري اجازه ورود به مذاكره در اين زمينه را نداده است. بنابراين، يكي از دلايل علاقه‌مندي امريكا به حضور بلندمدت در افغانستان، مسائل اقتصادي و در دست گرفتن كالاهاي استراتژيك مورد نياز بشر در آينده است. در اين ميان مهار چين، روسيه و ايران نيز بخش عمده‌اي از استراتژي امريكا را تشكيل مي‌دهد.

6- ذيل سوال بالا، آيا مي‌توان گفت نزديكي بي‌سابقه دولت دوم ترامپ به پاكستان نشان از آن دارد كه واشنگتن در تلاش است تا از اسلام‌آباد به عنوان اهرمي براي تحقق اهدافش بهره‌مند شود؟

به احتمال زياد، پاكستاني‌ها به دنبال حل مشكلات اقتصادي خود از طريق اجراي برنامه‌هاي امريكا در منطقه هستند و بنابراين، در پي جلب اعتماد و نظر مثبت امريكا بوده و پروژه‌هاي متعدد امريكايي را از مجراي پاكستان پيگيري مي‌كنند. بنابراين، پاكستان نه به عنوان يك اهرم فشار، بلكه به عنوان متحد امريكا در منطقه و مجري برنامه‌هاي ايالات متحده، به نظر مي‌رسد مرحله جديدي از فعاليت خود در افغانستان را آغاز كرده است. نشانه ديگري كه بر اين امر دلالت دارد، تغيير شديد سياست امريكايي‌ها نسبت به هند در چند ماه اخير است. با وجود اينكه هند يكي از كشورهاي مورد توجه امريكايي‌ها بود، اما به نظر مي‌رسد در چندين مقطع، از جمله درگيري‌هاي هند و پاكستان، امريكا مواضع تندي عليه هند اتخاذ كرده و ميان هند و ايالات متحده زاويه جدي ايجاد شده است. همه اين موارد نشان‌دهنده آن است كه دولت امريكا و دولت پاكستان با يكديگر پروژه‌هاي مشتركي را در منطقه پيگيري و اجرا مي‌كنند. اين را نيز اضافه مي‌كنم كه در چهارشنبه و پنجشنبه هفته گذشته (۹ و ۱۰ اكتبر ۲۰۲۵)، ملا هيبت‌الله، رهبر طالبان، جمع زيادي از مسوولان طالبان و علماي ديني را در قندهار گرد هم آورد و از آنها در رابطه با مساله بازگشت نيروهاي امريكايي به بگرام نظرخواهي كرد و اين مساله را با آنها به شور گذاشت.

7- همزمان اين گزاره نيز مطرح است كه با توجه به نفوذ چين و روسيه در افغانستان تحت رهبري طالبان، آيا مي‌توان اين فرضيه را مطرح كرد كه تمايل دوباره امريكا به افغانستان با هدف مهاررقبايش قابل تبيين است؟

جدي‌ترين رقيب امريكا در حال حاضر چين است. چين از زواياي مختلف، از توانايي‌هاي نظامي گرفته تا اقتصادي، هژموني امريكا در جهان را به چالش كشيده است. بنابراين، امريكا به‌شدت به دنبال آن است كه در جايي ترمز چين را بكشد و آن را مهار و كنترل كند و براي اين كار، هر چه به چين نزديك‌تر باشد، براي امريكايي‌ها نفع بيشتري دارد. سخن ترامپ مبني بر اينكه از بگرام تا مراكز هسته‌اي چين تنها يك ساعت فاصله داريم، سخن بي‌راهي نيست. بنابراين، امريكايي‌ها حساب ويژه‌اي روي حضور در افغانستان براي مهار، كنترل و نظارت بر چين باز كرده‌اند. علاوه بر آن، اگر امريكايي‌ها بخواهند روسيه را دچار مشكل كنند، صدور ناامني از مرزهاي آسياي مركزي به سمت روسيه، محتمل‌ترين، كم‌هزينه‌ترين و آسان‌ترين راه است. آگاه هستيد كه بخش زيادي از گروه‌هاي تروريستي و تروريست‌هاي چندمليتي كه در سوريه حضور داشتند، پس از سقوط دولت آقاي بشار اسد و تسلط الجولاني بر سوريه، به افغانستان بازگشته‌اند. اين افراد تبعه كشورهاي آسياي مركزي هستند؛ بسياري از آنها تاجيكستاني، ازبكستاني يا تركمنستاني‌اند و اكنون در افغانستان حضور دارند، تحت سيطره طالبان پايگاه‌هاي نظامي دارند، در حال آموزش ديدن هستند و آمادگي‌هاي نظامي خود را حفظ مي‌كنند. بنابراين، اگر امريكا در منطقه حضور داشته باشد و بتواند لجستيك و آموزش اين گروه‌ها را بر عهده گيرد، به راحتي مي‌تواند از آنها براي ناامن كردن آسياي مركزي و حتي سقوط برخي از اين كشورها به نفع گروه‌هاي تروريستي و سلفي استفاده كند، همان‌گونه كه در افغانستان رخ داد. در رابطه با ايران نيز، به نظر مي‌رسد امريكايي‌ها در دوران جنگ ۱۲ روزه روي شورش‌هاي اجتماعي در ايران حساب ويژه باز كرده بودند. اگر شورش‌هاي اجتماعي رخ مي‌داد، احتمال زيادي وجود داشت كه گروه‌هاي جدايي‌طلب كرد و بلوچ ايراني - كه حضور علني در افغانستان دارند و طالبان به آنها پايگاه‌هاي نظامي داده و حمايت‌هاي لجستيكي مي‌كند - وارد عرصه شوند و طرح‌هاي جدايي‌طلبانه خود را اجرا كنند.

