گسترش زبان فارسي در چين
حميد ميرزاده
بندر سيراف در استان بوشهر، در ۴۰ كيلومتري بندر عسلويه، در دورههاي ساساني و اسلامي پررونقترين بندر كشور بود و روابط تجاري گستردهاي با بندر كانتون چين و آسياي جنوب شرقي داشت. در فاصله قرون دوم تا پنجم هجري قمري بندر باستاني و تاريخي سيراف -يا طاهري كنوني- يكي از بزرگترين و باشكوهترين بنادر ايراني و اسلامي در سراسر حوزه خليج فارس بهشمار ميرفت و يك خط منظم كشتيراني ميان بندر سيراف و بندر كانتون برقرار بود.
بندر كانتون همان بندر گوانگجوست كه يكي از جاذبههاي گردشگري چين محسوب ميشود. گفتني است، چين از نخستين سرزمينهايي است كه دين اسلام ابتدا توسط اعراب و سپس در قرون بعدي به ويژه تجار ايراني مسلمان در آن نفوذ و گسترش يافت. نخستين مسجد چين در همين شهر كانتون ساخته شد؛ مسجدي كه هنوز پس از چهارده قرن پابرجاست.
اين نگارنده به اعتبار مسووليت هفتساله خود در كميسيون اقتصادي ايران و چين، در سفري رسمي با هيات همراه از طرحهاي آن منطقه، از جمله اين مسجد از نزديك بازديد كردم. نكته جالب توجه اينكه گلدسته اين مسجد، در گذشته نقش چراغ دريايي و راهنماي كشتيها را در بندر ايفا ميكرده است. بر سنگبناي مسجد نوشته شده بود كه اين بنا در سال ۱۱۰ هجري قمري تأسيس شده است.
سعدي شيرازي كه اهل سير و سياحت و سفر و تجربه بود و رنج راههاي دور را به جان خريد تا معرفت را به نظم و نثر حكيمانه خود درآورد و براي آيندگان به يادگار گذارد، هفتصد سال پيش وارد چين شد. به روايت جان خوئين، استاد دانشگاه پكن: «آثار سعدي شيرازي، هفتصد سال پيش وارد چين گرديده و از قرن چهارده ميلادي به بعد، گلستانش جزو كتابهاي درسي مسلمانان چين بوده است. به غير از گلستان، مردم چين در قديم با غزليات سعدي نيز آشنا بودند. در گلستان از سفر خود به كاشغر، واقع در تركستان شرقي (ايالت سينكيانگ)، چنين مينويسد: «در سالي كه محمد خوارزمشاه با فرمانروايان سرزمين ختا صلح كرد، در سفري به كاشغر وارد مسجد جامع شدم. پسري موزون و زيباروي را ديدم كه به خواندن علم نحو و ادبيات عرب اشتغال داشت.
او كتاب نحو زمخشري را در دست داشت و ميخواند: ضرب زيدٌ عمرواً… به او گفتم: اي پسر! سرزمين خوارزم با سرزمين ختا صلح كردند، اما زيد و عمرو همچنان در جنگ و ستيزند! از سخنم خنديد و پرسيد: اهل كجايي؟ گفتم: از اهالي شيرازم. گفت: از گفتار سعدي چه ميداني؟ دو شعر عربي خواندم. گفت: بيشتر اشعار سعدي فارسي است؛ اگر از اشعار فارسي او بگويي، به فهم نزديكتر است... الي آخر. نكته درخور تأمل اين است كه در قرن هفتم هجري، در روزگاري كه نه تلگرام بود و نه تلفن و نه اينترنت و نه هيچ رسانه جمعي، در زمان حيات سعدي، اشعار او به چين رسيده و زبان فارسي تا آسياي جنوب شرقي و چين نفوذ داشته است. همانطور كه بيش از هفتصد سال، زبان فارسي در شبهقاره هند زبان ديواني بود و تجار ايراني در كنار رونق تجارت، به گسترش زبان فارسي و فرهنگ ايراني همت ميگماشتند. ابنبطوطه در شرح سفر خود به چين مينويسد كه در كشتي تفريحي امير ناحيه كانسو، در بزمي كه براي مهمانان برپا شده بود، ملاحان و خنياگران اين شعر سعدي را ميخواندند: تا در نماز استادهام گويي به محراب اندري / تا دل به مهرت دادهام در بحر غم افتادهام. اين نگارنده در دو سفر جداگانه خود به شهرهاي ارومچي، كاشغر و تورفان، از شهرهاي تركستان شرقي (سين كيانگ) ديدار داشتم و از نزديك مشاهده كردم كه فرهنگ و آداب و رسوم آن مردمان بسيار به فرهنگ ايران شباهت دارد. نامها و غذاهايشان شبيه نامها و غذاهاي ايراني است و در برخي معابر و منازلشان، اشعار فارسي بر كاشيها نقش بسته و زينتبخش معماري شهر بود؛ بهويژه در كاشغر و مسجد معروف و بازار آن شهر كه گويي شما در نيشابور قدم ميزنيد. گذشتگانِ غيور ما، در روزگاري كه هيچيك از امكانات امروز در دسترس نبود، براي گسترش زبان فارسي تلاش كردند، اما ما امروز براي پاسداشت و توسعه زبان و خط فارسي چه كردهايم؟ امروز كه جهان با شتابي بيسابقه به سمت يكسانسازي فرهنگي پيش ميرود، زبان فارسي تنها يك وسيله ارتباطي نيست؛ ركن هويت و شعور تاريخي ماست. نياكان ما، بيآنكه بودجه فرهنگي داشته باشند يا شبكههاي اجتماعي در اختيارشان باشد، زبان فارسي را تا سواحل اقيانوس هند، تا كاشغر چين، تا دربارهاي هند پيش بردند. ما امروز با اين همه ابزار و رسانه، آيا حتي براي حفظ تابلوهاي فارسي در پايتخت خود ايستادگي داريم؟
آيا رواست كه در خيابانهاي تهران، پايتخت فرهنگ و تمدن فارسي، برخي فروشگاهها تنها با تابلوهاي لاتين خود را معرفي كنند؟ اين نهفقط يك غفلت كه يك زخم فرهنگي است.
جمعبندي و پيشنهاد:
۱) شهرداريها و نهادهاي شهري بايد موظف شوند در نامگذاري و تابلوهاي شهري، خط فارسي را اصل قرار دهند و هرگونه نامگذاري صرفا لاتين را محدود كنند.
۲) اتاقهاي بازرگاني و تشكلهاي تجاري ميتوانند مانند نياكان ما، زبان فارسي را در كنار تجارت ترويج دهند.
۳) رسانهها و روزنامهها بايد پرچمدار پاسداشت زبان فارسي باشند و از تبديل شدن زبان رسانه به تركيبي از واژگان بيگانه جلوگيري كنند.
۴) زبان فارسي بين زبانهاي رايج و زنده دنيا بيشترين واژهها را دارد و با ۲۵۰ ميليون واژه، استعداد جهانشمولي را دارد. جا دارد دولت محترم براي گسترش زبان فارسي در اغلب كشورها برنامهريزي جدي داشته باشد.
اگر گلدسته مسجدي در كانتون روزگاري چراغ راه كشتيها بود، امروز بايد خط و زبان فارسي چراغ هويت نسل فردا در سراسر جهان باشد. بايد اين گوهر گرانسنگ را پاسداري و گسترش دهيم. استاد دانشگاه