بوي گل را از چه جويي از كباب
محسن آزموده
يك استاد فلسفه كه اخيرا به خاطر حرفهاي عجيب و غريبش تبديل به سلبريتي شده و خيلي در شبكههاي اجتماعي هو و هورا ميشود، براي نشان دادن وضع خوب مردم گفته: «كمتر كشوري مثل ايران است كه مردم با چهار دست بارشان را بخرند، به پاركها برويد، بوي كباب همه جا را برداشته است». اين اظهارات واكنشهاي متفاوتي در پي داشته است. مثلا يكي گفته: «من نميدانم ايشان به كدام پاركها ميروند، اما در پاركهايي كه من ميروم، معمولا اين بوي گل است كه همه جا را برداشته». البته منظور اين گوينده از «گل» معلوم نيست. يكي از رفقا هم ميگفت، معلوم نيست محلهاي كه اين استاد در آن زندگي ميكند، كجاست، اما من با چشم خودم ديدم خانمي را كه از قصاب ميخواست 150 هزار تومان گوشت براي او بكشد.
قضاوت درباره اينكه كدام ادعا درست است، پيچيده است: بوي گل يا بوي كباب؟ خريد با چهار دست يا 150 هزار تومان گوشت؟! براي اظهارنظر دقيق و درست بايد به تحقيقات جامع و دانشورانه و روشمند مراجعه كرد. گفتيم گوينده سخنان فوق يك «استاد فلسفه» است، اما واقعيت آن است كه يك دانشجوي ترم اول فلسفه ياد ميگيرد كه هر حرفي را نزند و به آنچه از دهانش يا قلمش جاري ميشود، دقت كند و مستدل و مستند سخن بگويد.
فلسفه فقط حرفهاي قلنبه سلنبه زدن و سخنراني درباره امر آنتيك و امر آنتولوژيك و فراگير شدن نيهيليسم و فراموشي هستي و ... نيست. اهل فلسفه پيش و بيش از اين سخنان كلي و شبه شعر، بايد كمگويي و گزيدهگويي را فرابگيرد و از تعميمهاي نابجا پرهيز كند. اينكه از چند مشاهده دمدستي نتيجه بگيريم كه مردم يا كل جامعه اينطور يا آنطور شدهاند، به قول اهل منطق و فلسفه حتي استقراء ناقص هم نيست.
يك مثال ديگر بزنم. اخيرا ديدم يك دانشجوي دكتراي فلسفه در كانال تلگرامياش چنين نوشته: «دشوار بتوانيد امروز ايرانياي پيدا كنيد كه بنيانهاي هستياش را با دينداري شكل داده باشد». اين جملات هم نشاندهنده آن است كه اين دانشجوي محترم به هيچ يك از اصول تحقيق پايبند نيست و فقط خوشايند دنبالكنندگانش حرف ميزند.
صحبت كردن در هر زمينهاي شايسته يك استاد يا دانشجوي فلسفه نيست. از آن استاد محترم يا اين دانشجوي عزيز بايد پرسيد شما بر پايه كدام تحقيق و پيمايشي چنين احكامي قطعي صادر ميكنيد. آيا شما متخصص اقتصاد خانواده يا جامعهشناسي دين هستيد؟
براي بطلان سخن آن دانشجوي محترم نياز نيست راه دوري برويم. اكثر ما در اطراف خود بسياري را ميشناسيم كه ايراني هستند و بهرغم همه اختلافنظرهاي سياسي و فرهنگي و فكري، كماكان عميقا ديندارند، گيرم شيوه دينداريشان با يكديگر و با دينداري رسمي متفاوت باشد.
براي رد سخن آن استاد فلسفه هم شما را ارجاع ميدهم به كتابي نوشته خانم مارال لطيفي، پژوهشگر علوم اجتماعي با عنوان «پذيرش شكست» كه نشر شيرازه منتشر كرده است. خانم لطيفي در اين كتاب به شيوهاي روشمند و مستند و مستدل نشان ميدهد كه چطور طبقه متوسط در ايران در طول چند دهه اخير و به ويژه در ده سال اخير فقيرتر و ضعيفتر شده است.
كوتاه سخن آنكه طبق اصل آزادي بيان همه كس حق دارد هر چيزي خواست بگويد، اما مطابق اخلاق باور بهتر است نسبت به آنچه در عرصه عمومي ميگوييم يا مينويسيم، حساس باشيم. اين مختص اهل فلسفه نيست، اما از كساني كه مدعي فلسفه و فلسفهورزي هستند، بيش از بقيه
چنين انتظاري هست.