بنابراين، حضور امريكا در افغانستان مي‌تواند بر چين، روسيه و ايران تأثير جدي بگذارد. اين دو مساله - يعني منافع اقتصادي و در دست گرفتن كالاهاي استراتژيك از يك سو، و مديريت سازمان‌هاي تروريستي و نزديكي به سه رقيب بسيار مهم خود در منطقه از سوي ديگر - باعث مي‌شود امريكا به حضور در افغانستان بسيار جدي فكر كند و اهميت افغانستان از اين جهت است.

8- در اين ميان نقش منابع كمياب و غني داخل افغانستان را در سياست كلان امريكا چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

همان‌گونه كه در بالا اشاره شد حضور امريكايي‌ها در افغانستان دو دليل عمده دارد: نخست، دليل اقتصادي. آگاه هستيد كه در عصر حاضر، كالاي استراتژيك جهان ديگر سوخت‌هاي فسيلي نيست، بلكه تكنولوژي است كه بر پايه عناصري همچون ليتيوم بنا شده و افغانستان سرشار از ذخاير ليتيوم است. امريكايي‌ها مي‌توانند اين ليتيوم را به صورت رايگان در اختيار خود قرار دهند. صرف‌نظر از اورانيوم كه در طي ۲۰ سال حكومت جمهوري، انگليسي‌ها و امريكايي‌ها از افغانستان استخراج كردند، ليتيوم نيز به يك كالاي استراتژيك تبديل شده كه در افغانستان به وفور يافت مي‌شود و امريكايي‌ها به نظر مي‌رسد حساب ويژه‌اي روي آن باز كرده‌اند. در طول چهار سال حاكميت طالبان نيز، اين گروه به هيچ كشوري اجازه ورود به مذاكره در اين زمينه را نداده است. بنابراين، يكي از دلايل علاقه‌مندي امريكا به حضور بلندمدت در افغانستان، مسائل اقتصادي و در دست گرفتن كالاهاي استراتژيك مورد نياز بشر در آينده است.

9- در فضاي ژئوپليتيك جديد حاكم، تاچه اندازه خيزترامپ براي بازپس‌گيري پايگاه بگرام به عنوان بهانه براي حضور مستمر در منطقه مي‌تواند پروژه‌هايي چون پروژه كمربند و جاده چين و همچنين كريدور اقتصادي چين و پاكستان را تحت تاثيرقرار دهد؟

علاوه بر آنچه پيشتر بيان شد، در صورت حضور مجدد ايالات متحده در افغانستان و پررنگ‌تر شدن نقش آن در منطقه، به‌طور طبيعي تمام منافع ايران، روسيه و چين در كل منطقه با خطرات جدي مواجه خواهد شد. اين منافع مي‌تواند شامل پروژه‌هاي كمربند و جاده چين (Belt and Road Initiative)، كريدورهاي اقتصادي يا هرگونه ابتكارات ديگر باشد. بنابراين، حضور امريكا در افغانستان را يك خطر بسيار جدي براي كل منطقه مي‌دانيم. خود افغانستان كه عملا از دست رفته است، اما براي ايران، روسيه و چين، حضور امريكايي‌ها حتما يك تهديد جدي به شمار مي‌رود.

10- به عنوان سوال آخر، آيا مي‌توان گفت كه رويارويي پاكستان با افغانستان و گروه تحريك طالبان بخشي از استراتژي راهبردي ايالات متحده براي تضعيف گروه‌هاي راديكال در منطقه است؛ بالاخص آنكه ترامپ اخيرا برصلح تاكيد دارد وتوسعه اقتصادي را در منطقه تحت نفوذش در اولويت قرار داده است؟

حال كه به تمامي جنبه‌هاي مرتبط اشاره شد، اجازه دهيد مجددا به موضوع اصلي گفت‌وگو، يعني درگيري‌هاي ميان طالبان و پاكستان، بازگرديم. واقعيت اين است كه اينجانب تا اين لحظه، نشانه‌اي از اينكه جنگ ميان طالبان و پاكستان يك جنگ واقعي و جدي باشد، مشاهده نكرده‌ام. به نظر مي‌رسد كه همان‌گونه كه پيشتر اشاره گرديد، پاكستان در اين مرحله به دنبال تضعيف اقتدار طالبان است و نه ورود به يك جنگ تمام‌عيار با اين گروه. طالبان فاقد توانايي لازم براي جنگ با پاكستان است؛ كشوري كه در درگيري با هند، برتري نظامي خود در رويارويي‌هاي هوايي را نشان داد و به عنوان يك قدرت منطقه‌اي مطرح است. علاوه بر اين، پاكستان در لايه‌هاي مختلف طالبان نفوذ عميق و گسترده‌اي دارد؛ در چنين شرايطي مقامات پاكستاني اهرم‌هاي فشار متعددي بر اين گروه دارند: اعضاي خانواده رهبران طالبان در پاكستان زندگي مي‌كنند، مختصات و مكان‌هاي حضور رهبران طالبان در اختيار پاكستاني‌ها است، مشاوران پاكستاني در لايه‌هاي مختلف طالبان حضور دارند و به آنها مشاوره مي‌دهند. همه اين موارد نشان‌دهنده آن است كه پاكستان قصد ضربه زدن جدي به طالبان ندارد و تاكنون نيز چنين اقدامي انجام نداده است. در يك جنگ طبيعي، دو طرف تلاش مي‌كنند تا به يكديگر ضربه وارد كنند، اما تاكنون شاهد نبوده‌ايم كه پاكستاني‌ها ضربه چشمگيري به طالبان وارد كنند يا طالبان ضربه چشمگيري به پاكستان وارد نمايد. بنابراين، آنچه اكنون شاهد هستيم، جنگ نمايشي است براي متشنج نشان دادن اوضاع منطقه. اين امر را در كنار سفرهاي آقاي عاصم منير به واشنگتن، تملق‌هاي نخست‌وزير پاكستان در شرم‌الشيخ از ترامپ، و نياز مبرم پاكستان به حمايت‌هاي مالي امريكا قرار دهيد؛ مجموعا مي‌تواند ما را به اين استنباط برساند كه پاكستاني‌ها در حال مقدمه‌سازي يك پروژه جديد براي حضور امريكا در افغانستان هستند. بالاخره، منطقه بايد تنشي داشته باشد تا پاكستان بتواند براي رهايي از اين تنش، به امريكايي‌ها متوسل شود و از آنها كمك بخواهد. اينجانب بر اين باورم كه آنچه اكنون در حال وقوع است، صرفا سناريويي است تا پاكستاني‌ها مسير بازگشت امريكايي‌ها به منطقه و افغانستان را هموار كنند و طالبان نيز به عنوان بخشي از اين پازل و پروژه، آگاهانه در حال همكاري با پاكستاني‌ها هستند و در واقع، وانمود مي‌كنند كه مخالف آمدن امريكايي‌ها است، اما ناچار به پذيرش آن شده است. يكي از ويژگي‌هاي سلفي‌هاي سياسي اين است كه زماني كه امر داير شود بين بقاي خود يا يك انتخاب بد، آن انتخاب بد را با توجيه ديني مي‌پذيرند و مي‌گويند كه بايد زنده باقي بمانيم و به حيات ادامه دهيم؛ كاري كه الجولاني انجام داد و با چنين توجيهي، همكاري با امريكا و اسراييل را قبول كرد. بنابراين، ملا هيبت‌الله به دنبال آن است كه با واگذاري مسووليت به علما، خود را از پذيرش بازگشت امريكايي‌ها مبرا كند و عملا بين يك انتخاب بد (بازگشت ترامپ و امريكا به بگرام) و نابودي خودشان، اين انتخاب بد را اولويت دهد و بپذيرد. منتها براي اين امر نيز بايد مقدماتي فراهم شود تا بتوانند به افكار عمومي طرفداران خود و نيروهايي كه در بدنه با آنها همكاري مي‌كنند، پاسخي داشته باشند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون